طنز؛ بچه لوس منطقه و داداش يكه بزنش
وقتي عمو حسام در را محكم پشت سرش بست و از تاريكخانه رفت بيرون خانم باجي فقط زير چشمي اطراف را نگاه كرد و چيزي نگفت.
نيم ساعت بعد كه عموحسام با نان تازه وارد تاريكخانه شد خانم باجي سرش را بالا آورد و گفت: فكر ميكردم هوايي شدهاي و ميخواهي خروجت از تاريكخانه را اعلام كني. عمو حسام گفت: من متوجه حرفهايتان نميشوم.
خانم باجي گفت: آخه رييس كميسيون دفاعي دوماي روسيه گفته اردوغان نبايد صبر كند تا وقتي كه از ناتو بيرون انداخته شود بلكه بايد خودش در را محكم بكوبد و از ناتو خارج شود. وقتي در را كوبيدي گفتم نكند تو هم فيلت ياد هندوستان كرده و قصد خروج داري.
موسيو شيطان به سوال او اهميت نداد و در ادامه گفت: بالاخره يك روز توانستيم گيرش بيندازيم. خانم باجي گفت يعني در را پشت سرش محكم كوبيد؟ موسيو شيطان گفت: خودش كه نه. يك روز پليس ريخت و خان داداشش را دستگير كرد و موقع رفتن در را محكم كوبيد. از آن روز ما مانديم و آن بچه ريقوي لوس. خانم باجي گفت من كه نفهميدم در اين روايت كي اردوغان بود و كي روسيه و كي ناتو؟ موسيو شيطان گفت: مهم نيست. آنكه بايد بفهمد خودش فهميد!
ارسال نظر