پاراگراف کتاب (۷۱)
ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتاب های مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتاب ها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم.
راستي چرا؟ چرا در لابه لاي حوادث ، رخدادها و مناسبت هاي ايام مختلف سال، «کتاب و کتاب خواني» به اندازه يک ستون از کل روزنامه هاي يک سال ارزش ندارد؟ شايد يکي از دلايلي که آمار کتاب خواني مردم ما در مقايسه با ميانگين جهاني بسيار پايين است، کوتاهي و کم کاري رسانه هاي ماست. رسانه هايي که در امر آموزش همگاني نقش مهم و مسئوليت بزرگي را بر عهده دارند. کتاب، همان که از کودکي برايمان هديه اي دوست داشتني بود و يادمان داده اند که بهترين دوست است! اما اين کلام تنها در حد يک شعار در ذهن هايمان باقي مانده تا اگر روزي کسي از ما درباره کتاب پرسيد جمله اي هرچند کوتاه براي گفتن داشته باشيم. و واقعيت اين است که همه ما در حق اين «دوست» کوتاهي کرده ايم، و هرچه مي گذرد به جاي آنکه کوتاهي هاي گذشته ي خود را جبران کنيم، بيشتر و بيشتر او را مي رنجانيم.
ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتاب های مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتاب ها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم. مثل همیشه ما را با نظراتتان یاری کنید.
*****
آدم باید به این کشف و شهود برسد که چه عاملی آتش درونش را پیوسته شعله ور نگه می دارد .. آن آتش، غذای روح است . اگر کسی به موقع در نیابد که چه چیزی آتشِ درون را شعله ور می کند، قوطی کبریت وجودش ، نم بر میدارد و هیچ یک از چوب کبریت هایش هیچ وقت روشن نمی شود ...
مثل آب برای شکلات | لورا اسکوئیل | مترجم : مریم بیات
زنی که معتقد است مردها بی احساس ، بی توجه و غیرقابل اعتماد هستند ، با مردهایی با این خصوصیات روبه رو می شود . زنی که انتظار دارد مردی را بیابد که مهربان ، احساساتی ، و قابل اعتماد باشد ، با چنین مردی مواجه خواهد شد . این تصادف نیست . انتظارات مثبت سبب می شود که مرد خود را فردی با ارزش بداند و تا آنجا که ممکن است نیازهای زن را برآورده کند.
زنان باهوش انتخابهای احمقانه | کانل کوآن
راه رفتن خوب است. همیشه خوب بوده است . همیشه به درد می خورد . وقتی که فقیری و کرایه ی تاکسی گران تمام می شود . وقتی که ثروتمندی و چربی های بدنت با راه رفتن آب می شود . اگر هم بخواهی از فکر خالی بشوی باز هم باید راه بروی . برای احساس کردن زندگی در شلوغی خیابان ها باید راه بروی و برای از یاد بردن آزار و بی مهری مردم بازهم باید راه بروی.
وقتی جوانی ، وقتی پیری . وقتی هنوز بچه ای . هر توقف یعنی یک چیز خوشمزه . و برای توقف بعدی باید راه رفت.
پرنده ی من | فریبا وفی
پیرمرد ودریا | ارنست همینگوی
اما من حالا هشتاد و دو سالم است. واقعا که دستتان درد نکند ، ای حقه بازهای پست.
مرد بی وطن | کورت ونه گات
" این می تونه درس خوبی برای تو هم باشه مارشال ، بهش فکر کن ؛ بعد ازتموم شدن بازی ، پیاده ها ، شاه ها و وزیرها همه به یک جعبه برمی گردن ..
دروغگویی روی مبل | اروین د یالوم | مترجم : حسین کاظمی یزدی
ماهی ها هیچ خاطره ای بیشتر از چند ثانیه ندارند و همان را هم فراموش می کنند ، و مادامی که از این نقص شان بی خبرند ، حتما زندگی برایشان یک داستان بلندِ خوب و خوش است . یک جشنِ همیشگی ..
اَبَر ابله | ارلند لو
کنت مونت کریستو | الکساندر دوما
هیچکس سختی کوهستان را برای دیدن یک منظره تحمل نمیکند .. قله ؛ تنها جایی برکوهستان نیست . قله در قلب و ذهن ما جای دارد . قله ؛ پاره ای از یک رویاست که به حقیقت می پیوندد .. و مدرکی مسلم براین است که زندگیمان بامعناست .. قله نشانی از آن است که می توانیم با قدرت اراده و توان جسممان ؛ زندگی را به آنچه میخواهیم و آنچه دستانمان قدرت خلق آن را دارند ؛ تبدیل کنیم ..!
لمس بام دنیا | اریک واینمایر
دوست داریم به نقطه ای معهود یا یک نشانی آشنا دست پیدا کنیم . همه چیز را در نوعی دفتر رسمی به ثبت برسانیم تا هرگز احساس نکنیم بی مهابا و کورکورانه جلو میرانیم . پس پیمان دوستی میبندیم و میکوشیم آشنایی های زودگذر و میرنده را به یادماندنی و پایا تبدیل کنیم . چه حقی ست که به خود میدهیم و با زور و هر راه غیرقانونی وارد زندگی دیگران میشویم تا بعد با غرور و خودپسندی احمقانه مان خود را چون تیغ جراحی در کلیه ها و قلب هایشان فرو کنیم.
در کافه ی جوانی گم شده | پاتریک مودیانو
اگر دراین راه شکست می خورن ، برای اینه که از خوشبختی مفهومی در ذهن دارن که از دیگران برگرفته اند و با واقعیت آنها همخوانی ندارد ؛ مثل پول ، ازدواج موفق ، معشوقه ی خوش اندام ، ماشین کورسی ، آپارتمان های بزرگ دو طبقه در پاریس ..
مفاهیم قراردادی ، این آدم ها علی رغم موفقیتشون خوشبخت نیستن ، چون خوشبختی دیگران رو زندگی میکنن
خوشبختی از نظر سایرین ..
یک روز قشنگ بارانی | اریک امانوئل اشمیت
چرا موقع دیدن عکس سکوت می کنیم ؟ چرا همیشه ، در لحظه ی دیدن عکس ها ساکت ایم ؟ آیا این دو ، عکس وسکوت ، مکمل هم هستند ؟ آیا ما با دیدن عکس ها آن ها را می خوانیم ؟ و یا در عکس صدایی هست که ما را مجبور به شنیدن و یا وادار به سکوت می کند؟
ما عکس ها را بیش از آن که ببینیم ، می شنویم . عکس ها با زبان های بی نهایت متفاوتی شروع به حرف زدن می کنند . از خودشان می گویند ، از مکانشان ، از زمان شان ، از ارتباط بین آدم ها و در نهایت از ما.
اما همه ی آن ها خوب حرف نمی زنند ، همه آنها صدای خوبی ندارند ، همه آن ها جذاب نیستند . کم پیش می آید که عکسی ما را کنار خودش نگه دارد ، مختصر باشد و کامل.
عکس ها برای ما قصه می گویند ، فقط قصه . سرو ته واقعیت را می زنند تا باورشان کنیم . و ما باور میکنیم . اما درست بعد از آن که خود را به ما اثبات کردند ما را رها می کنند و فقط باور ماست که همه چیز را می سازد ...
لذتی که حرفش بود | پیمان هوشمند زاده
درد جاودانگی | میگل د. اونامونو
" لعنت " پرکاربردترین کلمه پدر بود . این کلمه چند خاصیت حیاتی داشت اول اینکه مثل درزگاهی بود تا بخار جمع شده درونِ سرت را از دهان بیرون بدهی ؛ دشنامی مخفی و بی دردسر بود که می شد با احتیاط کم تری به کارش ببری در لحظه هایی که هیچ کار دیگری از تو برنمی آمد . خلاصه ، لعنت چون لایه ی چسبناکِ ضد دردی به کمر زندگی هامان چسبیده بود و درمانی موقتی بود.
جا ماندیم .. | بهناز علیپور گسکری
در واقع عشق می توانست یکی از چیزهایی باشد که انسان را تغییر می دهد . دومین پدیده ای که موجب تغییر انسان می شود و او را وادار می کند که در مسیری متفاوت با آنچه از پیش برنامه ریزی کرده بود حرکت کند ، ناامیدی است . بله ، شاید عشق قادر به تغییر سریع انسان شود ، ولی ناامیدی ، همین کار را بسیار سریع تر انجام می دهد.
یازده دقیقه | پائولو کوئلیو
ارسال نظر