طنز؛ درباره مترو هرچه میدانید بنویسید!
فاضل ترکمن در روزنامه ایران نوشت:
با نام خدا انشای خود را با موضوع مترو آغاز مینمایم. همانطور که میدانید کاملاً واضح و مبرهن است که مترو چیز بسیار خوب و مفیدی است و این را هر آدم عاقلی مانند بنده و بغل دستی عزیزم - محمد تاجعلییی - میداند.
با این همه اما برای شیرفهم شدن بقیه بچههای کلاس هم توضیحاتی در محضر دبیر گرامی - جناب آقای کریمی عزیز و مهربان و گلوگلاب - ارائه خواهم داد تا عبرتی باشد برای سایرین!
مترو چیزی است بسیار بسیار طویل و بسیار بسیار دراز که حتی آقای زرافه هم باید بیایند و در کمال شرمندگی جلویش لُنگ بندازند! پدرمان که استاد فلسفه دانشگاه است، در موردش میگوید: «من مترو سوار میشوم؛ پس هستم!»
مادرمان میگوید: «اگر مترو نبود، دیگر چهطور شب جمعهها میرفتم بهشتزهرا، سر قبر بابام؟!» و بعد در حالی که آه سردی از ته دل میکشد و رو به آسمان میکند، از آقای شهردار که آنقدر زحمت میکشند تشکر میکند و میگوید: «خیلی کشور خوبی داریم! مردم بیخودی غر میزنند آنقدر!».
برادر بزرگمان که نصف عمر شریفش را در مترو میگذراند، میگوید: «اینها را وللش! اگر مترو نبود، هیچ میدانید چه بر سر عشق میآمد؟!».
البته واضح و مبرهن است که من هیچگاه نفهمیدم ایشان چه میگویند؛ هرچند که آقابزرگ میگوید: «همان بهتر که نفهمیدی چون اگر چشم و گوش تو هم باز شود، دیگر جدی جدی باید خر بیاوریم و باقالی بارش کنیم!».
به هر حال اینها بخشی از گفتوگوهایی بود که بنده با خانواده فرهیخته خود درباره مترو داشتم اما نظر خود بنده درباره این چیز دراز باورنکردنی این است که مترو؛ خنکترین و در عین حال فشارآورترین چیز دنیاست، یعنی سیستم مدیریتی ما در شهرداری اینطوری است که مردم در واگنهای مترو نهایت همبستگی اجتماعی را با یکدیگر برقرار کنند.
از دیگر جاذبههای توریستی مترو دستفروشهایی هستند که اغلب سن و سال خودمان را دارند ولی روی سنگ پای قزوین را هم سیاه کردهاند و حتی جلوی چشم آقای شهردار به فعالیت مشغول هستند.
لازم به ذکر است، در گفتوگویی که با یکی از بابا متروییها داشتم. ایشان اظهار داشتند: «پرفروشترین کالای مترو، شاخ نبات، همسر خواجه بزرگوار شیراز است که البته به صورت کاغذی و با عنوان فال فروخته و به زور روی پای مشتریان انداخته میشود!».
در آخر بد نیست بدانید که گاهی در مترو، حتی مترو هم میفروشند! آن مترویی که در مترو فروخته میشود، چیزی نیمه دراز و قهوهای رنگ است که کاکائو نام دارد و هر وقت ما به مادرجانمان گفتیم که برایمان بخرد، فرمودند: «اولاً مترو کاکائویی است که توسط اجنبیها درست میشود و بنابراین در بهداشتی بودنش هیچ تضمینی وجود ندارد!
ثانیاً مترو بسیار گران است و خرید آن باعث ترویج بورژوازی میشود!». ما از این انشا نتیجه میگیریم که مترو دراز چیز خوبی است و باعث پیشرفت کشور میشود اما مترو نیمهدراز بد است و هرکس آن را بخورد مریض میشود، یعنی آن مترو را میشود خورد، این مترو را نمیشود خورد!
در آخر از آقای کریمی که واقعاً مثل هلو میمانند و آدم دوست دارد بخوردشان، تشکر میکنم که چنین موضوع هلویی را برای نوشتن انشای این هفته پیشنهاد کردند و سپس شما را به خدا میسپارم! همین!
پ
نظر کاربران
بسیار مسخره