طنز؛ دردسرهای یکمحمود
زهرا ساروخانى در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:
+نام؟
-محمود.
+محمود مشهور؟
-حالا ریا نباشه، سری تو تایملاینها بلند کردیم، فیو خورمون بالاست، ریت میشیم، کوتمون میکنن. البته مردم به نمایندهشون لطف دارن.
+محمود صادقی؟ فکر کردم محمود احمدینژادی.
-هاهاها، خیلی باحال بود دکتر، بذار این خاطره رو تا از دهن نیفتاده توییت کنم اینجوری: «حتی اگر رفتارهای مرا با رفتارهای پوپولیستی دولتهای نهم و دهم مقایسه کنند، من به وظیفه خود در قبال مردم عمل خواهم کرد و کوتاه نخواهم آمد. #قانون_اساسی».
+آقای صادقی دوست خوبم، من تازه از دست هیتلر فرار کردم اومدم لندن. همینجوریاش مورد دارم، این ساختمون بیبیسی روباه پیر سر کوچه است، دو بارم سوار این اتوبوس قرمز دوطبقهها شدم. پروندهام خیلی سنگینه، بیا و مردونگی کن روانکاوی رو بیخیال شو میترسم حرف بوقدار از توش دربیاد. اصلا بذار برات فال بگیرم. یه پسره تو آلمان همسایهمون بود خیلی هم خرافاتی بود، اسمش یوآخیم لو بود، ما بهش میگفتیم یوآخیم بو. اون بهم یاد داده بود فال تاروت و قهوه بگیرم.
-نخیر، به هیچ وجه. بنده میخوام روانکاوی بشم تا بفهمم چرا بهصورت دیفالت مقطع حساس کنونی خلق میکنم.
+پس تو رو قسم به تمامی افراد هر دو فهرست، خوابای مِلو ببین تا ما هم از نون خوردن نیفتیم. با شمارش من به خواب میری، یک، دو، سه... خیلی شمرده خوابهاتو تعریف کن.
-یه سالن بزرگه، یه عالمه دانشجو اونجان. دارم از پلهها میرم بالا تا سخنرانی کنم، دانشجوها جیغ و دست و هورا. شروع میکنم از... .
+نه نه برو یه خواب دیگه، داره مورد دار میشه.
-توی یه اتاق نشستیم، انار و باسلوق رو میزه، یه هندونه رو شبیه قو درست کردن گذاشتن اون وسط. یحتمل شب یلداست. آقا مصطفی کواکبیان به حالت دکلمه داره واسم فال میگیره: سلامی چو بوی خوش آشنایی... .
+اوه اوه اوه جوابش رو ندیا، بزن یه کانال دیگه.
-دارم میرم سمت خونه، ولی هرکاری میکنم برم تو نمیشه، چند نفر... .
+عجب گیری کردیما، من چقدر به شما تذکر بدم، فاز رو بپیچون. اصلا برو عالم کودکی.
-ده سالمه، سر کلاس نشستم، آخی نازی از همون موقع هم یه فکل ریز داشتم. معلممون خیلی خوشتیپه، ماشاا... ماشاا... خدا حفظش کنه. برامون فیلم گاو رو گذاشته، من دستم رو میبرم بالا میگم: استاد، آدما چهجوری گاو میشن؟ جواب میده: به مرور... .
+این خوابت دیگه واقعا ماقبل بد بود، خواب بعدی.
-با علی مطهری تو مجلس نشستیم، هیچ حرفی نمیزنیم فقط داریم به هم نگاه میکنیم... .
+ای بابا، تو تا پروانه وکالت ما رو به گاندولف خاکستری تحویل ندی ول کن نیستیا. پاشو ببینم، پاشو. خانوم منشی بیا این رو بندازش بیرون، اون برگه اعلام برائت منم بیار. دیگه هم نمایندگان محبوب و مردمی رو نفرست رو کاناپه من، مرسی، اَه.
+نام؟
-محمود.
+محمود مشهور؟
-حالا ریا نباشه، سری تو تایملاینها بلند کردیم، فیو خورمون بالاست، ریت میشیم، کوتمون میکنن. البته مردم به نمایندهشون لطف دارن.
+محمود صادقی؟ فکر کردم محمود احمدینژادی.
-هاهاها، خیلی باحال بود دکتر، بذار این خاطره رو تا از دهن نیفتاده توییت کنم اینجوری: «حتی اگر رفتارهای مرا با رفتارهای پوپولیستی دولتهای نهم و دهم مقایسه کنند، من به وظیفه خود در قبال مردم عمل خواهم کرد و کوتاه نخواهم آمد. #قانون_اساسی».
+آقای صادقی دوست خوبم، من تازه از دست هیتلر فرار کردم اومدم لندن. همینجوریاش مورد دارم، این ساختمون بیبیسی روباه پیر سر کوچه است، دو بارم سوار این اتوبوس قرمز دوطبقهها شدم. پروندهام خیلی سنگینه، بیا و مردونگی کن روانکاوی رو بیخیال شو میترسم حرف بوقدار از توش دربیاد. اصلا بذار برات فال بگیرم. یه پسره تو آلمان همسایهمون بود خیلی هم خرافاتی بود، اسمش یوآخیم لو بود، ما بهش میگفتیم یوآخیم بو. اون بهم یاد داده بود فال تاروت و قهوه بگیرم.
-نخیر، به هیچ وجه. بنده میخوام روانکاوی بشم تا بفهمم چرا بهصورت دیفالت مقطع حساس کنونی خلق میکنم.
+پس تو رو قسم به تمامی افراد هر دو فهرست، خوابای مِلو ببین تا ما هم از نون خوردن نیفتیم. با شمارش من به خواب میری، یک، دو، سه... خیلی شمرده خوابهاتو تعریف کن.
-یه سالن بزرگه، یه عالمه دانشجو اونجان. دارم از پلهها میرم بالا تا سخنرانی کنم، دانشجوها جیغ و دست و هورا. شروع میکنم از... .
+نه نه برو یه خواب دیگه، داره مورد دار میشه.
-توی یه اتاق نشستیم، انار و باسلوق رو میزه، یه هندونه رو شبیه قو درست کردن گذاشتن اون وسط. یحتمل شب یلداست. آقا مصطفی کواکبیان به حالت دکلمه داره واسم فال میگیره: سلامی چو بوی خوش آشنایی... .
+اوه اوه اوه جوابش رو ندیا، بزن یه کانال دیگه.
-دارم میرم سمت خونه، ولی هرکاری میکنم برم تو نمیشه، چند نفر... .
+عجب گیری کردیما، من چقدر به شما تذکر بدم، فاز رو بپیچون. اصلا برو عالم کودکی.
-ده سالمه، سر کلاس نشستم، آخی نازی از همون موقع هم یه فکل ریز داشتم. معلممون خیلی خوشتیپه، ماشاا... ماشاا... خدا حفظش کنه. برامون فیلم گاو رو گذاشته، من دستم رو میبرم بالا میگم: استاد، آدما چهجوری گاو میشن؟ جواب میده: به مرور... .
+این خوابت دیگه واقعا ماقبل بد بود، خواب بعدی.
-با علی مطهری تو مجلس نشستیم، هیچ حرفی نمیزنیم فقط داریم به هم نگاه میکنیم... .
+ای بابا، تو تا پروانه وکالت ما رو به گاندولف خاکستری تحویل ندی ول کن نیستیا. پاشو ببینم، پاشو. خانوم منشی بیا این رو بندازش بیرون، اون برگه اعلام برائت منم بیار. دیگه هم نمایندگان محبوب و مردمی رو نفرست رو کاناپه من، مرسی، اَه.
پ
ارسال نظر