طنز؛ رشته مکانیکی داییم قبول شدم!
فریور خراباتی در روزنامه آرمان نوشت:
خب خوشبختانه بنده بالاخره پس از سالها شرکت در کنکورهای سراسری، آزاد، پیام نور، علمی کاربردی، پودمانی و... در نهایت به یک نتیجه بزرگ رسیدم و آن نتیجه هم این است که همه نباید دکتر و مهندس شوند.امروز صبح که از خواب بیدار شدم، پدرم با لبخند کنارم تختم آمد و گفت: «پاشو پسرم دانشگاه قبول شدی!» از جایم پریدم و با تعجب پرسیدم: «واقعا؟ چطور ممکنه؟ چی؟ کجا؟» که پدرم سری تکان داد و گفت: «رشته مکانیک، تعویض روغنی داییت، خاک بر سرت واقعا!».چند ساعت بعد از یکی از موسسات کنکور به بنده زنگ زدند و گفتند: «داداش یه چیزی دستی بهت میدیم، فقط به کسی نگو اینجا کلاس میومدی!».
خب خوشبختانه بنده بالاخره پس از سالها شرکت در کنکورهای سراسری، آزاد، پیام نور، علمی کاربردی، پودمانی و... در نهایت به یک نتیجه بزرگ رسیدم و آن نتیجه هم این است که همه نباید دکتر و مهندس شوند.امروز صبح که از خواب بیدار شدم، پدرم با لبخند کنارم تختم آمد و گفت: «پاشو پسرم دانشگاه قبول شدی!» از جایم پریدم و با تعجب پرسیدم: «واقعا؟ چطور ممکنه؟ چی؟ کجا؟» که پدرم سری تکان داد و گفت: «رشته مکانیک، تعویض روغنی داییت، خاک بر سرت واقعا!».چند ساعت بعد از یکی از موسسات کنکور به بنده زنگ زدند و گفتند: «داداش یه چیزی دستی بهت میدیم، فقط به کسی نگو اینجا کلاس میومدی!».
همچنین ناسا در بیانیهای اعلام کرد که از این به بعد یک عدد به نام بنده ثبت شده؛ یعنی به این صورت که میگویند «هفتصد و یک هزار، فریور خراباتی، بی نهایت!».زمانی هم که رفتم مدرک پیش دانشگاهی ام را از مدرسه بگیرم، ناظم تا سر کوچه دنبالم کرد. واقعا نمیدانم این رفتارها از کجا نشات میگیرد.به هرحال هر چیزی در این دنیا یک راه حلی دارد، حالا اگر بنده دکتر یا مهندس نشوم به چه کسی یا چه چیزی بر میخورد؟ بنابراین یک ریش پروفسوری گذاشتم و با یک عینک و یک دست کت و شلوار قهوهای در خیابان راه رفتم و همه مهندس صدایم زدند.مثلا راننده تاکسی یقه ام را گرفت و گفت: «این بار چندمه که داری پول پاره لا به لای کرایه میذاری و به من میدی مهندس!»
یا مثلا مادرم صدایم میزند و میگوید: «مهندس برو پلهها رو یه دستمال بکش عصری مهمون داریم!» نمیدانم این رتبه کنکور را چرا همه میفهمند و از آن با خبر میشوند، مگر رتبه کنکور مانند مسواک و یک سری چیزهای دیگر یک موضوع و وسیله شخصی نیست؟ همین روز گذشته از جلوی یکی از دانشگاهها رد میشدم که نگهبان آنجا بهم گفت: «داداش بی زحمت از اون طرف خیابون رد شو، واسه دانشگاه ما خوبیت نداره تو از اینجا رد بشی!» موضوع جایی حاد میشود که متوجه میشوید رتبه اول کنکور امسال رشته تجربی، دانشجوی سال چهارم رشته برق دانشگاه شریف بوده. واقعا انسان با شنیدن این خبر قیافه اش شبیه بغض فروخورده میشود. روزنامهها و سایتها هم چنان این خبر را پوشش میدهند انگار عروسی پسر عمه بنده است.
این اخبار را منتشر میکنید به این موضوع فکر نمیکنید که شاید یک مادری، یک پدری به فرزندش بگوید «غصه نخور پسرم، یکی درس میخونه دکتر میشه، یکی هم درس نمیخونه رتبه یک کنکور میشه!»؟ موضوع تلخ تر اینجاست که پس از پایان کنکور در حالی که خودت میدانی چه افتضاحی بار آورده ای، حسینی بای هم از پشت شمشادها میپرد جلویت و در حالی که دوربین صورت تمام رخ تو و نیم رخ حسینی بای را نشان میدهد، توقع دارد برایش ژانگلوربازی هم در بیاوری!
پ
نظر کاربران
واقعا زیبا نوشته بودید
واقعا رتبه کنکور مهم نیست خدا بخواهد یکی را بزرگ کند میکند مثلا من کسی را میشناسم رشته غیر مرتبط خوانده نمیگم چه رشته ای صدا و سیما هم کار میکند حقوق عالی خوب حالا این مهم بوده رتبه اش چند بوده