طنز؛ تنبیه بدنی و سلامت معلمان
آیدین سیارسریع در وبسایت چیزنا نوشت:
تا همین ده سال پیش تنبیه بدنی و ایجاد رعب و وحشت در دانش آموزان جزئی از برنامههای آموزشی مدارس به حساب میاومد و اصولا جامعه هم معلمی رو که آروم و با شخصیت یه جا مینشست و حاضر نمیشد دستش رو به خون بچههای مردم آلوده کنه داخل دایره معلمی حساب نمیکرد. میگفتن کار فرهنگی میکنه طفلک. بچهها هم کاملا با قضیه تنبیه بدنی کنار اومده بودن، به خصوص وقتی میدیدن معلمها چقدر زیبا، منطقی و حتی با وزن و قافیه این مساله رو تئوریزه میکردن و میگفتن: تا نباشد چوبتر / فرمان نبرد گاو و خر.
بر اساس این ضربالمثل عمیق و پرمعنا، بچهها تا هیجده سالگی جزو چهارپایان محسوب میشدن، این چهارپایان زبون نفهم وقتی مدرسهشون تموم میشد با کوشش و راهتمایی که معلماشون داشتن، اون دو تا پای اضافهشون رو از دست میدادن و در نهایت به شکل آدمیزاد و بطور ایستاده روی دو پا از خروجی نظام آموزشی میاومدن بیرون و در آخر دکتر و وکیل و مهندس میشدن.
الان ولی به دلایلی تنبیه بدنی دیگه بین ما نیست و جای خالیش به شدت احساس میشه. شما اگه عمیقتر به مساله نگاه کنین میبینین فواید بسیار زیادی در تنبیه بدنی نهفته. یکی از این فواید تضمین سلامت قشر فرهنگی جامعه بود. شما نگاه کنین معلمهای ما هیچ کدوم دچار بیماری قلبی و فشار خون و قند و چربی بالا نبودن. بدنها همه آماده بود. اینجوری نبود که معلم بشینه دو ساعت تمام به ما درس بده. همیشه وسطش یه تحرکی بود، ورزشی بود، البته بیشتر رزمی بود. حالا چون زمان ما امکانات نبود از ما به عنوان حریف تمرینی استفاده میکردن. چه اشکالی داشت؟ بهرحال دانشآموز برای همین وقتاست. خدا رو شکر ما هم چون به سلامت معلمهامون اهمیت میدادیم همیشه همکاری میکردیم، یعنی یا زیرزیرکی میخندیدیم، یا توی لوله خودکار کاغذ فوت میکردیم یا صدای خر در میآوردیم که معلم پاشه یه تکونی به خودش بده. معلمها هم بدعادت شده بودن، انتظار داشتن ما هر جلسه یه کرمی بریزیم، یه بار هم که هیچ صدایی از کسی در نمیاومد بدنشون درد میگرفت و کلافه میشدن. مثلا یه بار معلممون هیچ آتویی نتونست از کسی بگیره، بدنش هم اون روز بدجور میطلبید، آخر کلاس یه چهره مهربونی به خودش گرفت و گفت: عزیزانم، قربونتون بشم، هرکی هر سوالی داره بپرسه! متاسفانه یکی از بچههای ساده لوح کلاس در دام آموزشی معلم افتاد و خیلی آروم پرسید: «ببخشید فلان نمودار چرا بصورت خطی بالا رفت؟» معلم که منتظر یه بهانه بود با غرش «بینامووووس! پس من برای کی توضیح دادم؟» به سمت دانشآموز حملهور شد و اینقدر زد که بچه صدای گربه حامله مونده تو سرمای زیر پنجاه درجه سانتیگراد میداد. واقعا هر کی نمیدونست فکر میکرد این معلم نسبتی با سرهنگ علیفر داره و کلا به نمودار و دفاع خطی حساسه. وگرنه هرجور حساب کنی این عکسالعمل نمیتونست پاسخ اون سوال باشه. بهرحال هر چی بود خوش میگذشت. هم ما میخندیدیم، هم سلامتی معلمها حفظ میشد. متاسفانه همینطور ارزشها داره از بین میره و سنتها در جامعه کمرنگ میشه. جلوی اینها گرفته نشه فردا معلم بیچاره یه فحش ملو هم بده سازمانهای مردمنهاد دست به اعتراضات گسترده میزنن، وزیر آموزش و پرورش استعفا میده و آخرش دولت از شرمندگی منحل میشه و یه دولت دیگه میآد. این معلم پس کجا خودش رو خالی کنه؟!
تا همین ده سال پیش تنبیه بدنی و ایجاد رعب و وحشت در دانش آموزان جزئی از برنامههای آموزشی مدارس به حساب میاومد و اصولا جامعه هم معلمی رو که آروم و با شخصیت یه جا مینشست و حاضر نمیشد دستش رو به خون بچههای مردم آلوده کنه داخل دایره معلمی حساب نمیکرد. میگفتن کار فرهنگی میکنه طفلک. بچهها هم کاملا با قضیه تنبیه بدنی کنار اومده بودن، به خصوص وقتی میدیدن معلمها چقدر زیبا، منطقی و حتی با وزن و قافیه این مساله رو تئوریزه میکردن و میگفتن: تا نباشد چوبتر / فرمان نبرد گاو و خر.
بر اساس این ضربالمثل عمیق و پرمعنا، بچهها تا هیجده سالگی جزو چهارپایان محسوب میشدن، این چهارپایان زبون نفهم وقتی مدرسهشون تموم میشد با کوشش و راهتمایی که معلماشون داشتن، اون دو تا پای اضافهشون رو از دست میدادن و در نهایت به شکل آدمیزاد و بطور ایستاده روی دو پا از خروجی نظام آموزشی میاومدن بیرون و در آخر دکتر و وکیل و مهندس میشدن.
الان ولی به دلایلی تنبیه بدنی دیگه بین ما نیست و جای خالیش به شدت احساس میشه. شما اگه عمیقتر به مساله نگاه کنین میبینین فواید بسیار زیادی در تنبیه بدنی نهفته. یکی از این فواید تضمین سلامت قشر فرهنگی جامعه بود. شما نگاه کنین معلمهای ما هیچ کدوم دچار بیماری قلبی و فشار خون و قند و چربی بالا نبودن. بدنها همه آماده بود. اینجوری نبود که معلم بشینه دو ساعت تمام به ما درس بده. همیشه وسطش یه تحرکی بود، ورزشی بود، البته بیشتر رزمی بود. حالا چون زمان ما امکانات نبود از ما به عنوان حریف تمرینی استفاده میکردن. چه اشکالی داشت؟ بهرحال دانشآموز برای همین وقتاست. خدا رو شکر ما هم چون به سلامت معلمهامون اهمیت میدادیم همیشه همکاری میکردیم، یعنی یا زیرزیرکی میخندیدیم، یا توی لوله خودکار کاغذ فوت میکردیم یا صدای خر در میآوردیم که معلم پاشه یه تکونی به خودش بده. معلمها هم بدعادت شده بودن، انتظار داشتن ما هر جلسه یه کرمی بریزیم، یه بار هم که هیچ صدایی از کسی در نمیاومد بدنشون درد میگرفت و کلافه میشدن. مثلا یه بار معلممون هیچ آتویی نتونست از کسی بگیره، بدنش هم اون روز بدجور میطلبید، آخر کلاس یه چهره مهربونی به خودش گرفت و گفت: عزیزانم، قربونتون بشم، هرکی هر سوالی داره بپرسه! متاسفانه یکی از بچههای ساده لوح کلاس در دام آموزشی معلم افتاد و خیلی آروم پرسید: «ببخشید فلان نمودار چرا بصورت خطی بالا رفت؟» معلم که منتظر یه بهانه بود با غرش «بینامووووس! پس من برای کی توضیح دادم؟» به سمت دانشآموز حملهور شد و اینقدر زد که بچه صدای گربه حامله مونده تو سرمای زیر پنجاه درجه سانتیگراد میداد. واقعا هر کی نمیدونست فکر میکرد این معلم نسبتی با سرهنگ علیفر داره و کلا به نمودار و دفاع خطی حساسه. وگرنه هرجور حساب کنی این عکسالعمل نمیتونست پاسخ اون سوال باشه. بهرحال هر چی بود خوش میگذشت. هم ما میخندیدیم، هم سلامتی معلمها حفظ میشد. متاسفانه همینطور ارزشها داره از بین میره و سنتها در جامعه کمرنگ میشه. جلوی اینها گرفته نشه فردا معلم بیچاره یه فحش ملو هم بده سازمانهای مردمنهاد دست به اعتراضات گسترده میزنن، وزیر آموزش و پرورش استعفا میده و آخرش دولت از شرمندگی منحل میشه و یه دولت دیگه میآد. این معلم پس کجا خودش رو خالی کنه؟!
پ
نظر کاربران
خیلی جالب بود