طنز؛ گنه کرد در ریاض آهنگری ...
شهرام شهيدي در روزنامه شهروند نوشت:
یعنی ما ایرانیها واقعا مردمان عجیبی هستیم. یک جایی که نباید با چیزی شوخی کنیم، یکهو هوس میکنیم شوخی کنیم. جایی که همه دارند به موضوعی میخندند ما خیلی جدی میشویم و میرویم تو دل بقیه که چرا میخندید؟ کلا اصلا بهار و پاییزمان معلوم نیست. صبح کله سحر میرویم تو صف نذری بعد یکهو و بهصورت خودجوش شب پای درخت کریسمس عکس یادگاری میاندازیم. بعد هم که ازمان بپرسند بالاخره شما کدام طرف هستید، میگوییم ما برای خودمان یک روش و آیین خاصی داریم. همین ما ممکن است صبح یک مقاله در مورد نکوهش خشونت خانگی علیه زنان در تلگرام فوروارد کنیم برای بشریت و شب در خانه هرچه در توان داریم در ضربه زدن به روح و روان بانوی منزل به کار ببریم و از انجام روشهای جدید آزاررسانی براساس الگوهای ایزو ٢٠١٦ هم پرهیز نمیکنیم. راه دور نرویم. چه بسا در کشور دارقوزآباد علیا چند نفرمان را بگیرند زندانی کنند ما ککمان هم نمیگزد و باز به ارسال جوکهای تلگرامی ادامه میدهیم و برای اعدام همان هموطنانمان هم جوک میسازیم اما کافی است در سرزمین دارقوزآباد سفلا یک حرفی ضد ما زده شود. البته حالا خدا را شکر که دارقوزآباد سفلا سفارت ندارد. با این حال شبکه مجازی که دارد. داشتن همین صفحات اینستاگرام و فیسبوک کافی است برای حمله شبانه به دارقوزآبادیها. نمونه اخیرش هم این نوشته بیمزه دختر هنرپیشه لبنانی بود که عکس جوان مشهدیای که در حمله به کنسولگری عربستان نقش داشت را گذاشته بود در صفحهاش و نوشته بود من تو را پیدا میکنم و باهات ازدواج میکنم. واویلا که جوانان ایرانی باز مثل شیر غریدند و در کمتر از چند ساعت صفحه دختر لبنانی مثل ترافیک تهران قفل شد. یعنی هم قفل شد و هم آلوده به انواع و اقسام ادبیات شیر سماوری. طوری که دختر لبنانی مجبور شد زیر شوخی بینمکش بنویسد بابا شوخی کردم.
سمانه هستم. ٣١ساله. زنگ زدم تا ضمن تشکر از نظرات ارزشمند شما بهتان یادآوری نمایم شما بیجا میکنی حرف میزنی. ما وکیل وصی خواستیم؟ حیف شما نیست به جای نوشتن اظهارنظر میکنی؟ ممنونم از توجه شما و دفعه آخرتان باشد!
من، حشمت ٤٣سالمه از تپهآباد. عرض کنم آن بانوی فرهیخته و هنرمند اگر با پاسخ منفی جوان مشهدی روبهرو شده بیخود عذر و بهانه نیاورد که شوخی بوده. از قدیم گفتهاند دست به مهره بازی است. بالاخره باید با یکی از ما ازدواج کند. نه اینکه ما بخواهیم. نع. چون دلش خواسته و حالا دلش میشکند ما این را میگوییم. چون ما مردمی نیستیم که روی کسی را زمین بیندازیم. حالا هم جهنم و ضرر. من به درخواست اهالی تپهآباد احساس تکلیف میکنم و حاضرم با او ازدواج کنم.
ملودی از ایستگاه سر خط. ٢٣ساله دارای مدرک کارشناسی ریسندگی با آشپزی فوقالعاده و با خانواده. من میخواستم بگویم ما قبلا فرار مغزها داشتیم که خیلی بد بود. الان جلوی فرار دست و پاها را بگیریم. دختر لبنانی سرسپرده سرویسهای جاسوسی است و با برنامه این حرف را زده تا از این طریق ما را از داشتن جوانان محروم کنند. مگر ما خودمان چپر چلاقیم؟
سامان از سامانه اعتراض به حذف یارانه: یارانه من چرا قطع شده؟ شیر سماور... اگزوز خاور... اصلا به خاطر قطع یارانه کمپین تحریم ازدواج با دختران لبنانی راه میاندازم. آریایی نیستی اگر به اشتراک نگذاری!
یعنی ما ایرانیها واقعا مردمان عجیبی هستیم. یک جایی که نباید با چیزی شوخی کنیم، یکهو هوس میکنیم شوخی کنیم. جایی که همه دارند به موضوعی میخندند ما خیلی جدی میشویم و میرویم تو دل بقیه که چرا میخندید؟ کلا اصلا بهار و پاییزمان معلوم نیست. صبح کله سحر میرویم تو صف نذری بعد یکهو و بهصورت خودجوش شب پای درخت کریسمس عکس یادگاری میاندازیم. بعد هم که ازمان بپرسند بالاخره شما کدام طرف هستید، میگوییم ما برای خودمان یک روش و آیین خاصی داریم. همین ما ممکن است صبح یک مقاله در مورد نکوهش خشونت خانگی علیه زنان در تلگرام فوروارد کنیم برای بشریت و شب در خانه هرچه در توان داریم در ضربه زدن به روح و روان بانوی منزل به کار ببریم و از انجام روشهای جدید آزاررسانی براساس الگوهای ایزو ٢٠١٦ هم پرهیز نمیکنیم. راه دور نرویم. چه بسا در کشور دارقوزآباد علیا چند نفرمان را بگیرند زندانی کنند ما ککمان هم نمیگزد و باز به ارسال جوکهای تلگرامی ادامه میدهیم و برای اعدام همان هموطنانمان هم جوک میسازیم اما کافی است در سرزمین دارقوزآباد سفلا یک حرفی ضد ما زده شود. البته حالا خدا را شکر که دارقوزآباد سفلا سفارت ندارد. با این حال شبکه مجازی که دارد. داشتن همین صفحات اینستاگرام و فیسبوک کافی است برای حمله شبانه به دارقوزآبادیها. نمونه اخیرش هم این نوشته بیمزه دختر هنرپیشه لبنانی بود که عکس جوان مشهدیای که در حمله به کنسولگری عربستان نقش داشت را گذاشته بود در صفحهاش و نوشته بود من تو را پیدا میکنم و باهات ازدواج میکنم. واویلا که جوانان ایرانی باز مثل شیر غریدند و در کمتر از چند ساعت صفحه دختر لبنانی مثل ترافیک تهران قفل شد. یعنی هم قفل شد و هم آلوده به انواع و اقسام ادبیات شیر سماوری. طوری که دختر لبنانی مجبور شد زیر شوخی بینمکش بنویسد بابا شوخی کردم.
سمانه هستم. ٣١ساله. زنگ زدم تا ضمن تشکر از نظرات ارزشمند شما بهتان یادآوری نمایم شما بیجا میکنی حرف میزنی. ما وکیل وصی خواستیم؟ حیف شما نیست به جای نوشتن اظهارنظر میکنی؟ ممنونم از توجه شما و دفعه آخرتان باشد!
من، حشمت ٤٣سالمه از تپهآباد. عرض کنم آن بانوی فرهیخته و هنرمند اگر با پاسخ منفی جوان مشهدی روبهرو شده بیخود عذر و بهانه نیاورد که شوخی بوده. از قدیم گفتهاند دست به مهره بازی است. بالاخره باید با یکی از ما ازدواج کند. نه اینکه ما بخواهیم. نع. چون دلش خواسته و حالا دلش میشکند ما این را میگوییم. چون ما مردمی نیستیم که روی کسی را زمین بیندازیم. حالا هم جهنم و ضرر. من به درخواست اهالی تپهآباد احساس تکلیف میکنم و حاضرم با او ازدواج کنم.
ملودی از ایستگاه سر خط. ٢٣ساله دارای مدرک کارشناسی ریسندگی با آشپزی فوقالعاده و با خانواده. من میخواستم بگویم ما قبلا فرار مغزها داشتیم که خیلی بد بود. الان جلوی فرار دست و پاها را بگیریم. دختر لبنانی سرسپرده سرویسهای جاسوسی است و با برنامه این حرف را زده تا از این طریق ما را از داشتن جوانان محروم کنند. مگر ما خودمان چپر چلاقیم؟
سامان از سامانه اعتراض به حذف یارانه: یارانه من چرا قطع شده؟ شیر سماور... اگزوز خاور... اصلا به خاطر قطع یارانه کمپین تحریم ازدواج با دختران لبنانی راه میاندازم. آریایی نیستی اگر به اشتراک نگذاری!
پ
ارسال نظر