طنز؛ بيمارستان بزنم یا بانک؟
ما فکر میکردیم خیلی چیزها الکی نیست؛ مثل بانکزدن. هم این بانکزدن، هم آن بانکزدن. (البته بهترین راه بانکزدن در ایران این است که شما بانک بزنید یا بانک خصوصی یا رئیس بانک دولتی شوید؛ مثل محمودرضا خاوری که چون نمیتوانست بانک بزند، برای همین رئیس بانک شد و بانک را از تو زد). خلاصه بانکزدن به نظر ما کار سادهای نیست؛ مثلا اینطوری نیست که صبح بروی سر کوچه یک مغازه اجاره کنی و روش بنویسی بانک؛ یعنی اصلا فکر نمیکردیم اینقدر ساده باشد.
حالا اصلا اینها هیچی. طرف عکس توی اینستاگرام میگذارد، صبحش عکسش را تلویزیون نشان میدهد و سریع فیلترش میکنند. بعد چطوری یکی میآید بانک و صندوق برای خودش میزند و هیچی به هیچی؟ ما واقعا درک نمیکنیم. یعنی اگر همین صاحبان صندوقها و مؤسسات پولی صاحب صفحه اینستاگرام و سایت بودند، تا الان صدباره فیلتر شده بودند. به نظر ما وبلاگنویسها هم برای اینکه در امان باشند، جای اینکه توی اینترنت بنویسند، بروند سر کوچه یک جایی را اجاره کنند به اسم صندوق و مؤسسه و بانک، بعد توی آنجا هرچی میخواهند بنویسند. حتی چک بیمحل؛ چون گویا دست بانک مرکزی هم به جایی برای فیلترکردن این استادان بند نیست.
وصیت: حالا چرا من دارم این حرفها را به تو میزنم سوفیا؟ چون بابات از صبح گیر داده که حالا که هرکی هرکی است چرا نمیروی صندوق و مؤسسه پولی راه بیندازی؟ پول فامیل و همسایهها را که میخوری هیچ، دوتا تبلیغ هم توی تلویزیون میدهی و یک پول تپلی به جیب میزنی. چهکار کنم سوفیا؟ دوست داری برات بانک بزنم؟
ارسال نظر