۴۷۵۲۱۴
۱ نظر
۵۰۱۰
۱ نظر
۵۰۱۰
پ

طنز؛ ما ۱۳ نفر بوديم

ما ۱۳ نفر بوديم. اولي‌مان رفت تو نارمك گوجه فروش شد و به نون و نوايي رسيد. الان رب گوجه فرنگي درست مي‌كند كه اگر بزني به آبگوشت، شيشليك مي‌زند بيرون. تازه با نارگيل هم روپايي مي‌زند عين چي.

ابراهيم افشار در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:

ما 13 نفر بوديم. اولي‌مان رفت تو نارمك گوجه فروش شد و به نون و نوايي رسيد. الان رب گوجه فرنگي درست مي‌كند كه اگر بزني به آبگوشت، شيشليك مي‌زند بيرون. تازه با نارگيل هم روپايي مي‌زند عين چي. دومي‌مان عقلش رسيد و رفت به ديدن مامان چاوز و رابطه بسيار شيك مامان-پسري بين‌شان برقرار شد. الان مامان چاوز بهش بگويد پسرم برو دوتا سنگك برام بگير، او برايش همانجا سنگگ پزي راه مي‌اندازد باقلوا. بليطش برده و ديگر وقت سرخاراندن يا رسيدگي به خارش‌هاي بقيه نقاط جهان را ندارد. الان آژانس بين المللي امدادرساني او، خواسته‌های مشروع مامان بزرگ‌های امریکای لاتین را هر چیزی که باشد، سريع پوشش مي‌دهد و ماشاا... وضع‌اش توپ است. سومي‌مان دستش تو كار وام بود و وقتي يك وام يك ميليوني به تانزانيايي‌ها داد، نونش افتاد توي روغن. بعدش دوره افتاد به كشورهاي مجاور، نفري يك ميليون وام دستي مي‌داد، در قبالش سوزن ته گرد و آلكسيس سانچز تحويل مي‌گرفت.
كار و بارش آنقدر سكه شد كه الان ژاپني‌ها هم صف كشيده‌اند واسه وام‌هاي يك ميليوني‌اش. اما او ناز مي‌كند. تازه فرانسه و سوييس هم توي نوبت خوابيده‌اند. ديروز آنگلا مركل تا زماني كه ولي‌اش را نياورد، وام‌اش را نداد. چهارمي‌مان خيلي لاكردار بود و عقلش را با پولش گذاشت روي هم و تصميم گرفت راه به راه در هر انتخاباتي نومزد بشود. راي هم نمي‌آورد مهم نبود. الان واسه هر انتخاباتي در هر جاي دنيا او يك رقيب بالفطره است. رقبايش در اوايل هر انتخاباتي برايش گوني گوني ديب دمیني تحويل مي‌دهند و او چون قبلا از خوابيدن رو تخم مرغ‌ها جواب گرفته، آنقدر رو سيب زميني‌ها مي‌خوابد كه جوجه‌ها پوسته‌ها را بشكنند و از توش دربيايند.
پنجمي‌مان افتاد تو كار دوا و درمان. يك لابراتوار زد تو زيرزميني واقع در جنوب شهر و از توش مواتي بيرون آورد كه هر كي بزند، مي‌رود كره ماه، غير از انوشه انصاري. حالا ثبت نام اعزام به كره ماه را پيش فروش كرده داداژمان. از اينورِ لابراتوار، مدفوع خر مي‌دهد تو، از آنور لابراتوار، اسيد و گل و شاهدونه مي‌زند بيرون. امنيت حرفه‌اي‌اش هم از امنيت شغلي خبرنگاران بيشتر است. ششمي‌مان با شّم اقتصادي كه داشت افتاد به كار توليد «پاراوان و گلدون». صداوسيما تريلي تريلي ازش پاراوان وگلدون مي‌برد و هرجا كه پاي ساز و «سازن ضربي» در ميان بود مي‌گذاشت جلوش.
مديران آنقدر استقبال كردند كه رفيق‌مان به توليد انبوه رسيد و افتاد به صادرات پاراوان و گلدان‌هاي شطرنجي به اقصي نقاط دنيا. الان يك خانه خريده تو ونيز، در كارخانه‌اش، از اينور تنبور مي‌دهد تو، از آنور پاراوان خودش مي‌آيد بيرون و مي‌گويد دالي! هفتمي‌مان تو كار مشاوره بود. از پمادهاي بهداشتي-بالاي شصت سال- تا شربت گلودرد و کرم پودر راديكاليسم و نئوليبراليسم، مشاوره مي‌داد در حد باسلق. يك روز خدا زد پس كلّه‌اش و در خيابان وقتي با داوري مشاور احمدي نژاد رخ به رخ شد، ناخودآگاه گفت خخخخ و داوري او را برد به اتاق فكرشان كه ببين چقدر اين بچه استعداد دارد، جان مي‌دهد به اينكه حزب حريف را از رو ببرد.
الان خوشبختانه راهش را پيدا كرده و براي خودش برو بيايي دارد (البته برو دارد ولي بيا ندارد كه آن را هم قرار است برايش پيدا كنند) هشتمي و نهمي‌مان رفتند گوش‌هايشان را لاي در شكاندند و پشتبندش هم شش تا لگد به پشت و البته جناغ سينه گربه زدند و عدل رفتند تو يك شورا. الان هر زمين بايري كه در گُل مناطق تهران، بهشان چشمك مي‌زند، همانجا هاي هاي مي‌گريند : «بيا بغل عمو»! (اين را به زمين مي‌گويند و زمين از خجالت مي‌رود زير زمين) بميرم برايش. دهمي‌مان نون بابايش را خورد و آقازاده‌اي شد كه الان امپراطوري هايله سلاسي، بهش مي‌گويد زكي.
او هم برمي‌گردد مي‌گويد زپلشك. اين دوگانه «زكي- زپلشک» ادامه دارد. حالا ديگر براي اينكه تنش، بين‌المللي نشود جفتشان به هم مي‌گويند «زززز» كه مخفف زكي و زپلشك و بابك زنجاني و زسكا مسكو است. كارشان وقتي با يك «ززز» راه مي‌افتد چرا قاره پيما بزنند سمت هم؟ يازدهمي‌مان خال زنخدانش را فروخت كه نان شبش را جور كند. فردا ديد كه مردم صف كشيده‌اند جلوي خانه‌اش: آقا ببخشيد صف زنخدان فروشي از كجاست؟ او هم دست هركدامشان يك رسيد داد و پورسانت‌اش را گرفت. الان پولش از من هم زده بالاتر.
زن هيژدهمي را هم گرفته انداخته گوشه خانه. بعد از تجارت صف زنخدان، مي‌خواهد بيفتد تو كار فروش سيبك گلو و قوزك پا و استخوان دنبالچه و بقيه مكان‌ها. من رسيدم را نگه داشتم براي روز حراج دنبالچه. دوازدهمي‌مان نامه نوشت به ترامپ كه من الا بلا مي‌خواهم دومادتون بشوم، يك دستي براي ما بزن بالا جان مادرت. آخه خدا را خوش مي‌آيد؟ ترامپ با خواندن نامه‌اش گفت آدمي كه تو اين اوضاع و احوالي كه من ورود همه ايراني‌ها به آمريكا را قدغن كرده‌ام اينقدر پررو باشد كه بخواد دخترم رو خوشبخت كنه، بگيد بياد دست دخترم را بگيره ببره، حقشه به مولا. ولي به شرطي كه با كاپشن چرم مشكي برود خانه بخت و با كاپشن چرم مشكي هم برود زيرخاك.

آقا اين دوزاده تا هر كدام‌شان اقتصاد ايران را آباد كرده‌اند. فقط مانده‌ام من كه سيزدهمي‌ام. من هم يك روز هنگام حضور در كارناوال اشك، تيري در تاريكي آمد و آمد و آمد و عدل خورد به استخون دنبالچه‌ام (كه تنها سرمايه‌ام بود و نگه داشته بودم براي حراج يازدهمين نفر) الان فقط مي‌خواهم تير را تو تاريكي پيدا كنم و بهش بگويم آخه نامرد تو اين همه جا، اين درست بود عدل بخوري اينجا كه من تنها سرمايه‌ام بود؟ در اين سيزده نفر فقط منم كه الان افتادم تو بستر و فقط بايد عقب عقبكي راه بروم و به پشت نخوابم. آدم بي«پشت» و پناهي مثل من به چه دردي تو اين مملكت مي‌خورد؟ يا بياييد اين تير ناغافل رو از من بكشيد بيرون يا تير خلاصم بزنيد تمام. تمام. تمام.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • بدون نام

    سینزده XD

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج