طنز؛ دستهگلی برای مجلس
پوریا عالمی در روزنامه شرق نوشت:
من زنگ زده بودم که سوفیا را از بابای سوفیا خواستگاری کنم که بابای سوفیا گفت: من میخوام برم مجلس. گفتم: بهسلامتی. منتها سه سال باید صبر کنید و بعد ثبتنام کنید، اگر صلاحیت شما را تأیید کردند که بعید است - همانطور که شما صلاحیت بنده را تأیید نمیکنید که سوفیا را بگیرم- بعد باید کاندیدا شوید. بههرحال گهی زین به پشت و گهی پشت به زین. شرط میبندم ردصلاحیت شوید. بابای سوفیا گفت: نمیخواهم که نماینده شوم. میخواهم بروم مجلس کار دارم. گفتم: وام میخواهید؟ تیرآهن میدهند؟ زمین تقسیم میکنند؟ یا قرار است دوباره همهچیز کوپنی شود و دنبال دستخط برای کوپن اضافه هستید؟ بابای سوفیا گفت: نه باباجان. کار دارم.
میخواهم بروم مجلس. گفتم: اگر کار دارید که مجلس نروید. چون الان بحران کار داریم و همه دنبال کارند و هی مردم میروند پیش نمایندگان که کار پیدا کنند. حتما اگر بفهمند یکی کار دارد، کارش را میگیرند و میدهند به یک بیکار دیگر. نروید... نروید... . بابای سوفیا گفت: نه باباجان. من که بازنشسته هستم و کار ندارم. یک کاری با نمایندگان داشتم. گفتم: آهان. برای این پولهایی که توی صندوق بازنشستهها بود و هپلی شد؟ ای بابا. آنکه گذشت و قدیمی شد. مسئولش هم یک حکمی گرفت که موجب انبساطخاطر عموم بازنشستگان شد. بابای سوفیا گفت: نه باباجان. بنده میخواهم بروم از نمایندگان تشکر کنم.
گفتم: آهان. مثل همان حکایتی که فقیری لب جوی گلآلود نشست و نان خشک کپکزده در آب لجنآلود میزد و هزاربار شکر میکرد؟ شما هم میخواهی بروی آرایه ادبی به کار ببری و از نمایندگان تشکر کنی؟ بابای سوفیا گفت: نه باباجان. من میخواهم یک دستهگل بخرم و ببرم مجلس.
گفتم: که بدهی دست نمایندگان باز یک دستهگل دیگر آب بدهند؟ بابای سوفیا گفت: نه باباجان. میخواهم بروم از این ۱۷ نمایندهای که نامه نوشتهاند تا پرونده یک زندانی که به ۱۶ سال زندان محکوم شده، دوباره بررسی شود، تشكر كنم.
گفتم: خب این را از اول میگفتی. من دوچرخه دارم، میآیم دنبالتان، بپر ترکم با هم برویم. توی راه هم بابت سوفیا مذاکره میکنیم.
پ
نظر کاربران
پوریا عالمی خیلی خوب مینویسه..دمش گرم