طنز؛ من عذرخواهی نمیکنم
آن موقع که بچه بودم برایم سوال بود چرا دعواهای پدر و مادرم ساعتها طول میکشد. گاهی آنقدر طول میکشید که وسطش آنتراکت میدادند و به ساعتهایشان نگاه میکردند و غرغرکنان میگفتند پس چرا این نماینده گینس نمیاد؟
آن موقع که بچه بودم برایم سوال بود چرا دعواهای پدر و مادرم ساعتها طول میکشد. گاهی آنقدر طول میکشید که وسطش آنتراکت میدادند و به ساعتهایشان نگاه میکردند و غرغرکنان میگفتند پس چرا این نماینده گینس نمیاد؟ و بعد دوباره دعوا را شروع میکردند. پارت دوم دعوا نیمه مربیان بود. یعنی از آن ور حسن آقا دوست بابا، پدر را کوچ (coach) میکرد و میگفت مبادا کوتاه بیایی، یک بار که به این زنها رو بدی تا آخر عمر سوارتن.
بعد از دوران مدرسه دیگر این فرهنگ عذرخواهی در من نهادینه شد. اگر ناخودآگاه در خیابان به کسی تنه میزدم یا اگر در شلوغی مترو پای کسی را لگد میکردم، میگفتم ببخشید! اگر در رانندگی اشتباه میکردم و اگر ناخواسته حق کسی را ضایع میکردم، حتما از او عذرخواهی میکردم. بعدها فهمیدم مردم این حرکت من را نشانهای از کوهخواری برداشت میکنند و بعد از هر عذرخواهی به هم میگویند: دیدی طرف چه جوری به کوهخواری افتاد؟ مسلما من خیلی عصبانی شدم. تصمیم گرفتم رویهام را عوض کنم و آدم دیگری شوم. آنقدر در کارم پیشرفت کردم تا شدم مسئول جان و مال مردم. بعد دیگر هر چه دم دستم بود میخوردم! کوه، هوا، زمین، دریا، ملک... واقعا افتاده بودم به کوهخواری و به هیچ منبع طبیعی و غیرطبیعیای رحم نمیکردم! مواردی را هم که به جان مردم مربوط میشد، سعی میکردم دایورت کنم روی نهادها و سازمانهای دیگر. حالا همه دنبال این بودند که من عذرخواهی کنم ولی کور خوانده بودند. تا همهشان از من عذرخواهی نکنند، من راضی نخواهم شد.
ارسال نظر