طنز؛ ای جناب دانشگاه
رضا احسانپور در وبسایت چیزنا نوشت:
جان من بخور یک سیخ، از کباب دانشگاه / تا چشی تو هم قدری از عذاب دانشگاه
سهم قشر دانشجو، از جهان فقط این است: / اضطراب دانشگاه، التهاب دانشگاه
اختیار دانشجو، زوری است و اجباری / عین جمع اضداد است، انتخاب دانشگاه
صد هزار توجیه فلسفی برایش هست / بیحساب هرگز نیست، چون حساب دانشگاه
علم و دانش و اینها، عطر دلنشین دارد / آه اگر که بگذارد، فاضلاب دانشگاه
جای فکر و نقد اصلاً، اهل حال اگر باشی / حتماً آخرش گردی، کامیاب دانشگاه
دختران خوش خط و جزوههای رنگارنگ / فصل صید ماهی شد، از سراب دانشگاه
خندههای زیر لب، عشوههای پنهانی / عاملان ایجاد آب و تاب دانشگاه
معنی عزب بودن، چیست؟ جان به لب بودن / روسیاه و ول بودن، چون غراب دانشگاه!
یک نگار فرّخپی، جزوه میدهد تا کی، / من شوم نصیب وی، از شباب دانشگاه؟
در عوض من کودن در مسیر دل دادن / ماندهام چو آهو در منجلاب دانشگاه!
ترم آخر است او و بنده همچنان هستم / لاکپشت مشروط بیشتاب دانشگاه
رحمتی کن و ما را، قوم و خویش هم گردان! / جان هر چه استاد است،ای جناب دانشگاه!
جان من بخور یک سیخ، از کباب دانشگاه / تا چشی تو هم قدری از عذاب دانشگاه
سهم قشر دانشجو، از جهان فقط این است: / اضطراب دانشگاه، التهاب دانشگاه
اختیار دانشجو، زوری است و اجباری / عین جمع اضداد است، انتخاب دانشگاه
صد هزار توجیه فلسفی برایش هست / بیحساب هرگز نیست، چون حساب دانشگاه
علم و دانش و اینها، عطر دلنشین دارد / آه اگر که بگذارد، فاضلاب دانشگاه
جای فکر و نقد اصلاً، اهل حال اگر باشی / حتماً آخرش گردی، کامیاب دانشگاه
دختران خوش خط و جزوههای رنگارنگ / فصل صید ماهی شد، از سراب دانشگاه
خندههای زیر لب، عشوههای پنهانی / عاملان ایجاد آب و تاب دانشگاه
معنی عزب بودن، چیست؟ جان به لب بودن / روسیاه و ول بودن، چون غراب دانشگاه!
یک نگار فرّخپی، جزوه میدهد تا کی، / من شوم نصیب وی، از شباب دانشگاه؟
در عوض من کودن در مسیر دل دادن / ماندهام چو آهو در منجلاب دانشگاه!
ترم آخر است او و بنده همچنان هستم / لاکپشت مشروط بیشتاب دانشگاه
رحمتی کن و ما را، قوم و خویش هم گردان! / جان هر چه استاد است،ای جناب دانشگاه!
پ
ارسال نظر