طنز؛ تاریخچه ای متفاوت از ترور
اولین (و احتمالا بدترین!) تروریست تاریخ جناب آقای قابیل بود! او در زمانی که تعداد آدم های روی کره زمین از انگشتان دو دست هم تجاوز نمی کرد، یکی از آن ها را، که اتفاقا برادرش هم بود، ترور کرد.
تجربه ترور قابیل انسان های تروریست را به این نتیجه ساده رساند که: «اگر نمی توانی تفکر انسانی را نابود کنی، چرا خودت رو اذیت می کنی؟ خودش را نابود کن!» البته، برخی ترورها هم هستند که با اهداف خیرخواهانه انجام شده اند و می شوند. شاید بتوان خیرخواهانه ترین ترور تاریخ را ترور ژولیوس سزار، در مجلس سنای روم، دانست. سناتورهای رومی، که همه از دوستان سزار بودند، به بهانه نجات دموکراسی روم از دیکتاتوری سزار، در مجلس سنا، هر کدام یک ضربه خنجر به سزار زدند.
نقل است سزار، وقتی آخرین ضربه را از پسرخوانده اش، بروتوس، دریافت کرد، زیر لب گفت: «آه! بروتوس. تو هم؟!» و بروتوس گفت: «شرمنده آقاجون... این ها هم نیتشون خیره، هم خوب سبیل آدم رو چرب می کنن! راستی وصیتی نداری آقاجون؟» و سزار با آخرین رمق گفت: «بده پشت اسبم بنویسن: نیش دوست از نیش عقرب بدتر است/ پس بزن عقرب که دردش کمتر است!»
اما یکی از ناجوانمردانه ترین ترورهای تاریخ، ترور ماهاتما گاندی است. گاندی، سال های سال، همه را به صلح، آرامش، دوستی و لبخند دعوت کرد، ولی سرانجام توسط جوان هندوی متعصبی به ضرب گلوله ترور شد. البته، در برخی منابع هندی آمدهاست که گلوله حاضر نبود از اسلحه خارج شود و به گاندی آسیب بزند، ولی جوان هندوی متعصب، حتی، اسلحه اش را هم تهدید کرد که اگر گاندی را نکشد، در آینده آن را به یک داعشی هدیه می دهد! اینجا بود که اسلحه ننگ کشتن گاندی را به ننگ اسلحه یک داعشی بودن ترجیح داد و شلیک شد!
البته، ما در طول تاریخ، چیزی هم داریم به نام ترور نافرجام، که معمولا با شنیدن این جمله از سوی ترورکننده قابل شناسایی است: «ای بخشکی شانس. خودر بغلش!» رکورددار ترور نافرجام جناب فیدل کاسترو است. او توانست، با سرسختی، از تمام 638 طرح و برنامه تروری که سازمان سیا برایش ریخته بود، جان سالم به در ببرد. در نهایت سازمان سیا به این رضایت داده بود که بتواند با قرار دادن ماده شیمیایی خاصی در کفش های رهبر کوبا باعث ریختن ریش و پشم وی شود تا تصویر کاریزماتیکی که هوادارانش در ذهن داشتند شکسته شود! (آقا، نخندید. خدا شاهده که این طرح کاملا حقیقی است و اسناد آن با یک جست و جوی اینترنتی کوچک قابل مشاهده است!) ولی خب، دست روزگار ترجیح داد فیدل را در شرایطی، که حتی فرزندان برخی طراحان ترور وی هم از دنیا رفته اند، هنوز زنده نگه دارد!
یکی از آخرین روش های شکست خورده سازمان سیا در ترور کاسترو، فرستادن بوسه آلوده به ویروس آنفولانزا برای نامبرده، آن هم دو روز بعد از اتمام تاریخ اعتبار بیمه تامین اجتماعی فیدل بود. فیدل از این ترور هم جان سالم به در برد و در اظهارنظری تاریخی گفت: «بوسه ای که مرا نکشد، قوی ترم می کند!»
معمولا پس از هر ترور، ادبیات «کی بود؟ کی بود؟ من نبودم!» خاصی از طرف طراحی یا طراحان ترور رواج پیدا می کند. نمونه اش هم اتفاقی که در مورد ترور لئون تروتسکی رخ داد. تروتسکی، بعد از مرگ لنین، بر سر قدرت با استالین میانه اش شکراب شد و سرانجام از روسیه اخراج و راهی مکزیک شد.
استالین در مقابل انتقادهای تروتسکی دو راه در پیش رو داشت: یا آستانه تحملش را بالا ببرد، یا بدهد فتیله عمر دوست قدیمی اش را بکشند پایین! استالین راه دوم را انتخاب کرد و مدتی بعد فردی به نام رامون مرکادر با یک عدد کلنگ ضربه ای به گردن تروتسکی زد.
برای اینکه این ترور به استالین منتسب شود دو دلیل وجود داشت: اول اینکه کار ترور به شیوه استالین و به صورت کلنگی انجام شد و دوم اینکه مرکادر، بعد از آزادی از زندان مکزیک، به شوروی رفت و از دست استالین نشان لنین را گرفت!
روس ها در زمان استالین، رسم فتوشاپی جالبی داشتند! به این ترتیب که هر وقتی یکی از بزرگان حزب مورد غضب استالین واقع، تبعید یا اعدام می شد، چهره اش از تمام عکس های قدیمی و جدید حذف می گردید! در این تصویر هم شاهد روند حذف شیمیایی تروتسکی، سال ها قبل از حذف فیزیکی اش هستید!
شاید لازم بود در پایان مطلب، از ترورها و تروریست های داعش هم یادی کنیم، ولی خب راستش یک تاریخچه طنز درباره ترور، خیلی جدی تر از آن است که بتوان داعشی های مسخره و مغزجلبکی را در آن گنجاند!
ارسال نظر