۳۲۹۸۱۸
۵۰۰۵
۵۰۰۵
پ

طنز: کلید اسرار با حافظ تُپُلی!

مهرداد نعیمی در روزنامه قانون نوشت:

همه «ممد برقی» صدایش می‌زدند ولی هیچکس دلیل اصلی‌اش را به خاطر نمی‌آورد. یکی فکر می‌کرد لابد رشته‌ برق می‌خواند. بعضی‌ها فکر می‌کردند به‌خاطر موهای آشفته‌اش که عین برق‌گرفته‌ها بود، بهش می‌گویند ممد برقی. دو سه نفر هم حدس می‌زدند پدرش مغازه الکترونیکی دارد. ولی ماجرا برمی‌گشت به ترم اول ورودی‌های سال ۸۲ که ممد تنها دانشجویی بود که گوشی موبایل دوربین‌دار داشت. توی گوشی‌اش یک ویدیوی ۱۰ ثانیه‌ای از یک جوان هندی داشت که موقع بالا رفتن از تیر چراغ برق، دچار برق‌گرفتگی می‌شود و آتش می‌گیرد. این ویدیو را به صدها نفر نشان داده بود. از رئیس دانشکده تا مستخدم‌ها. بزرگ‌ترین ضد حال این بود که کلا همین یک ویدیو را توی گوشی‌اش داشت و با این وجود، گوشی هر نیم‌ساعت یک‌بار وارنینگِ پر بودن ظرفیت می‌داد! آن‌وقت‌ها حافظه‌ داخلی گوشی‌ها در همین حد بود ولی ممد هیچ‌وقت تسلیم نشد و تا روزی که گوشی‌اش را به دلیل مزاحم‌های فراوان فروخت، ویدیو را نگه داشته بود! و اما داستان اینکه چرا گوشی ممدبرقی یک‌عالمه مزاحم داشت: چند روز مانده به فارغ‌التحصیلی، ممد برقی داشت با اسپری مشکی روی دیوار خانه عمو دهقان، به عنوان یادگاری فحش می‌نوشت. امید چند بار آرام صدایش زد و گفت: «الاغ الان لو می‌ریم، بیچاره‌مون می‌کنه، همین‌قدر بسشه!» ولی ظاهرا ممد برقی دلش حسابی پر بود. عمو دهقان اصلا آدم محبوبی نبود. از ۱۰ سال پیش که روبه‌روی دانشگاه آزاد یزد آپارتمان ساخته بود، هیچ دانشجویی نبود که از او به‌عنوان یک صاحبخانه‌ خوب یاد کند، حتی ممد برقی که از بقیه پولدارتر بود و اجاره‌اش را همیشه به موقع پرداخت می‌کرد. چند متر آن‌طرف‌تر حافظ تُپلی داشت کنار ماشینش کشیک می‌داد. حافظ پسری بود با قد ۱۹۰ و وزن ۱۵۰ کیلوگرم که خودش به تنهایی تمام فضای مینی‌ماینرش را پر می‌کرد. با شنیده شدن صدای باز شدن در، امید و ممد برقی پا به فرار گذاشتند و سوار ماشین شدند. خود حافظ از همه بیشتر طول داد تا سوار ماشین شود. ممد داشت فحش می‌داد که: «ازگیل مگه نگفتیم تو پیاده نشو. ماشینو چرا خاموش کردی؟»

حافظ: «هولم نکن. الان روشن میشه»

چند بار استارت زد و ماشین روشن نشد. عمو دهقان آمد بیرون، اتفاقا ماشین را هم دید ولی ظاهرا تاریکی باعث شد متن روی دیوار آپارتمانش را نبیند! توی ماشین ممد هنوز داشت به حافظ فحش می‌داد و حافظ همچنان تلاش می‌کرد ماشین را روشن کند. اگر به خرفت‌ترین کاراکتر فیلم‌های نوآر جایزه می‌دادند، قطعا جایزه نصیب حافظ می‌شد! عمو دهقان از آن فاصله داد زد: «بچه‌ها. ممد، امید چرا اونجایید؟ بیایيد توی آپارتمان، امشب می‌خوام درهارو قفل کنم»

امید که تا الان سعی کرده بود جوری پشت حافظ سنگر بگیرد که شناخته نشود، حسابی حالش گرفته شد. او هم چند فحش به حافظ داد و از ماشین پیاده شد. وقتی امید و ممد به عمو دهقان رسیدند، او را در حالی دیدند که انگشت به دهان، زُل زده بود به متن زشت روی دیوار. انگار داشت با خودش فکر می‌کرد کجای زندگی‌اش را اشتباه رفته که شایسته‌ دریافت چنین پیغامی شده؟ حافظ بی‌خیال استارت زدن شد و به آنها نگاه کرد. ممد از همان راه دور به صورت بی‌کلام فحش دیگری به حافظ داد. بعد مشغول آرام کردن عمو دهقان شد: «فکرشو نکنید عمو دهقان. فردا دو تا کارگر می‌گیریم پاکش می‌کنیم. هر کی بوده خیلی عقده‌ای بوده!»

بعد از رفتن همه، حافظ اسپری مشکی را برداشت و از ماشین پیاده شد، به سمت دیوار دانشگاه رفت، شماره موبایل ممد را همراه یک عنوان شغلی زشت روی دیوار نوشت و زیرش تاکید کرد «حتما تماس بگیرید!» از فردایش، گوشی ممد برقی افتاد به زنگ خوردن! یعنی می‌خوام بگم صد رحمت به برنامه‌ کلید اسرار، لامصب فاصله‌ بین این دو دیوارنویسی ۱۰ دقیقه هم نشد!
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج