طنز؛ ماجرای نوتلابار و گذر از مهناز استریت
مرتضی قدیمی در وبسایت چیزنا نوشت:
آن دانشمند از هر لحاظ کامل، آن فرهیخته بسیار فاضل، آن دلسوخته شعر و ادبیات، آن مرد تا حدودی باریک اما عاقل، صاحب گوشی آیفون و لب تاب دل، پدر فریدالدین و در فرهنگستان ادب فارسی شاغل، حضرت غلامعلی حداد عادل رضیالله علیه.
آن دانشمند از هر لحاظ کامل، آن فرهیخته بسیار فاضل، آن دلسوخته شعر و ادبیات، آن مرد تا حدودی باریک اما عاقل، صاحب گوشی آیفون و لب تاب دل، پدر فریدالدین و در فرهنگستان ادب فارسی شاغل، حضرت غلامعلی حداد عادل رضیالله علیه.
نقل است گذرش افتاد به مهناز استریت. حوالی سید خندان و نیلوفر و پالیزی، اصل مکان برای انواع فود و دود و کبریت.
پس از لختی توقف اینفرانتآو مولانا فری کثیف کیچن، آلسو زاپاتا، به دکانی رسید تا حدودی شبیه آنچه دیده بود در لندن یا آتلانتا.
با حضور دختران و پسران اغلب دهه هشتاد؛ یک در میان آگلی و کیوت اما همه شاد. با شلوارهای پاره از زانو برخی تنگ و برخی شل و تو تن بسیار آزاد.
از ماجرای ازدحام سراغ گرفت گفتند نوتلابار، یکبار به بدن بزنی میشوی مشتریاش هربار.
لقمهای برایش گرفتند و گفت این روییاش که نان داغ است. مزه مزه کرد و گفت این هم شکلات و نزدیک به طعم همان همیشگی باغ است.
لقمهای دیگر گرفتند بسیار خوشش آمد و گفت: وای چقدر لذیذه کمی شُله بپا یه وقت رو شلوارت نریزه.
نقل است وان دی میبی عه نایت، هنگام مزه مزه کردن شکلات داغ بینان گفت: الان حقوق استادی میگیرم. حقوق من هشت میلیون و صدهزار تومان است. اگر من رفته بودم و پنجاه سال پیش یک بقالی، سر کوچهای باز میکردم الان بعد از ۵٠ سال درآمد بیشتری داشتم.
و گفت: علم بهتره اما نوتالابار ایز، اَنادرتینگ.
پ
ارسال نظر