طنز؛ علیه «بر» ندارد
دهخدا روی تخته نوشت: «دانش بر علیه قدرت پیروز خواهد شد» و سپس از شاگردانش پرسید: «کسی میدونه کجای این جمله غلطه؟» زیباکلام گفت: «همهاش غلطه. دوران جنگهای دو قطبی سر آمده».
حسن غلامعلیفرد در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:
دهخدا روی تخته نوشت: «دانش بر علیه قدرت پیروز خواهد شد» و سپس از شاگردانش پرسید: «کسی میدونه کجای این جمله غلطه؟» زیباکلام گفت: «همهاش غلطه. دوران جنگهای دو قطبی سر آمده». شریعتمداری برآشفت و نوکِ تیزِ مدادش را سوی زیباکلام نشانه گرفت و گفت: «مخالفم. من خودم به عنوان یک قطب به قطب شما اعلام جنگ میدم». جدیدی تا این حرف را شنید کارت عابر بانکش را از درون جورابش درآورد و گفت: «من حاضرم به هر دو قطب درگیری کمک مالی کنم به شرطی که موقع کمک کردن همهاش ازم عکس بگیرین».زیباکلام و شریعتمداری با تعجب یکدیگر را نگریستند و شانه بالا انداختند. قالیباف دست گذاشت روی شانه جدیدی و گفت: «کارتت رو غلاف کن. بعد از محمود دومین نفری هستی که اینقدر براش جُک ساختن».
احمدینژاد یکهو فریاد زد: «من کلی تپهپیمایی کردم که تونستم اول بشم، به نفع خودتون و مردمه که برای رتبه من دندون تیز نکنید». دهخدا با خشم فریاد زد: «چه خبره؟ چرا هی از موضوع خارج میشین؟ یعنی هیچکسی نمیدونه کجای جملهای که نوشتم غلطه؟» رحیمپور ازغدی گفت: «دانش مقولهای غربی است، غرب هم که مهد اضمحلال است. پس قطعا دانش به درد نمیخوره و قدرت حرف اول رو میزنه». کاشانی گفت: «به نظر من دانش زیاد مهم نیست، مثلا آدم میتونه با یه مدرک هم پست ورزشی بگیره، هم سیاسی، هم فرهنگی و هم توی شورای شهر باشه».
دهخدا روی تخته نوشت: «دانش بر علیه قدرت پیروز خواهد شد» و سپس از شاگردانش پرسید: «کسی میدونه کجای این جمله غلطه؟» زیباکلام گفت: «همهاش غلطه. دوران جنگهای دو قطبی سر آمده». شریعتمداری برآشفت و نوکِ تیزِ مدادش را سوی زیباکلام نشانه گرفت و گفت: «مخالفم. من خودم به عنوان یک قطب به قطب شما اعلام جنگ میدم». جدیدی تا این حرف را شنید کارت عابر بانکش را از درون جورابش درآورد و گفت: «من حاضرم به هر دو قطب درگیری کمک مالی کنم به شرطی که موقع کمک کردن همهاش ازم عکس بگیرین».زیباکلام و شریعتمداری با تعجب یکدیگر را نگریستند و شانه بالا انداختند. قالیباف دست گذاشت روی شانه جدیدی و گفت: «کارتت رو غلاف کن. بعد از محمود دومین نفری هستی که اینقدر براش جُک ساختن».
احمدینژاد یکهو فریاد زد: «من کلی تپهپیمایی کردم که تونستم اول بشم، به نفع خودتون و مردمه که برای رتبه من دندون تیز نکنید». دهخدا با خشم فریاد زد: «چه خبره؟ چرا هی از موضوع خارج میشین؟ یعنی هیچکسی نمیدونه کجای جملهای که نوشتم غلطه؟» رحیمپور ازغدی گفت: «دانش مقولهای غربی است، غرب هم که مهد اضمحلال است. پس قطعا دانش به درد نمیخوره و قدرت حرف اول رو میزنه». کاشانی گفت: «به نظر من دانش زیاد مهم نیست، مثلا آدم میتونه با یه مدرک هم پست ورزشی بگیره، هم سیاسی، هم فرهنگی و هم توی شورای شهر باشه».
رضازاده گفت: «اگه من قدرت نداشتم که نمیتونستم وزنه ببرم بالای سرم». ساعی حرف رضازاده را تایید کرد و گفت: «راست میگه، اگه با دانش میرفت سراغ وزنه که مدال بهش نمیدادن». مختاباد چهچهه زد: «درخت تو گر بار دانش بگیرد به زیرِ چرخِ نیلوفری میروی له میشی». قالیباف گفت: «ما باید ساخت و سازها را با قدرت پیش ببریم». دهخدا که پاک کلافه شده بود، پرسید: «ساخت و ساز دانش نمیخواد؟ مقاومسازی نمیخواد؟» فرهادی پرید وسط و گفت: «کاش میشد این شهر رو خراب کرد و از اول ساختش». فراستی با پوزخند گفت: «برو بابا ناکارگردان!
این حرفت مصداق بارز خشونت بر علیه مردم کشورته». دهخدا کوبید روی تخته و گفت: «آقای فراستی هم دچار همون اشتباهی شدن که در جمله روی تخته نوشتهام. «بر علیه» غلطه. چرا؟ چون علیه به معنی «بر او»ست، پس نباید پیش از «علیه» از «بر» استفاده کرد. بدین ترتیب جملهای که نوشتم رو تصحیح میکنم». دهخدا این را گفت و نوشت: «دانش علیه قدرت پیروز خواهد شد». سپس از بچهها پرسید: «الان درست شد. مگه نه؟» بچهها یکصدا گفتند: «نخیر!» کرباسچی گفت: «این جمله کلا ایراد داره» دهخدا صورتش سرخ شد و با خشم پرسید: «میدونید آدم چطوری خل میشه؟» فرهادی با غرور گفت: «به مرور!» دهخدا فریاد زد: «نخیر! یهویی!» این را گفت و اشکریزان سر به خیابان گذاشت.
این حرفت مصداق بارز خشونت بر علیه مردم کشورته». دهخدا کوبید روی تخته و گفت: «آقای فراستی هم دچار همون اشتباهی شدن که در جمله روی تخته نوشتهام. «بر علیه» غلطه. چرا؟ چون علیه به معنی «بر او»ست، پس نباید پیش از «علیه» از «بر» استفاده کرد. بدین ترتیب جملهای که نوشتم رو تصحیح میکنم». دهخدا این را گفت و نوشت: «دانش علیه قدرت پیروز خواهد شد». سپس از بچهها پرسید: «الان درست شد. مگه نه؟» بچهها یکصدا گفتند: «نخیر!» کرباسچی گفت: «این جمله کلا ایراد داره» دهخدا صورتش سرخ شد و با خشم پرسید: «میدونید آدم چطوری خل میشه؟» فرهادی با غرور گفت: «به مرور!» دهخدا فریاد زد: «نخیر! یهویی!» این را گفت و اشکریزان سر به خیابان گذاشت.
پ
ارسال نظر