۲۹۳۱۱۵
۵۰۰۶
۵۰۰۶
پ

طنز؛ فیلم دیدن یا فیلم شدن؟!

شکوفه موسوی در وبسایت چیزنا نوشت:

چیزهایی که اینجا می‌خوانید چیز خاصی نیست. چند روایت نسبتا معتبر است از روزمرگی‌هایی که همگی با یک هدف تکراری اتفاق می‌افتد…

بهمن که می شود اوضاع فیلم‌بینی داغ است. یعنی بسیاری از آن‌هایی که سرتاسر سال دیگران را فیلم می‌کنند یا خودشان فیلم‌اند، بهمن‌ها فیلم بین می‌شوند. ناسلامتی مهم‌ترین جشنواره سینمایی کشور است. خلاصه که ما هم که نه فیلم می‌کنیم و نه فیلم می‌شویم در این روزهای فیلمی، سینما را در دستور کارمان قرار می‌دهیم تا در طول ده روز حداقل با بخشی از تازه‌های سینمای کشور آشنا شویم. یک زمان‌هایی بود که دانشجوها با کارت با ارزش دانشجویی‌شان می‌توانستند ۴ صبح در صف سینما فلسطین بایستند و دو سری بلیط بخرند. در یکی از این سال‌ها که بنده سعادت داشتن کارت با ارزش دانشجویی را داشتم، توانستم دو سری بلیط تهیه کنم که البته برنامه‌ریزی‌اش جوری بود که باید بی‌خیال دیدن ده دقیقه پایانی فیلم سینما فلسطین می‌شدی و بلند می‌شدی و دوان‌دوان خودت را به سینما عصر جدید می‌رساندی که از دقیقه ۵ فیلم دوم را ببینی. یعنی مهلکه‌ای بود برای خودش. بیشتر از اینکه روزهای سینمایی را سپری کنیم، تمرین ورزش دوومیدانی می‌کردیم و در پایان جشنواره با وجود اینکه از نظر بدنی شرایط بهتری نسبت به قبلش داشتم اما از برخی فیلم‌هایی که دیده بودم چیز زیادی متوجه نشده بودم. آن زمان‌ها هم اینطور نبود که همه فیلم‌ها پایان‌باز داشته باشند، معمولا بالاخره آخرش یه چیزی می‌شد. یا یکی یکی رو می‌گرفت، یا یکی یکی رو پیدا می‌کرد، یا یکی یکی رو می‌کشت، خلاصه یک جوری می‌شد. آن زمان ها کارگردان‌ها برایشان مهم بود که فیلم‌نامه آخرش یک جوری بشود، نه اینکه اگر هم آخرش یک جوری می‌شد ته‌اش را حذف کنند و بگویند الان پایان باز مد است. بگذاریم، هر کسی خواست خودش یک جوری بشود یا نشود. اصلا به کارگردان چه ربطی دارد که مخاطب را یک‌جوری کند؟!

خلاصه که در همین بدوبدوهای بین فلسطین و عصر جدید چند نفر دیگر هم بودند که می‌دویدند. گویی علاقه به فیلم‌بینی از نوع فجرش، همایش دوی همگانی است.

حالا در این بین جناب نگهبان جلوی در سینما هم هر روز قصه‌ای را شروع می‌کرد. یک روز می‌گفت دیر رسیده‌اید و وقتی ما عصبانی می‌شدیم و برایش توضیح می‌دادیم، هار هار می‌خندید و می‌گفت شوخی کردم بابا برید داخل! یک روز می‌گفت به ما دستور داده اند که وقتی فیلم شروع شد کسی را به سالن راه ندهیم. یک کاغذی هم نشان می‌داد که مثلا بخشنامه بود اما وقتی ما عصبانی می‌شدیم و برایش توضیح می‌دادیم هار هار تخمه می‌شکست و می‌خندید و می‌گفت باشه این‌بار را بخاطر اینکه دختران خوبی هستید بروید داخل! یک روز می‌گفت بچه کجای تهرانید؟ دانشجویید؟ این بلیطا رو خریدین یا مجانی گرفتین؟ خلاصه انقدر سوال می‌پرسید تا ما عصبانی شویم و هارهار بخندد و همانطور که تخمه می‌شکند در را باز کند که ما برویم داخل سالن. روز آخر بعد از تماشای فیلم پیدایش کردم و بهش گفتم که امروز روز آخر بود، دیگر هارهار نمی‌خندید و خیالتان راحت که ما را نمی‌بینید… همانطور که تخمه می‌شکست گفت: مگه می‌شه؟ من هر روز به اشتیاق دیدن شما می‌اومدم سر کار. حالا نبینمتون؟ این شماره منه، هر وقت خواستین بیاین زنگ بزنین که باشم. اصن فیلم هم نخواستی ببینی، نبین، می‌ریم بوفه یه بستنی‌ای، چیپس و ماستی چیزی می‌خوریم بعدم… نگذاشتم حرفش تمام شود و با عصبانیت رفتم… برترین‌های جشنواره معرفی شدند و هیچ یک از فیلم‌هایی که برایشان انقدر دویدم و دویدم و به چیپس و ماست با نگهبان رسیدم؛ تندیسی نبردند و آن سال آخرین سالی بود که ۴ صبح در صف تهیه بلیط ایستادم. خلاصه که این روزها حواستان باشد به کجا می‌دوید، چگونه می‌دوید و چرا می‌دوید، حواستان هم باشد که جوری جلوه ندهید که تماشای فیلم‌ها برایتان خیلی مهم است. فدای سرتان اگر به سالن راهتان ندادند.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج