۳۵۷۵۵۲
۵۰۱۵
۵۰۱۵
پ

طنز؛ زنده‌باد اصول‌گرایی

شهرام شکیبا در روزنامه وقایع اتفاقیه نوشت:

چندروزی برایتان ننوشتم. ببخشید. قهر کرده بودم با روزنامه. از بابت مطلبی که با تیتر «آدرس دقیق با کدملی» چاپ شد، ناراحت بودم. مطلب من اساسا چیز دیگری بود و آنچه شما خواندید یک چیز دیگر. دوستان گفتند چرا با اصول‌گرایان بعد از ماجرای انتخابات شوخی کرده‌ای؟! برای همین یک چیزهایی از مطلب را حذف کردند (که البته طبیعی بود) و یک چیزهایی دیگر اضافه کرده بودند.

من هم دیدم حالا که سردبیری به مطالبم اضافه می‌کند. بهتر است طوری بنویسم که نتوانند چیزی به آن بیفزایند مثلا تیتر مطلب امروز را گذاشتم «زنده‌باد اصول‌گرایی» که نتوانند حتی نقطه‌ای هم به آن اضافه کنند، چون می‌شود «زنده‌یاد (!) اصول‌گرایی» که خیلی بد است و با سیاست‌های «وقایع اتفاقیه» همخوانی و همخونی ندارد.

اصلا خوب است که من هم مثل بعضی روزنامه‌های دیگر کلا تهران را نادیده بگیرم و از پیروزی قاطع اصول‌گرایان به‌علاوه مستقل‌ها، به‌علاوه اصلاح‌طلب‌مخفی‌ها به‌علاوه آرای باطله به‌علاوه احمدی‌نژادی‌های بی‌نام‌ونشان به‌علاوه سایرین بر اصلاح‌طلبان در شهرستان‌ها بنویسم؟!

مدیرکل

از فردای اعلام نتایج تا امروز خواب‌وخوراک نداشته‌ام، احتمالا حالاحالاها هم نخواهم داشت. بین خودمان بماند، خیلی ناراحتم از رأی‌نیاوردن جماعت اصول‌گرا! ما که در عمرمان هرگز کارمان به وزرا و نمایندگان مجلس ربطی پیدا نمی‌کند اما مدیرکل زیاد می‌بینیم و زیاد با این جماعت سروکار داریم.

مسئولیت در ایران هم که پایان ندارد. کافی است کسی برحسب اتفاق دو ماه در ‌جایی مدیر شود. دیگر تا آخر عمرش مدیر است و مدیر از دنیا می‌رود. حالا با این حساب فکر می‌کنید اصول‌گرایانی که رأی نیاورده‌اند، چه می‌شوند؟ معلوم است که همگی مدیرکل می‌شوند. آن ‌هم مدیرانی که اندوه رأی‌نیاوردن با شادی مدیریت جدیدشان ملغمه‌ای می‌سازد که نمی‌دانیم باید چطور با آنها برخورد کنیم. از آن بدتر، مدیرانی می‌آیند که «مدیریت» را برای خودشان کوچک می‌پندارند، چراکه در خیال نمایندگی بوده‌اند. خدا آخر و عاقبت همه‌مان را ختم‌به‌خیر کند. فقط خدا کند اداره کم نیاورند برای این خیل مدیران! به‌قول شاعر که البته خودم هستم:

با حالتی از نشاط و غم می‌آید.
آقای مدیر محترم می‌آید
آن‌قدر مدیرکل فراهم شده است
در سال دگر اداره کم می‌آید

درختکاری

حالا که بحث شعر و شاعری شد، بگذارید یکی از مهم‌ترین سؤالات ادبی عمرم را که جدیدا جوابش را پیدا کرده‌ام، برایتان بگویم.

نمی‌دانم الان هم شعر «درختکاری» در کتاب‌های درسی دبستان هست یا نه؟ اما در دوره ما شعری بود با این عنوان که این‌طوری شروع می‌شد:

به‌دست خود درختی می‌نشانم

به پایش جوی آبی می‌کشانم

و شاعر در ضمنِ شعر به کودکان آموزش می‌داد چطور درخت بکارند و چطور از آن نگهداری کنند. آن سال‌ها سؤال اساسی ذهن من این بود که چرا شاعر چیزی از الزام کوددادن به درختان نگفته است.

...و سال‌ها بعد دریافتم شاعر می‌دانستند فقط کاشتن درخت و آب‌دادنش به عهده ماست و همیشه هستند کسانی که کود کافی برای همه درختان دارند و هرگز درختی در این مرز پرگهر بدون کود نمانده و نمی‌ماند!
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج