۳۲۶۵۹۹
۲ نظر
۵۰۱۶
۲ نظر
۵۰۱۶
پ

بقالی آقا نوروز

طنز؛ آن مرد آمد!

احمد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رضا کاظمی در روزنامه شهروند نوشت:

مشتری که بی‌مشتری! حوصله‌ام بدجور سر رفته بود. سری به اینستاگرام زدم، دیدم خشکی دریاچه ارومیه صدای لئوناردو دیکاپریو را هم درآورده و مردم هم مثه همیشه درحال تزریق خون آریایی خود به رگ ابا و اجداد او هستند. صفحه را بستم. روزنامه‌ای را که از دیروز زیر دخل بود، برداشتم و نگاهی کردم. «مراسم رونمایی از لباس تیم‌ملی فوتبال». باورم نمی‌شد. پدربزرگ خدابیامرزم یک ست لباس سفید داشت که مادربزرگم برایش بافته بود و قبل از رفتن به مزرعه زیر لباس کارش می‌پوشید، فتوکپی همین لباس تیم‌ملی بود. یعنی آن دوتا مارک و نوار رنگی را حذف می‌کردی، خود خودش می‌شد. تا حالا به این حد معنای «پیوند سنت و مدرنیته» را با پوست، گوشت، استخوان، مغزاستخوان و رگ و پی‌هایم درک نکرده بودم. خدایی این لباس با این هواخور ملس و فضای بازی که دراختیار بازیکن قرار می‌دهد، به راحتی می‌تواند از «ابراهیم تهامی» یک «لیونل‌مسی» بسازد. درحالی‌ که خاطرات نوستالژیک لباس پدربزرگم با حس عرق ملی و احساس غرور ناشی از طراحی فاخر لباس ملی‌پوشان وطنم قاطی شده بود و اشک در چشمانم حلقه زده و صدای سالار عقیلی درگوشم طنین‌انداز شده بود، یک مشتری وارد مغازه شد. چهره‌اش خیلی برایم آشنا می‌زد، انگار مدت‌ها قبل جایی دیده بودمش اما هرچقد به مغزم فشار آوردم، نشناختمش. جوانی خوش و قد و بالا و عینکی با ابروهایی‌تر و تمیز که ازقضا خیلی هم خوش‌صحبت و چرب‌زبان بود. اصلا به محضی که دیدمش، اعتماد به نفسم را از دست دادم. سلامش کردم، نگاه عاقل اندر سفیه بهم انداخت و گفت «سلام! چطوری پیرمرد؟». کمی خودم را جمع و جور کردم و گفتم: «ممنون، در خدمتتون هستم». جواب داد: «در خدمتم هستی؟ خب معلومه که بایدم در خدمتم باشی! گفتن نداره دیگه». چیزی نتوانستم بگویم. دوری در مغازه زد و گفت: «این‌جا اسمش بقالیه؟ این‌جا نهایتا میتونه یه سیرترشی‌فروشی باشه قربونت برم!». سرم را به نشانه تأیید تکان دادم و او هم ادامه داد: «کار و کاسبی چطوره؟». گفتم: «والا زیاد جالب نیست، این‌قدر فروشگاه‌های رنگارنگ باز شده که دیگه کسی از ما خرید نمی‌کنه!». ناگهان سرش را برگرداند و گفت: «میخوام امروز یه حال اساسی بهت بدم!» پرسیدم: «جان؟ چی یعنی». لبخند ملیحی زد و گفت: «میخوام همه جنسای مغازه‌تو بخرم. حتی اونایی که تاریخ مصرفش گذشته!». با خنده تلخی نشان دادم که باورم نمی‌شود اما او همچنان برحرفش اصرار می‌کرد: «جدی میگم، همه جنساتو میخوام. چقد بهت بدم؟ همین الان ٣٠‌میلیون میدم بت، خوبه؟». سرم را خاراندم و گفتم: «نه آقا این‌جا خیلی زور بزنم من با جنسای تو انبار شاید ٣‌میلیون بار داشتم باشم.». جواب داد: «مهم نیست بابا، من ٣٠‌میلیون می‌دم! یعنی ١٠برابر! خوبه؟! میخوام بری حالشو ببری. ولی در مقابلش یه چیزی میخوام». خیلی خوشحال شدم، توی ذهنم داشتم مشکلاتی که می‌توانم با این پول حل کنم را مرور می‌کردم، از جهیزیه دخترم بگیر تا خرج دانشگاه پسرم. با بقیه‌اش هم می‌توانستم دستی به سر و گوش مغازه بکشم. اشک توی چشم‌هایم حلقه زده بود. با ذوق و شوق پرسیدم: «درمقابلش چی می‌خواید؟». لبخندی زد و گفت: «زررررررررشک!». با تعجب گفتم: «جان؟». این‌بار بلندتر از قبل داد زد: «زرشک! زرشک!». با حالتی مابین خوف و رجا پرسیدم: «زرشک می‌خواید؟». خنده قاه‌قاهی کرد و گفت: «نه واقعا فکر کردی من احمقم. قیافه من شکل آدمای پخمه‌س؟ تو در من رگه‌های جنون و بیماری روانی دیدی که بیام ٣٠‌میلیون پول بی‌زبون رو بدم واسه آت و آشغالای تو؟». تا حالا این‌طور تحقیر نشده بودم. دست و پایم شروع به لرزیدن کرد. هیچی نگفتم. یعنی چیزی نمی‌توانستم بگویم، فقط سرم را پایین انداختم و سعی کردم لبخند بزنم. آمد جلوی دخل و با صدای بلند گفت: «د بجنب دیگه، یه بسته زرشک بده بهم، واسه جایزه میخوام، دارم میرم سر ضبط برنامه‌، دیر میشه الان، یالا». این را که گفت شناختمش، اون کسی نبود جز همان مجری ممنوع‌التصویر که بعد از مدت‌ها با برنامه «اکسیر» به صداوسیما برگشته بود!
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • بدون نام

    رگه های جنون و بیماری روانی
    :)))))

  • بدون نام

    آن مجری!!!
    خیلی خوب بود.

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج