۳۶۸۵۸۶
۳ نظر
۵۰۸۳
۳ نظر
۵۰۸۳
پ

عجیب تر از علم؛ فراتر از واقعیت (۱۳)

«عجیب تر از علم، فراتر از واقعیت»، عنوان مطلب جدیدی در بخش سرگرمی مجله اینترنتی برترین ها است که سعی دارد به روزترین و عجیب ترین رخداد های طبیعی و غیر طبیعی، دستاوردهای شگفت انگیزِ دنیای علم، کشفیات عجیب در سرتاسر دنیا و همچنین عجایب خلقت را بررسی کند و با توضیحاتی علمی و دقیق آن را خدمتتان تقدیم کند. پس اگر می‌خواهید از این قطار عجیب و پرهیجان عقب نمانید، با این مطالب همراه باشید.

برترین ها

: «عجیب تر از علم، فراتر از واقعیت»، عنوان مطلب جدیدی در بخش سرگرمی مجله اینترنتی برترین ها است که سعی دارد به روزترین و عجیب ترین رخداد های طبیعی و غیر طبیعی، دستاوردهای شگفت انگیزِ دنیای علم، کشفیات عجیب در سرتاسر دنیا و همچنین عجایب خلقت را بررسی کند و با توضیحاتی علمی و دقیق آن را خدمتتان تقدیم کند. پس اگر می‌خواهید از این قطار عجیب و پرهیجان عقب نمانید، با این مطالب همراه باشید.


مثل همیشه منتظر نظرات سازنده شما هستیم.

******

بیماری دو مردمک

یکی از بیماری های عجیبی که افراد مختلفی در دنیا به آن مبتلا هستند "دو مردمک" نام دارد که در این بیماری فرد داخل چشمانش دو مردمک دارد. تاریخ نگاران چینی اعلام کرده اند که وزیر کشور چین در سال های ۹۹۵ میلادی دچار این مشکل بوده است."لیو چونگ" با این مشکل عجیبش باز هم توانسته بود به مقام بالایی برسد و البته چهره ای وحشتناک داشته است. این روزها نیز افرادی هستند که به این مشکل مبتلا هستند اما تعداد آن ها زیاد نیست.

عجیب تر از علم؛ فراتر از واقعیت (13)

دختری که در کابوس زندگی می کند!

یاریتزا اولیوا دختر ۲۰ ساله ای است که در کابوس زندگی می کند. یاریتزا متوجه شد از چشمانش به جای اشک، خون می آید اما به دلیل وضعیت بد مالی خانواده اش او نتوانست به دنبال درمان این بیماری برود. سرانجام پس از دو هفته یاریتزا نزد چشم پزشکی در یک بیمارستان محلی در پورانگ رفت که چند روز در هفته بیماران را به صورت رایگان ویزیت می کند.

او به پزشک گفت وقتی گریه می کنم احساس می کنم قطره های اشکم با کمی سوزش می آیند و وقتی در آینه نگاه می کنم متوجه می شوم بجای اشک، خون جاری شده است. در ابتدا یاریتزا فکر می کرد دچار نوعی ورم یا عفونت شدید شده ولی دکتر الکساندر لوتز از کلینیک لاس کوندس بعد از دیدن عکس و فیلم این دختر و با تحقیق و مطالعه متوجه شد که علائم آن بسیار متفاوت است.

اولیوا چند بار در روز خون گریه می کند ولی تنها کاری که از دست خانواده اش بر می آید این است که خون های صورتش را پاک کنند. پدر او یک نجار ساده است و هزینه درمان بیماری اش را ندارد. مردم سراسر شیلی شروع به اهدای مبالغی پول به آنها كرده اند تا اولیوا بتواند امیدش را به زندگی و درمان بیماری اش به دست آورد.
عجیب تر از علم؛ فراتر از واقعیت (13)

دهکده ای که ناپدید شد

(جو لابل) شکارچی حیوانات که به تماشای دهکده ای ایستاده بود که در جلوی او قرار داشت،احساس عجیبی درباره ی ظاهر این دهکده کوچک اسکیموئی داشت.باد سردی که از طرف دریاچه (آنجیو کانی) میورزید،پوست حیواناتی را که بر بالای در کلبه آویزان کرده بود به این سو و آن سو میبرد.چند قایق شکسته در ساحل افتاده بودند. صدایی شنیده نمی شد،حتی سگی پارس نمی کرد.جو از خودش پرسید پس مردم کجا رفته اند؟این سوالی بود که در آن روز سرد سال 1930 جو از خودش پرسید.وتا امروز بدون جواب باقی مانده است .جو سالهای زیادی مردم این دهکده ی کوچک و صمیمی اسکیموئی را می شناخت.این دهکده در پنج مایلی شمال قرارگاه مانتی در (چرچیل)قرار داشت.در آن روز سرنوشت ساز جو چندین کیلومتر از خانه خود دور شده بود تا از میان دشت یخ زده عبور کند و چند ساعتی را با دوستان اسکیموی خود بگذراند،اما تنها سکوت از او استقبال کرد.

بموجب گزارشی که او به پلیس (نورث وست)داد،او کنار دهکده ایستاده و دوستان خود را صدا کرد،اما هیچ پاسخی نشنید.چنین رفتاری از مردم این دهکده ی کوچک بعید بود.پرده ی ورودی یکی از چادرها را بالا زد و دوباره دوستان خود را صدا کرد،باز هم پاسخی نشنید.به کلبه های دیگر هم رفت میخواست بداند چه بر سر مردم آنجا آمده است .در یکی از از کلبه ها ظرفهای پر از غذا پیدا کرد که دست نخورده بر روی آتش آویزان بود.اما این آتش ماهها سرد شده بود.در یکی دیگر از کلبه ها چند لباس نوزاد که از پوست فک دریایی دوخته شده بود،مشاهده کرد ولی سوزن هنوز در لباس بود و نشان می داد که مادر ناگهان کار دوختن را رها کرده است.در ساحل چهار قایق وجود داشت که یکی از آنها متعلق به رئیس دهکده بود.این قایق ها بر اثر برخورد موج با آنها شکسته شده بودند و به نظر می رسید که مدتهاست از آنها استفاده نشده است.

وقتی ماموران حرفهای جو لابل را شنیدند همراه او به دهکده رفتند و به تحقیق و بررسی دهکده پرداختند ولی آنها هم از مشاهده ی دهکده خالی ازسکنه بسیار تعجب کردند.در کلبه ها تفنگهای اسکیموها در کنار در کلبه به دیوار تکیه داده شده بود و در انتظار صاحبان خود بودند که هرگز باز نگشتند.در قطب شمال تفنگ با ارزش تر از هر چیز دیگر تلقی میشود.مکانی که زندگی در گرو داشتن آن است.هیچ اسکیموئی به یک مسافرت طولانی بدون تفنگ نمی رود،با این وجود نفنگها در کلبه ها بودند و اسکیمو ها رفته بودند.اما چه بر سر سگها آمده بود حیوانات بزرگ و نیرومندی که اهمیت آنها تقریبا در آن سرزمین به اندازه ی تفنگ بود.

در حدود صد کیلومتر دورتر از دهکده لابل و ماموران هفت سگ را پیدا کردند که به درخت بسته شده بودند و همگی از گرسنگی مرده بودند.اما مبهم ترین قسمت این معما چیزی بود که آنها در جهت مخالف اجساد سگها مشاهده کردند.در آنجا محلی بود که اسکیموها جسد اعضای قبیله خود را به شیوه سنتی در زیر توده ای از سنگ دفن میکردند ولی این قبر باز شده بود و سنگها با دقت در دو ستون چیده شده بود.مسلما گشودن قبر کار اسکیموها نبود و حیوانات هم نمی توانستند سنگها را به این صورت بر روی هم بچینند.

کارشناسانی که به تقاضای ماموران به دهکده آمدند به مدت دو هفته به بررسی و تحقیق در آن دهکده پرداختند و از بررسی غذاهای مانده در ظرفها به این نتیجه رسیدند که اسکیموها دو ماه قبل از آمدن جو لابل به دهکده آنجا را ترک کرده اند.از قرار معلوم سی نفر ساکنین این دهکده اعم از زن،مرد و بچه بدلیل نامعلومی در آغاز فصل زمستان خانه ی خود را ترک کرده بودند.آنها آنقدر با عجله از آنجا رفته بودند که از تمام چیزهای خود از قبیل غذا،تفنگ،سگ و لباس صرف نظر کرده بودند.وجود قایقهای آنها خود دلیل محکمی بود که آنها هرگز از دریاچه عبور نکردند و قبرهای گشوده شده نیز بر پیچیدگی این معما می افزود.ماهها تحقیق و بررسی نتوانست حتی نشانه ای از افرادی که در دهکده ی آنجیو کانی زندگی میکردند ،بدست دهد.پلیس محلی نتوانست این معمای اسرار آمیز را حل کند و تا به امروز این معما همچنان لاینحل باقی مانده است.
عجیب تر از علم؛ فراتر از واقعیت (13)


اين قطار به جايي نمي رسد

دیوید جکسن رئیس پلیس ایالت یوتا مردی وظیفه شناس و پدری مهربان بود . او سالها پیش همسر خود را از دست داده بود و تنها همدم او پسرش تامز بود . تامز دوست داشت مثل پدرش یک پلیس بشود ولی نامزدش لوری با اینکار مخالف بود . انروز لوری و تامز به خانه پدر امده بودن تا به کمک او بتوانند مشکلشان را حل کند . دیوید با صبوری به حرف انها گوش داد و سپس برای اینکه روز تعطیلشان خراب نشود به انها پیشنهاد کرد به یک سینما بروند او میخواست ان دو را کمی ارام کند و سپس در یک زمان مناسب با انها حرف بزند . ایستگاه مترو دقیقا جلوی خانه انها بود و انها تصمیم گرفتن با مترو بروند . انها انقدر مشغول صحبت بودن که اصلا متوجه نشدن کی وارد کوپه قطار شدن . قطار با سرعت زیادی حرکت میکرد و این کمی غیره طبیعی به نظر میرسید .در ان بعدظهر تعطیل باید قطار شلوغ باشد ولی اینگونه نبود انگار انها تنها سرنشینان ان قطار بودن . البته یکنفر هم چند ردیف جلوتر از انها نشسته بود . حس پلیسی دیوید به ان میگفت که باید خبری باشد . تامز و لوری هم همین احساس را داشتند .

تامز به پدرش گفت فکر میکنم قطار را اشتباه سوار شده ایم و در همان لحظه رو کرد به طرف تنها مسافر قطار ببخشید اقا این قطار کجا می رود؟ ان مرد چهره رنگ پریده ای داشت و قیافه اش بیشتر به رهبر یک اکستر شبیه بود همانطور که داشت واگن را ترک میکرد به انها گفت این قطار به جایی نمی رود . لوری از ترس گریه میکرد . هنگامی که دیوید به طرف واگنی که مرد رفته بود دوید هیچ نشانی از او نبود تمام واگن های دیگر خالی بود از ان بدتر هیچ مسئولی و راننده ای در قطار نبود . دیوید نزد بچه ها برگشت سرعت قطار هر لحظه بیشتر میشد . دیوید احساس کرد نیروئی عجیبی انها را احاطه کرده . لوری از حال رفته بود تامز گفت حالا چکار کنیم پدر..دیوید او را دلداری داد..نترس پسرم مطمعن باش که اتفاقی نمی افتد..در همین هنگام سرعت قطار کمتر شد و بعد از چند لحظه کاملا ایستاد . انها به سرعت از قطار پیاده شدن اینجا همان جائی بود که سوار قطار مترو شده بودن جلوی خانه اشان . دیوید جکسون و پسر و عروسش بسیار متعجب بودند و خدا را شکر کردند که از این حادثه جان سالم بدر بردند. انها بطرف خانه رفتن .

هنگامیکه میخواستن وارد خانه بشوند بوی شدید گاز از خانه خانم اوستر به مشامشان خورد . خانم اوستر بیوه زنی بود که همسایه دیوار به دیوارشان بود . دیوید چندبار او را صدا زد اما هیچ صدائی نشنید . انها مجبور شدند در را بشکنند . هنگامیکه وارد خانه شدند خانم اوستر بیهوش به روی مبل افتاده بود . تامز به سرعت شیر گاز را بست و پنجره ها را باز کرد . خانم اوستر پس از مدتی بهوش امد . او غذا را روی اجاق گذاشته بود و بخاطره اینکه سن بالایی داشت خوابش برده بود . لوری هنوز مضطرب بود و در اطاق قدم میزد . ناگهان صدای جیغ او دیوید و تامز را هراسان کرد . او با دست دیوار را نشان میداد به روی دیوار قاب عکسی بچشم میخورد . او همان مردی بود که در قطار دیده بودند . خانم اوستر گفت: او "الن" همسر من است حدود 29 سال پیش مرده، همیشه به من میگفت تو تنها نمی مانی من همیشه مراقب تو هستم"
عجیب تر از علم؛ فراتر از واقعیت (13)

دخمه گورهای پاریس

باورش سخت است اما زیر شهر زیبای پاریس چندین قبرستان بزرگ قرار دارد. این قبرستان ها - که به صورت شبکه های کانال مانند به هم وصل هستند و به «گور دخمه» مشهورند - تقریبا محل دفن شش میلیون جسد هستند. این طور که می گویند در روزهای درگیری انقلاب فرانسه آن قدر تعداد قربانی ها زیاد شده بود که مردم دالانی دو تا سه کیلومتری زیر شهر حفر کردند. آنها برای خلاص شدن از بوی تعفن، اجساد قربانی ها را به دالان بردند. گویا انتقال اجساد در شب و با حضور یک کشیش انجام می گرفت و به مدت دو سال ادامه داشته است. بعضی منابع طول این دخمه ها را بین ۱۸۰ تا ۲۰۰ کیلومتر هم تخمین زده اند. حالا این روزها گور دخمه های پاریس که هنوز تعداد زیادی از آنها دست نخورده باقی مانده اند به یکی از جاذبه های گردشگری این شهر تبدیل شده اند.
عجیب تر از علم؛ فراتر از واقعیت (13)

بیماری هرزه‌ خواری یا پیکا

افرادی که به این بیماری عجیب مبتلا هستند علاقه‌ی زیادی به خوردن مواد غیر خوراکی مانند: خاک، کاغذ، گچ، یخ، چسب و رنگ دارند. هرزه‌خواری «Pica» به خوردن مواد بدون ارزش غذایی همچون خاک، گچ، یخ و رنگ گفته می‌شود که حداقل به مدت یک ماه ادامه داشته باشد. این اختلال دلایل مختلفی مانند کم خونی فقر آهن، اختلالات روانی، کمبود روی و… دارد. پیکا به معنای زاغ است و از آنجایی که این پرنده به خوردن چیزهای گوناگون مشهور است، این اختلال را به این نام، نامگذاری کرده‌اند. بیماری‌‌ های عجیب‌

این عارضه معمولا کودکان سنین ۶-۱ سال و خانم‌های باردار را گرفتار می‌سازد. این اصطلاح در مورد شیرخواران زیر ۱۸ ماه که هر چیزی را در داخل دهان خود می‌گذارند به کار نمی‌رود زیرا در این سن این کار طبیعی محسوب می‌شود. پیکا بیشتر در کشورهای با وضعیت اقتصادی-اجتماعی ضعیف و دربین زنان باردار و کودکان وجود دارد. این مشکل، در افرادی هم که دچار بیماری‌های خاص مثل صرع، عقب ماندگی ذهنی، اوتیسم (در خود ماندگی) یا بیماریهای روانی هستند، اتفاق می‌افتد. البته در بعضی کشورها مثل اوگاندا که خاک مخصوص خوردن به فروش می‌رسه این مسئله یک فرهنگ قابل قبول است.

عجیب تر از علم؛ فراتر از واقعیت (13)

خانمی که میمون او را بزرگ کرده

مارینا چپمن زنی انگلیسی است که دوران کودکی اش را در کنار میمون ها سپری کرده است . او در سال ۱۹۵۴ کودکی حدودا چهار ساله بوده است که توسط تعدادی افراد ناشناس دزدیده و سپس در جنگل رها شد . هنگامی که تنها و بی کس در جنگل رها شد خود را در میان میمون ها دید و جالب این جاست که میمون ها برای برقراری ارتباط با او بسیار تلاش کرده بودند .

سرانجام ارتباطی دو طرفه میان او و میمون ها شکل گرفت و حتی توانست میمون ها را سرپرستی کند . او غذا خوردن , راه رفتن و بالا رفتن از درختان را از میمون ها آموخته است .

آنها حتی با شیوه های درمانی خود دل درد مارینا را نیز درمان کرده بودند . پس از ده سال زندگی در کنار میمون ها سرانجام تعدادی از افراد محل مارینا را یافته و او را به دنیای انسان ها بازگردانده اند . او در حال حاضر بیش از شصت سال سن دارد و با این که دارای دو فرزند و سه نوه است همچنان زندگی در جنگل را بیشتر از شهر دوست دارد .
عجیب تر از علم؛ فراتر از واقعیت (13)


زندگی با مرده

زندگی با مرده یک گروه قومی در اندونزی به این آئین اعتقاد دارند. آنها جسد فرد مرده را بلافاصله بعد از مرگش قنداق کرده و با خودشان به خانه می برند. آنها اعتقاد دارند که این آئین روح فرد که در بدنش باقی مانده را تا زمانیکه آنرا دفن کنند حفظ می کند. در تصویر زیر می توانید خانواده ای در اندونزی را ببینید که سنت مشابهی را اجرا کرده و جسد زن مرده را برای مدت زمان زیادی نگه داشته اند تا روحش را حفظ کنند.
عجیب تر از علم؛ فراتر از واقعیت (13)

این فبیله خاکستره مرده می خورد

خاکستر خوری مردم Yanomamöقبیله Yanomamö در بخش هایی از برزیل و ونزوئلا زندگی می کنند. آنها از زندگی مدرن به دورند و به رسم و رسومات قدیمی خود چسبیده اند. در یکی از این رسم های عجیب وقتی یکی از اعضای فامیل می میرد، آنها بدن مرده را سوزانده و خاکستر آن را می خورند!
عجیب تر از علم؛ فراتر از واقعیت (13)
کودکانی که پیر هستند

پیری زودرس یکی دیگر از بیماری های عجیب جهان بوده که یک اختلال ژنتیکی در کودکان است. این بیماری بسیار نادر است و تنها 48 نفر به این بیماری در جهان مبتلا هستند. ریزش مو، چروک‌های روی پوست، پوکی استخوان، و بیماری‌های قلبی از علائم این بیماری هستند که باعث افزایش روند پیری در مبتلایان به این بیماری می‌شود، که اغلب در سنین 13 سالگی می‌میرند.
عجیب تر از علم؛ فراتر از واقعیت (13)
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • sara

    عالیه این بخش

  • بدون نام

    مثل همیشه عالی بود ممنون.

  • رضوان

    واقعا ترسناک ترین قسمتش همون قطاری بودکه بدون مقصدبودواقعا ترسیدم.خیلی عجیب بود

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج