پاراگراف کتاب (۷۲)
ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتاب های مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتاب ها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم.
راستي چرا؟ چرا در لابه لاي حوادث ، رخدادها و مناسبت هاي ايام مختلف سال، «کتاب و کتاب خواني» به اندازه يک ستون از کل روزنامه هاي يک سال ارزش ندارد؟ شايد يکي از دلايلي که آمار کتاب خواني مردم ما در مقايسه با ميانگين جهاني بسيار پايين است، کوتاهي و کم کاري رسانه هاي ماست. رسانه هايي که در امر آموزش همگاني نقش مهم و مسئوليت بزرگي را بر عهده دارند. کتاب، همان که از کودکي برايمان هديه اي دوست داشتني بود و يادمان داده اند که بهترين دوست است! اما اين کلام تنها در حد يک شعار در ذهن هايمان باقي مانده تا اگر روزي کسي از ما درباره کتاب پرسيد جمله اي هرچند کوتاه براي گفتن داشته باشيم. و واقعيت اين است که همه ما در حق اين «دوست» کوتاهي کرده ايم، و هرچه مي گذرد به جاي آنکه کوتاهي هاي گذشته ي خود را جبران کنيم، بيشتر و بيشتر او را مي رنجانيم.
ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتاب های مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتاب ها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم. مثل همیشه ما را با نظراتتان یاری کنید.
*****
تسلی بخشی های فلسفه | آلن دوباتن | مترجم: عرفان ثابتی
قلبی به این سپیدی | خابیر ماریاس | مترجم: مهسا ملک مرزبان
فرد هرقدر هم فاسد و حقیر باشد . به طور غریزی طالب آن است که برایش شخصیت قائل شوند چون یک انسان است ، پس باید مثل یک انسان هم با او رفتار شود.
پروردگارا، رفتاری "انسانی" می تواند حتی کسانی که تصویر خدا هم براشون تار شده، به تعالی برساند!
خاطرات خانه مردگان | فئودور داستایوفسکی
تا موقعی که شما یک فرد هستید، شبیه یک قطره در اقیانوس می باشید؛ موقعی که شما بخشی از آگاهیِ کیهانی باشید، کلِ اقیانوس خواهید بود.
آرتور پرسید: آیا یک قطره در اقیانوس ذوب شده و گم نمی شود؟
مرلین به او اطمینان داد: خیر، یک فرد هرگز نمی تواند محو شود، حتی به واسطه ی تجربه ی اقیانوسِ آگاهی . تو می توانی همزمان هم خودت باشی و هم همه. این ممکن است یک معما به نظر آید، اما با این همه همین طور است.
طریق کیمیاگری | دیپاک چوپرا
در علفزار می دوید که ناگهان به دختری زیبا بدل شد. خوشحال شد اما نتوانست بخندد. خندیدن بلد نبود. باز نتوانست انگشت هایش را در خرمنِ موهایش فرو کند. دست هایش انگشت نداش. از تماشای علف زار، منصرف شد. از پشتِ پنجره ی آغل کنار رفت. به اسب بودنش ادامه داد.
بخشکی شانس | رسول یونان
آنچه که شکست شکسته و من ترجیح می دهم که در خاطره خود همیشه آن را به همان صورتی که روز اول بود حفظ کنم تا اینکه آن تکه ها را به هم بچسبانم و تا وقتی زنده ام آن ظرف شکسته را مقابل چشمم ببینم.
بر باد رفته | مارگارت میچل
از شکست خوردن وحشتی ندارم. از رکود و واماندگی می ترسم. از این می ترسم که دیگر به چیزی اهمیت ندهم، پدرم را ببین؛ ممکن است باور نکنی من می دانم مرد باهوشی است. اما وامانده است؛ حالا امیدوار است پسرهایش رمز موفقیت را کشف کنند و دست به کارهایی بزنند که خودش از عهده آن برنیامده.
عقده ادیپ من | فرانک اکانر
انسان ها | مت هیگ
و زیر آن:
و کدام دختر کوچولوست که دوست نداشته باشد همراه مادرش آشپزی کند؟ سرتاسر صفحه پر بود از تپه های کوچک متورم، انگار کتاب زیر باران بوده باشد و لیدیا مثل اینکه بخواهد خط بریل بخواند با نوک انگشتانش آن ها را لمس کرد، لیدیا نمی دانست آن ها چی هستند تا اینکه قطره اشکی روی کاغذ افتاد. وقتی آن را پاک کرد، جایش را تپه کوچکی گرفت. بعد یک تپه دیگر، بعد یکی دیگر. حتما مادرش هم روی این صفحه گریه کرده است.
تمام آنچه هرگز به تو نگفتم | سلست ان جی | مترجم: مرضیه خسروی
... آن دختری که دوان دوان با شلوار جین و بلوز سفید رد شد، چه میخواست؟ خواسته اش آنقدر عاجل بود که نمیگذاشت بر زیبایی خورشید، دریای آبی، بچه های داخل کالسکه و نخل های حاشیه ی ساحل تامل کند؟!
" ندو دختر! هیچ وقت نمیتوانی از دو حضور مهم زندگی هرانسانی فرار کنی: خدا و مرگ. خدا در هرقدم همراهت است، آزرده است، چرا که میبیند هیچ توجهی به معجزه ی زندگی نداری. و مرگ؟ همین الان از کنار جسدی رد شدی و نفهمیدی.
برنده تنهاست | پائولو کوئلیو | مترجم: آرش حجازی
بنا بر نظریه های هندو "در حالت کنونی خویش، ما فقط نیمه انسان هستیم. پستی های ما هنوز حیوانی هستند."
تنها با پیروزی محبت بر غرایز پست ماست که بخش حیوانی وجودمان کشته می شود. با جریانی مداوم از تلاشها و خطاها و با تسلط با گامهای دردناک و دشوار در راه تکامل پیش می رود.
همه مردم برادرند | مهاتما گاندی
بار هستی | میلان کوندرا
زنی ناتمام | لیلیان هلمن
انسان از آغاز وجود، خود را بسی کم شاد کرده است.
برادران، گناه نخستین همین است و همین!
هرچه بیشتر خود را شاد کنیم، آزردن دیگران و در اندیشه ی آزار بودن را بیشتر از یاد می بریم.
چنین گفت زرتشت | فردریش نیچه
رفتن به جایی را که با رفتن به آن نمی رسیم باید ترک کنیم و بحث درباره ی موضوع هایی که با بحث کردن فیصله نمی یابند را باید کنار بگذاریم و اندیشیدن درباره ی مسایلی که با اندیشیدن حل نمی شوند را باید از سر دور کنیم.
اندیشه های متی | برتولت برشت
ارسال نظر