طنز؛ قلمفروشی که بد نیست
من آدم قلمبهمزدی هستم و همیشه قلمفروشی میکنم. راست میگویم. برای همین وقتی میگویند فلانی اتهامش این است که از خارج پول میگرفته و مینوشته، تعجب نمیکنم. چون به نظر ما اگر کسی پول نگرفت و نوشت باید بهش تذکر داده شود.
من آدم قلمبهمزدی هستم و همیشه قلمفروشی میکنم. راست میگویم. برای همین وقتی میگویند فلانی اتهامش این است که از خارج پول میگرفته و مینوشته، تعجب نمیکنم. چون به نظر ما اگر کسی پول نگرفت و نوشت باید بهش تذکر داده شود. درواقع کسی که مجانی مینویسد، حتما ریگی به کفش دارد.
الان هم سالهاست با اینکه بارها. دست و پام قلم شده، دارم نان قلمم را میخورم.
والا من عیبی نمیبینم خارج پول بدهد و نویسندههای ما بنویسند. چرا؟ چون آنها که فارسی بلد نیستند بخوانند! شما بگو در راستای مواضع آنها نوشتی و اما عملا از معاونت مطبوعاتی ارشاد تعریف کن. اینطوری، هم پول از خارج گرفتی و ارز وارد کشور کردی، هم معاون ارشاد از تو خوشش میآید و بهت پروژه میدهد، هم احتمال دارد بیشتر به معاون حال بدهی بشود وزیر و تو هم بشوی معاونش.
دیروز هم رفته بودم نشر مروارید كه چون ارسال مواجب با تأخیر مواجه شده، پول قلمفروشیام را بابت کتاب بگیرم که دیدم بزنم به تخته آقای حسنزاده مثل همیشه پرانرژی و پرامید و پرزندگی، شمع ٨٣ سالگیش را فوت میکند. پرسیدم چند ساله ناشر هستید؟ گفت: ٥٥ سال. اینجا بود که احساس خطر کردم. چون چیزهای اصلونسبدار و قدیمی در خطرند؛ مثل دریاچه ارومیه، تختجمشید، زایندهرود، خیابان و چهارراه ولیعصر، ساختمان پلاسکو، جنگلها و املاک و زمینهای باارزش قدیمی و... برای همین به آقای حسنزاده گفتم اگر برجسازان بدانند سرحالترین بنای سرافراز و باارزش تهران هستید، حتما برایت نقشه میکشند تا سریع گودبرداریت کنند و جای شما پاساژ بسازند. خدا سلامت نگه دارد شما را.
سوفیا... عشق من... آدمها یا در کار کتاب هستند یا در کار نویسنده؛ مثل من که بهعنوان یک کتاب مصور در کار چشمان شما هستم، کاش شما هم در کار من بودی. عاشق خواننده تو؛ میدون دوم
ارسال نظر