۴۷۵۷۸۲
۱ نظر
۵۰۱۶
۱ نظر
۵۰۱۶
پ

طنز؛ نجات شهردار باقر

خوانندگان عزیز «ویرگول»، امروز برای اولین بار، روایت یکی از شاهدان عینی از امدادرسانی ساختمان پلاسکو را در این ستون منتشر می‌کنیم. (می‌خواستیم در روزنامه به صورت صوتی منتشر کنیم ولی صاحب چاپخانه با لگد پرت‌مان کرد بیرون. ملت بی‌اعصاب شدند.)

پدرام ابراهيمى در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:

خوانندگان عزیز «ویرگول»، امروز برای اولین بار، روایت یکی از شاهدان عینی از امدادرسانی ساختمان پلاسکو را در این ستون منتشر می‌کنیم. (می‌خواستیم در روزنامه به صورت صوتی منتشر کنیم ولی صاحب چاپخانه با لگد پرت‌مان کرد بیرون. ملت بی‌اعصاب شدند.)

همه گیج و وحشت‌زده بودیم. پلاسکو تبدیل شده بود به هزاران تن آوار و همه جا رو خاک گرفته بود. ما بارها به وزارت بهداشت دولت یازدهم اخطار فرستاده بودیم که خاک مغازه‌ها رو با یه دستمالی چیزی بگیرن ولی متاسفانه دولت ظاهرا کارهای مهم‌تری داشت. از سرنوشت تعدادی از آتش‌نشانان و فروشنده‌هاي جوان اطلاعی نداشتیم و هر چه با وزارت ورزش و جوانان تماس می‌گرفتیم، متاسفانه ظاهرا کارهای مهم‌تری داشتند. مشکل اصلی ما، خارج شدن امدادگرها بود و این نشان از کم‌کاری وزارت امور خارجه دولت تدبیر داره که ظاهرا کارهای مهم‌تری داشتند.
یک‌دفعه در میان دود و آتش، حس کردیم چیزی مثل باد از کنارمون گذشت. همه از هم پرسیدیم: «اون عقاب بود؟» «نه، یه جت بود.» «نه بابا، هوخشتره بود.» آقای چمران اومدند و گفتند: «نه، اون کسی نبود جز باقر قالیباف.» شهردار یک‌تنه و بدون لباس ایمنی به دل آوار و آتش زد. همه از حیرت، انگشت به جیب مونده بودیم و چیزی که می‌دیدیم رو باور نمی‌کردیم. ناگهان دیدیم از همون شکافی که شهردار واردش شده بود، مواد مذاب قل قل بیرون زد. سکوت حکمفرما شد. همه کلاه‌های ایمنی‌مون رو از سر برداشتیم و مطمئن بودیم کار شهردار تمومه. هیچ‌کدوم ما جرات نداشتیم وارد شکاف بشیم. آقای چمران صدا زد: «بااااااقر!» جوابی نیومد.
آقای طلایی صدا زد: «باااااقر جاااان!» جوابی نیومد. آقای شیبانی از این پهلو به اون پهلو شد و گفت: «آقا یه کم آروم‌تر (خُرررررر پفففففف).» عباس جدیدی داشت کنار صندوق صدقات عکس تصادفی می‌گرفت. یک‌دفعه آقای حافظی گفت: «بچه‌ها. این رو بسپارید به من.» و رفت جلوی شکاف و فریاد زد: «آقای قالیباف! من حافظی‌ام. رییس کمیسیون سلامت شورای شهر تهران. شواهد نشون میدن شما در انجام وظایف خودتون تعلل کرده‌اید. از مردم عذرخواهی کنید.» به یک‌باره دیدیم شهردار در حالی که توی دستش داشت با آهن مذاب کوفته قلقلی درست می‌کرد، اومد بیرون و گفت: «نُمُکنم.» اشک شوق و ناباوری در چشم همه ما حلقه زد. راستی آقا شما که تو روزنامه هستید بگید سمت هروی شب‌ها نوسان برق مشاهده میشه. وزارت نیروی دولت به اصطلاح امید اگر کار مهم‌تری نداره، به این مساله رسیدگی کنه لطفا. ما توی ویلامون اذیت می‌شیم. با تشکر.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • بدون نام

    نُمُکُنُمش عالی بود :)

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج