۳۸۰۲۳۳
۵۱۷۳
۵۱۷۳
پ

طنز؛ اصغر آقا بفرما

آیدین سیارسریع در روزنامه شهروند نوشت:
ساعت هفت صبح بود. تازه تزریقات را باز کرده بودم و در حال کشیدن خمیازه داشتم وسایل را مرتب می‌کردم. پرنده در کلینیک پر نمی‌زد. صدای تق‌تق در ورودی سکوت را شکست. گفتم: کیه؟ صدای پشت در گفت: اصغرم. باز اصغر، نگهبان کلینیک آمده بود نان بگیرد. هر روز می‌آید نان و چایی می‌گیرد، می‌رود. ما نفهمیدیم اینجا تزریقات است یا آبدارخانه؟ گفتم: چایی نداریم آقا. بفرما.
گفت: چایی نمی‌خوام. درو باز کن. گفتم: چایی نمی‌خوای لابد می‌خوای بری دستشویی دیگه، همون پایین برو. اصغر گفت: آقا لطفا باز کنید. من اصغر فرهادی‌ام. خندیدم و گفتم: اتفاقا منم اینگمار برگمانم. برو عمو جان! برو اصلا امروز تزریقات تعطیله. این را که گفتم ناگهان در باز شد و اصغر فرهادی در حالی‌که به در و دیوار کلینیک نگاه می‌کرد، گفت: تقصیر منه برات احترام قایل میشم و اجازه می‌گیرم. همین‌طور که ‌هاج و واج نگاهش می‌کردم گفتم: oh real asghar!

کارگردان اسکاری سینمای ایران نشست روی تخت. گفتم خدا بد نده. گفت: فشار کاره دیگه. گفتم: این موقع صبح؟ گفت: اکران فروشنده بود. با تعجب گفتم: شیش صبح فیلم اکران کردین؟ با سر تأیید کرد.
گفتم: فقط دو تا چیزه که می‌تونه جوونا رو این موقع صبح از خونه بیاره بیرون؛ یکی زلزله یکی فرهادی. گفت: شما لطف دارین. گفتم: نه بابا چی چی رو لطف دارین؟ من خودم ازت شاکی‌ام. گفت: ‌ای بابا. چرا؟ گفتم: آقای فرهادی شما سال‌هاست که مشغول ارایه تصاویر مخدوش و مغشوش از ملت ایران به جهان هستید.
گفت: چطور؟ گفتم: شما در چهارشنبه‌سوری ملت ایران رو ملتی خیانتکار نشون دادی که همه چیز رو به همسرشون نمیگن. در دایره زنگی نوشتی که ملت ایران ملتی هستند که ماهواره می‌بینند و با هم سر جنگ دارند. در درباره الی مردم ایران را دروغگو نشان دادی و در این فیلم آخرت هم که ملت بزرگ و شریف ایران را درنهایت بی‌شرمی بی‌غیرت خواندی! الان هم که آمدی اینجا و داری ملت ایران رو بیمار و خسته نشون میدی که ساعت هفت صبح میرن تقویتی می‌زنن. گویا از اینجا هم میخوای بری اسپانیا و ملت ایران رو ملتی نشون بدی که به اسپانیا سفر می‌کنند. آیا این حجم سیاه‌نمایی کافی نیست تا مسئولان برخورد لازم و کافی رو با شما داشته باشن؟ فرهادی پرسید: شما این فیلم‌ها رو دیدید؟ گفتم: نخیر!
همین‌طور ‌هاج و واج مانده بود و من را نگاه می‌کرد. خندیدم و یک ضربه به بازویش زدم و گفتم: شوخی کردم بابا. من عاشق سینمای شما هستم. بخواب بزنم! اصغر تا خوابید گفتم بلند شو! گفت: مشکلی پیش اومده؟ گفتم: نه عزیزجان، زدم!
گفت: من که چیزی احساس نکردم. گفتم: شاید هم نزدم! گفت: مسخره کردی؟ گفتم: حالا دیدی با این پایان‌های باز چه بلایی سر ملت میاری؟ گفت: الان به‌زعم خودت تزریق رو پایان باز تموم کردی؟ گفتم: سعی کردم. بلند شد و گفت: ولی فراموش نکن یه جا جوب بالاخره گشاد میشه. گفتم: یه پایان باز بهتر از یه بازی بی‌پایانه. گفت: خیلی پیچیده شد دیگه خودمم قاطی کردم. گفتم: برو دیرت میشه. خدا به همرات...

اصغر فرهادی رفت و من داشتم به این جمله‌اش فکر می‌کردم که «دوست دارم بعد از تماشای فیلم تماشاگران بین تماشاگران گفت‌وگو ایجاد شود» که یهو اصغر نگهبان آمد، گفت: چایی داری؟
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج