درباره صادرات سر قطع شده انسان! (۱۴+)
مائوری ها پس از مرگ بزرگان خود سرش را قطع کرده و آن را به شیوه ی خود مومیایی می کردند.
به بومیان جزایر نیوزیلند Maori مائوری گفته می شد. مائوری ها قبایلی بودند که برای خود سلسله مراتب و مقاماتی قائل بودند؛ از رئيس قبیله گرفته تا خانواده اش و بقیه. هر یک از این افراد، باید روی صورت هایشان را متناسب با مقام و جایگاهشان خالکوبی و تتو می کردند. خالکوبی ها خطوطی منحنی و نرم بودند و در پس هر کدام معنا و مفهومی نهفته بود که جز بومیان کسی از آن چیزی نمی فهمید. خطوط خالکوبی شده احترام و منزلت می آورد و نشانی از عظمت بود. جز زنان رؤسای قبائل، هیچ زنی حق خالکوبی صورت را نداشت و زنان رؤسای قبایل هم فقط باید چانه هایشان را خالکوبی می کردند.
مائوری ها پس از مرگ بزرگان خود سرش را قطع کرده و آن را به شیوه ی خود مومیایی می کردند. آن ها ابتدا مغز و چشم ها را تخلیه کرده و سپس تمام سوراخ ها و شکاف های سر را از جمله گوش، بینی و دهان را با پارچه و صمغ درختان پر می کردند، سپس سر را در دیگ می انداختند تا ساعت ها بجوشد. بعد آن را در معرض دود مستقیم آتش قرار داده و دودی می کردند.
در مرحله ی بعدی آن را زیر نور خورشید می گذاشتند تا کاملا خشک شود و سرانجام آن را با چربی بدن کوسه چرب و روغنی می کردند تا خطوط صورت و خالکوبی ها کاملا حفظ شود. به این سرها موکوموکا گفته میشد. آن ها این سرها را در جعبه های پرنقش و نگار و فاخر قرار می دادند و فقط در مراسم خاص آن ها را در معرض دید دیگران می گذاشتند.
اما ماجرای خرید و فروش این سرها از جایی شروع شد که اروپاییان و سفید پوستانی که به این جزایر پا گذاشته بودند برای خرید این سرها از خودشان علاقه نشان دادند. بومیان در ازای فروش این سرها از مردان سفید پوست پول نمی خواستند. آن ها از آن مردان سفید عصاهای جادویی می خواستند و سفیدپوستان به این عصاهای جادویی اسلحه می گفتند.
مائوری ها این اسلحه ها را می خواستند تا از آن علیه قبائل متخاصم خود استفاده كنند.
مطالبه سرهای خالکوبی شده از سوی سفیدپوستان اروپایی و آمریکایی شدت گرفته بود، به گونه ای که موزه داران حاضر بودند مبالغ هنگفتی در ازای این سرها بپردازند و در مقابلش به آن ها اسلحه بدهند.
بومیان که با حجم گسترده ی درخواست ها مواجه شده بودند، باید به دنبال یک راه حل می گشتند. آنها تصمیم گرفتند تا آن دسته از آدم های قبیله را که جایگاه قابل توجهی نداشتند و یا از قبائل متخاصم بودند، بكشند و از سرش موکوموکا بسازند. کار به جایی رسیده بود که آن ها قربانیان را به کشتی سفید پوست ها می بردند و از آن ها می خواستند تا انتخاب کنند و از هر کدام که خوششان آمد بگویند تا از سرش برایشان موکوموکا بسازند.
شبح وحشت بر جزیره سایه افکنده بود و غارها، شکاف سنگ ها و میانه ی درختان جایی بود برای پنهان شدن بومیانی که نمی خواستند موکوموکا شوند. قایق ها شبانه و پنهانی به آب می افتادند و خود را در معرض موج های تیره و کف آلود قرار می دادند تا از سرهایشان محافظت کنند.
پس از مدتی تب خرید و فروش سر انسان ها فروکش کرد، ولی هنوز بودند کسانی که به خرید آن اشتیاق داشتند؛ از جمله آن ها یک افسر بلندپایه ی انگلیسی به نام Horatio Robley هوراتیو روبلی (۱۸۴۰_۱۹۳۰) بود. او حدود ۳۵ تا ۴۰ سر گردآوری کرد و بعدها آن را به موزه ی تاریخ طبیعی آمریکا فروخت. عکس معروفی از او وجود دارد که او نشسته و سرهای بومیان را بر روی دیوار پشت سرش آویخته است.
ارسال نظر