طنز؛ مرا به خیر تو امید هست، چه جورم!
علیرضا کاردار در روزنامه ایران نوشت:
از قدیم گفتهاند «در ناامیدی بسی امید» است، یعنی هرچقدر هم ناامید باشی و در حالت «آه... ای روزگار لاکردار» فقط موسیقی سنتی گوش بدهی و عکس ساحل و آسمان ابری لایک کنی، باز هم باید منتظر چیزی باشی که ناگهان امید را بهت تزریق کند و به حالت «من و این همه خوشبختی محاله» تغییر فاز بدهی و بزنی توی کار شش و هشت و عکس قلب و گربه و پاندا!
از قدیم گفتهاند «در ناامیدی بسی امید» است، یعنی هرچقدر هم ناامید باشی و در حالت «آه... ای روزگار لاکردار» فقط موسیقی سنتی گوش بدهی و عکس ساحل و آسمان ابری لایک کنی، باز هم باید منتظر چیزی باشی که ناگهان امید را بهت تزریق کند و به حالت «من و این همه خوشبختی محاله» تغییر فاز بدهی و بزنی توی کار شش و هشت و عکس قلب و گربه و پاندا!
مثلاً این حرفهای آقای بهشتی، رئیس پژوهشگاه میراث فرهنگی که گفته: «هیچ موزهای در دنیا نیست که اشیای ایرانی نداشته باشند. اکنون حدود ۴ هزار قطعه از تخت جمشید در موزههای دنیا قرار دارد» که به تنهایی و همزمان هم حس ناامیدی، هم امید، هم غم، هم خوشحالی، هم سرشکستگی، هم افتخار و هم چندتا احساس دیگر را به مخاطب منتقل میکند که وقتی تأسف میخوریم از تاراج آثار باستانیمان، در لحظه خوشحال میشویم دست کم جایشان امن است و از دسترس خودمان دور است! یا چرا راه دور برویم؟
همین پرتقالهایی که این روزها توی دست و بالمان است. با هزار امید و آرزو چاقو میزنیم وسطشان و منتظریم آب پرتقال سر تا پایمان را چسبناک کند، ولی دریغ از یک قطره که حتی چاقو را خیس کند.
بعد که ناامید شدیم نگاهی به هستههایش میاندازیم و به یاد میآوریم یک روزی هم یک نفری مثل ما به ذهنش رسیده از هسته انگور روغن بگیرد و کیلویی فلان تومان بفروشد، چرا ما این کار را نکنیم؟ آب ندارد، نان و کمی روغن که دارد!
یا همین جشنواره فیلم فجر خودمان. امسال هیأت داوران جوری کاندیدا اعلام کردند که هر لحظه من هم امید داشتم برای آن دابسمشی که پارسال درست کرده بودم و در گروه خانوادگی، خالهها و عمههایم کلی قربان و صدقهام رفته بودند، کاندیدای بهترین بازیگری، کارگردانی، گریم، طراحی صحنه، صدابرداری، فیلمبرداری، جلوههای ویژه و تدوین بشوم.
تازه هم بازیگر مرد و هم بازیگر زن، بهخاطر نقشآفرینی در دو نقش! یا همین بحث مدیریت بحران و سولههایش که آقای حافظی، عضو شورای شهر تهران به تازگی مطرح کرده که: «سولههای مدیریت بحران منطقه ۲ در اختیار خندوانه، منطقه ۱۲ برنامه اکسیر، منطقه ۳ برنامه غیر محرمانه، منطقه ۵ عموپورنگ و منطقه ۴ شهر بازی کودک قرار گرفتهاند.»
در نگاه اول قضیه خیلی غمناک و حرص درآر است، ولی خوب که دقت کنیم میبینیم وقتی این سولهها در اطراف شهر بیکار خاک میخورند و اگر زبانم لال بحرانی پیش بیاید هم باز کارآیی ندارند، چون مدیران بلافاصله وارد عمل شده و بحران را از بیخ تکذیب میکنند، در این صورت پس چرا اینها را اجاره ندهیم و پولش را به یک زخمی نزنیم؟
تا هم ناراحتیمان برطرف شود و هم تخفیفهای ناچیزی که به دیگران میدهیم، مثل تخفیف ۱۷۰ میلیونی آقای پیرهادی عضو شورای شهر را که خودش گفته، جبران کند!
پ
ارسال نظر