طنز؛ «برجام» اول «برقندان» بود!
فریور خراباتی در روزنامه ایران نوشت:
یکی از سیاسیون روز گذشته مصاحبهای کرده و گفته: «احمدینژاد پیشنهاد داشت همه مواد غنیشده هستهای را یکجا بدهیم و خودش هم با اوباما مذاکره و مسأله را حل کند». خب ممکن است برخی بگویند که تمام مشکلات ما که با امریکا نبود و در این میان سازمان ملل و شورای امنیتی هم وجود داشته که مذاکره صرف با امریکا شاید نمیتوانست مشکل را حل کند چرا که خیلی از انسانها مانند بنده فکر میکنند که امریکا به خودی خود یک کشور نیست، بلکه همه کشورهای بد را توی محل، امریکا صدا میزنند آن وقت باید می رفتیم در جلسه هیأت دولت و در حالی که اعضا را با لبخند نگاه میکنیم، خطاب به جمع بگوییم: «باید با او با ما مذاکره کنیم!» بعد یکی از اندیشمندان هیأت دولت هم جواب میدهد: «بهتر نیست ما با او مذاکره کنیم؟» بعد یکی از اعضای هیأت دولت که ظاهراً وزیر شده بود تا سؤالهای ابتدایی خود را از تریبونهای رسمی از مردم بپرسد، خطاب به دیگر اعضا میگفت: «موضوع اصلی اینجاست که منظور ما با او کیست و منظور از او با ما چه کسی است؟» آنوقت ما با یک هیأت ۲۰۰ نفره به نیویورک میرفتیم.
یکی از سیاسیون روز گذشته مصاحبهای کرده و گفته: «احمدینژاد پیشنهاد داشت همه مواد غنیشده هستهای را یکجا بدهیم و خودش هم با اوباما مذاکره و مسأله را حل کند». خب ممکن است برخی بگویند که تمام مشکلات ما که با امریکا نبود و در این میان سازمان ملل و شورای امنیتی هم وجود داشته که مذاکره صرف با امریکا شاید نمیتوانست مشکل را حل کند چرا که خیلی از انسانها مانند بنده فکر میکنند که امریکا به خودی خود یک کشور نیست، بلکه همه کشورهای بد را توی محل، امریکا صدا میزنند آن وقت باید می رفتیم در جلسه هیأت دولت و در حالی که اعضا را با لبخند نگاه میکنیم، خطاب به جمع بگوییم: «باید با او با ما مذاکره کنیم!» بعد یکی از اندیشمندان هیأت دولت هم جواب میدهد: «بهتر نیست ما با او مذاکره کنیم؟» بعد یکی از اعضای هیأت دولت که ظاهراً وزیر شده بود تا سؤالهای ابتدایی خود را از تریبونهای رسمی از مردم بپرسد، خطاب به دیگر اعضا میگفت: «موضوع اصلی اینجاست که منظور ما با او کیست و منظور از او با ما چه کسی است؟» آنوقت ما با یک هیأت ۲۰۰ نفره به نیویورک میرفتیم.
وقتی به نیویورک میرسیدیم متوجه میشدیم که رئیس جمهوری امریکا در واشنگتن مستقر است، بنابراین بلیت گیرمان نمیآمد و با هزار زحمت بلیت اتوبوس میخریدیم و احتمالاً چون لحظه آخر هم رسیده بودیم توی«بوفه» صندلی گیرمان میآمد و به واشنگتن میرفتیم.زنگ کاخ سفید را میزدیم و میگفتیم: «با عرض سلام، ما آمدهایم با رئیس جمهورتان یک مسأله نسبتاً بزرگ را در عرض چند دقیقه حل کنیم، واسه شامم نمیمونیم. فقط سؤال اینجاست که ترجیح میدیم ما با او مذاکره کنیم نه او با ما!». کسی هم که آیفون را برداشته بود جواب میداد که «خجالت نمیکشید سر ظهر زنگ میزنید مزاحم میشید و مردم را زا به راه میکنید؟» بعد ما جواب میدادیم که «مگه الان سر ظهره؟ ساعت هفتِ شبه» خب اختلاف زمانی کلاً مقوله خیلی مهمی نیست، امریکاییها دوست دارند هرچیزی را گنده کنند.
در نهایت رئیس جمهوری امریکا را میدیدیم، به او میگفتیم که از کارهای خود خجالت بکشد، مواد غنی شده را که داخل دبههای ۲۰لیتری ریخته بودیم توی انباری کاخ سفید قرار داده و اسم این توافق را«بر قندان» میگذاشتیم که دیگر کار به«برجام» نرسد. رئیس جمهوری امریکا هم در حالی که پیژامه به پا داشت میگفت: «بهتر نبود برید سازمان ملل و مسأله رو حل کنید؟» که ما پاسخ میدادیم: «مگه سازمان ملل یه جایی نیست که آدما میرن تا با صندلیهای خالی صحبت کنند تا دلشون نپوسه؟»
پ
نظر کاربران
عالی بود