طنز؛ تذکره شیخ «حبیب محبیان»
نقل است که چون از دنیا برفت، پس بر سنگ وی چونین نگاشتند: در این جا مردی آرمیده که در کشور تنها مجوزی که برایش صادر شد مجوز دفن بود- رحمه ا... علیه!-
روزی در جمع مریدان مریدی وی را بگفتی: یا حبیب! پس از چه روی به ایران بیامدی؟ پس شیخ دمی به تو بدادی و بازدمی به بیرون و آهی بکشیدی و بگفتی: مرا در بلاد لوس آنجلس شرکتی بس عظیم بودی. مدیری بودمی که همه مرا آری می گفتندی. پس چون دلم برای نه شنیدن تنگ همی بگشتی پس به ایران بیامدمی و در اتاق های تنگ و تاریک و البته باریک وزارت کبیره ارشاد برفتمی از برای گرفتن مجوز و از همه نه همی بشنیدمی!
شبی مدیر هنری ارشاد، به خواب حبیب- الهی فدای صداش!- بیامدی. پس حبیب بر سبیل تعجب وی را بپرسید: یا شیخ! پس چرا چون منی را مجوز همی ندهی؟ مدیر هنری بگفتی: یا شیخ! خدمت به مردم مهم باشدی یا صدور مجوز برای چون تویی؟! شیخ به افق خیره همی بگشتی و بگفتی: خدمت به مردم!
مدیر هنری بگفتی: آی بارک ا...! اگر من تو را مجوز همی بدهم پس از مدیریت هنری برداشته همی خواهم شد و فرصت خدمت به خلق از چون منی سلب همی بخواهدشد!
روزی در جمع مریدان، شیخ حبیب! بگفتی: پس در مراجعات متعدد به دفتر معاون هنری از برای ابتیاع مجوز، رییس دفتر را سلام همی بکردمی و پاسخ همی نشنیدمی! پس بگفتمی: یا برادر! پس جواب سلام ما را بده! وی بگفتی: پس خودت در ترانه ات بگفتی «سلام همسایه را جواب بده» تو را همسایه چون منی نباشی که سلامت را پاسخ همی دهمی!
شیخ حبیب را بگفتند: پس نظرت را درباره شیخ «محمود احمدی نژاد» و وزیر دست راستش شیخ اسفندیار همی بگو؟ پس شیخ بر سبیل استعاره بگفتی: من مرد تنهای شبم مهر خاموشی بر لبم!
نقل است که چون از دنیا برفت، پس بر سنگ وی چونین نگاشتند: در این جا مردی آرمیده که در کشور تنها مجوزی که برایش صادر شد مجوز دفن بود- رحمه ا... علیه!-
نظر کاربران
لطفا از حبیب دیگه بکشید بیرون
خیلی بی مزه هستید