طنز؛ از دور بوی کباب میآید، از نزدیک خر داغ میکنند
در زمانهای قدیم جنگلی بود خوش آب و هوا که اهالیاش به لهجه محلی «جینگیل» صدایش میکردند. به تازگی زوج جوان روباه و گرگی به جینگیل آمده بودند که تصمیم داشتند کاسبیای راه بیندازند تا اول زندگی دستشان را پیش پدر و مادرشان دراز نکنند و...
در زمانهای قدیم جنگلی بود خوش آب و هوا که اهالیاش به لهجه محلی «جینگیل» صدایش میکردند. به تازگی زوج جوان روباه و گرگی به جینگیل آمده بودند که تصمیم داشتند کاسبیای راه بیندازند تا اول زندگی دستشان را پیش پدر و مادرشان دراز نکنند و آنها هم به جانشان غر نزنند که این چه ازدواجی بود و آبروی گلههای ما را بردید و باید با یکی از تیر و طایفه خودمان ازدواج میکردید و این اختلاف طبقاتی و نژادی مشکلساز خواهد شد. برای همین دوتایی تصمیم گرفتند آستین بالا بزنند و برای اول کار در زمینه حمل و نقل حیوانات از این طرف به آن طرف جینگیل یک استارتی بزنند. چند روزی خوب کار کردند و توانستند قسط اول وام ازدواجشان را دربیاورند تا اینکه یک روز الاغ شاکی جلویشان درآمد که چرا در کار تخصصی من دخالت میکنید و کاسبی ما را کساد کردهاید و جمع کنید تا بساطتان را به هم نریختم. خانم گرگه خیلی خودش را کنترل کرد که پدر خر را درنیاورد و فقط به گفتن چشم اکتفا کرد و آقا روباهه هم خرناسی کشید و تمام.
فردای آن روز زوج جوان باز بیکار شدند و قیافه پدر و مادرشان جلوی چشمشان آمد و دربهدر دنبال شغل جدید، تا چشمشان به یک دسته مرغ افتاد. ناگهان دوتایی دندانهایشان درآمد و چشمهایشان برق زد و به هم چشمک زدند. فردای آن روز اهالی جینگیل دیدند یک مغازه دونبش کبابی شیک افتتاح شده و گرگ و روباه هم مشغول باد زدن کباباند. همه جینگیلستانیها شاد از این اتفاق جدید، مشتری کبابهای ارزان زوج جوان بودند و کاسبیشان رونق گرفته بود تا باز دوباره سر و کله الاغ پیدا شد که معترض بود شما به جای گوشت گاو و گوسفند از گوشت مرغ استفاده میکنید و من حامی حقوق ماکیان هستم و درتان را تخته میکنم. این بار هم گرگ و روباه با متانت حرفهای الاغ را گوش دادند و سرشان را پایین انداختند. ولی از فردا دیگر خبری از الاغ نشد. سالها بعد وقتی شعبه هشتادمشان را افتتاح میکردند خانم گرگه برای نوههایش این راز را برملا کرد که «از دور بوی کباب میآید و از نزدیک خر داغ میکنند» یعنی چه!
ارسال نظر