طنز؛ تهیه داروی تقویتی با همکاری گربهها
محمد صفاجویی در وبسایت چیزنا نوشت:
به گربهها دقت کردید؟ خیلی دقت نکنید! چون احتمالا چیزهایی میبینید که اصلا مناسب سن و سالتون نیست. بله همین گربههایی که مظهر گوگولیّت هستن، یک وجه پنهان دارن که تمام اون بخش مگولیّتشون رو زیر سوال میبره.
فقط کافیه یه باد بزنه. اصلا هم مهم نیست ظل گرماس یا چله سرما. فقط یک باد لازمه. در حد نسیم حتی. آخه من نمیدونم باد دقیقا از چه نقاطی و به چه شکلی عبور میکنه که این داستان رو برای گربهها ایجاد میکنه. والا ماام باد میخوریم ولی جنبهاش رو داریم. حداقل در ملا عمومی ناله نمیکنیم.
همه اینا رو به این خاطر گفتم که الان ۴۰ ساعته نخوابیدم. نه اینکه فکر کنید ذهنم درگیر مشغلههای جورواجور فکری بوده، چون اون که دیگه عادیه؛ بلکه بهخاطر صدای شرمآور یه گربهاس که دقیقا پشت پنجره من رو بهعنوان مکانی برای عملی کردن مقاصد شومش انتخاب کرده.
این دوستمون دو سه روزه به بهونه یه نیمچه باد، کل گربههای محله رو با هم درگیر کرده. از صبح خروسخون، یه سری گربه دمسیخ، زوزهکشان دارن این پشت دعوا میکنن. آدم یاد سریال فاطما گل میافته.
برخورد پدر و مادرها هم با بچههاشون توی چنین مواقعی جالب توجهه. مثل اون بچه طفل معصومی که به باباش گیر داده بود «بابایی این گربههه رو که گریه میکنه کمک کنیم» و پدره واقعا نمیدونست چهجوری فرزند دلبندش رو از اون فضای منفی هجده دور کنه و بهش بقبولونه که اون نیازمند کمک نیست و چیز دیگهای لازم داره.
پس از ۴۰ ساعت بیداری که دیگه داره ۴۱ ساعت میشه و دوستمون هنوز داره نالههای ممتد یا مقطع میکنه، به یه نتیجه مثبت رسیدم که شاید زندگی من و شما رو دگرگون کنه؛ تهیه داروهای تقویتی با همکاری گربهها. مطمئنم به ذهن استیو جابز و بیل گیتس هم نرسیده. یا شاید هم رسیده و روشون نشده بگن.
به گربهها دقت کردید؟ خیلی دقت نکنید! چون احتمالا چیزهایی میبینید که اصلا مناسب سن و سالتون نیست. بله همین گربههایی که مظهر گوگولیّت هستن، یک وجه پنهان دارن که تمام اون بخش مگولیّتشون رو زیر سوال میبره.
فقط کافیه یه باد بزنه. اصلا هم مهم نیست ظل گرماس یا چله سرما. فقط یک باد لازمه. در حد نسیم حتی. آخه من نمیدونم باد دقیقا از چه نقاطی و به چه شکلی عبور میکنه که این داستان رو برای گربهها ایجاد میکنه. والا ماام باد میخوریم ولی جنبهاش رو داریم. حداقل در ملا عمومی ناله نمیکنیم.
همه اینا رو به این خاطر گفتم که الان ۴۰ ساعته نخوابیدم. نه اینکه فکر کنید ذهنم درگیر مشغلههای جورواجور فکری بوده، چون اون که دیگه عادیه؛ بلکه بهخاطر صدای شرمآور یه گربهاس که دقیقا پشت پنجره من رو بهعنوان مکانی برای عملی کردن مقاصد شومش انتخاب کرده.
این دوستمون دو سه روزه به بهونه یه نیمچه باد، کل گربههای محله رو با هم درگیر کرده. از صبح خروسخون، یه سری گربه دمسیخ، زوزهکشان دارن این پشت دعوا میکنن. آدم یاد سریال فاطما گل میافته.
برخورد پدر و مادرها هم با بچههاشون توی چنین مواقعی جالب توجهه. مثل اون بچه طفل معصومی که به باباش گیر داده بود «بابایی این گربههه رو که گریه میکنه کمک کنیم» و پدره واقعا نمیدونست چهجوری فرزند دلبندش رو از اون فضای منفی هجده دور کنه و بهش بقبولونه که اون نیازمند کمک نیست و چیز دیگهای لازم داره.
پس از ۴۰ ساعت بیداری که دیگه داره ۴۱ ساعت میشه و دوستمون هنوز داره نالههای ممتد یا مقطع میکنه، به یه نتیجه مثبت رسیدم که شاید زندگی من و شما رو دگرگون کنه؛ تهیه داروهای تقویتی با همکاری گربهها. مطمئنم به ذهن استیو جابز و بیل گیتس هم نرسیده. یا شاید هم رسیده و روشون نشده بگن.
پ
ارسال نظر