طنز؛ بچه لوس منطقه و داداش يكه بزنش
شهرام شهيدي در روزنامه اعتماد نوشت:
وقتي عمو حسام در را محكم پشت سرش بست و از تاريكخانه رفت بيرون خانم باجي فقط زير چشمي اطراف را نگاه كرد و چيزي نگفت.
وقتي عمو حسام در را محكم پشت سرش بست و از تاريكخانه رفت بيرون خانم باجي فقط زير چشمي اطراف را نگاه كرد و چيزي نگفت.
نيم ساعت بعد كه عموحسام با نان تازه وارد تاريكخانه شد خانم باجي سرش را بالا آورد و گفت: فكر ميكردم هوايي شدهاي و ميخواهي خروجت از تاريكخانه را اعلام كني. عمو حسام گفت: من متوجه حرفهايتان نميشوم.
خانم باجي گفت: آخه رييس كميسيون دفاعي دوماي روسيه گفته اردوغان نبايد صبر كند تا وقتي كه از ناتو بيرون انداخته شود بلكه بايد خودش در را محكم بكوبد و از ناتو خارج شود. وقتي در را كوبيدي گفتم نكند تو هم فيلت ياد هندوستان كرده و قصد خروج داري.
موسيو شيطان خندهريزي كرد. خانم باجي گفت تو چرا نيشت باز شد؟ موسيو شيطان گفت: ياد يك خاطره افتادم. بچه كه بوديم يك بچه تخس و لوس و بيادبي همسايه مان بود كه يك داداش يكه بزني داشت كه گنده لات محل بود. هميشه اسباب بازيهاي ما را ميشكست يا موهايمان را ميكشيد. ما هم خيلي دلمان ميخواست از خجالتش در بياييم اما فوري ميپريد ميرفت دم در خانه ميايستاد و پشت داداش يكه بزنش پنهان ميشد. ما هم خدا خدا ميكرديم يك روز در پشت سرش بسته بشود و ما همانجا گيرش بيندازيم. عموحسام گفت الان منظورت من بودم يا اردوغان؟
موسيو شيطان به سوال او اهميت نداد و در ادامه گفت: بالاخره يك روز توانستيم گيرش بيندازيم. خانم باجي گفت يعني در را پشت سرش محكم كوبيد؟ موسيو شيطان گفت: خودش كه نه. يك روز پليس ريخت و خان داداشش را دستگير كرد و موقع رفتن در را محكم كوبيد. از آن روز ما مانديم و آن بچه ريقوي لوس. خانم باجي گفت من كه نفهميدم در اين روايت كي اردوغان بود و كي روسيه و كي ناتو؟ موسيو شيطان گفت: مهم نيست. آنكه بايد بفهمد خودش فهميد!
پ
ارسال نظر