طنز؛ شاعر درست و حسابی
پوریا عالمی در روزنامه شرق نوشت:
به نظر ما، شاعران و سیاستمدارها دو روی یک سکه هستند. اینطوری که سیاستمدارها تمام انرژیشان را میگذارند تا زندگی خودشان را به قیمت بدشدن زندگی مردم، خوب کنند. شاعران هم تمام انرژیشان را میگذارند تا زندگی مردم را - حتی - به قیمت بدشدن زندگی خودشان، خوب کنند. هرچی هم که سیاستمداران خراب میکنند شاعران تعریف زیبایی را تغییر میدهند و چیزی پیدا میکنند که امید بدهند. در یک کلام سیاستمداران رنگ را میپاشند به زندگی، شاعران دستمال گرفتند پاک میکنند. به نظر ما دوره شاعرها تمام شده. چون الان همه سیاستمدار شدهاند. قبلا ١٠تا سیاستمدار بود که چهارتا شاعر بهراحتی از پسشان برمیآمدند. الان متأسفانه همه سیاستمدار شدهاند و چهارتا شاعر هم که از قبل ماندهاند با چه کتاب شعری میتوانند جادو کنند؟ والا. قدیم سیاستمدارها مردم را دماغسوخته میکردند و شاعران را سینهسوخته. الان همه دوگانهسوز شدهاند. شاعره صبح با سیاستمداره جلسه داره، عصر برای مردم شعر ضدسیاستمداری میخونه شب هم مانیفست هنر برای مردم توی فیسبوک منتشر میکنند. حالا همه اینها را گفتیم که بگوییم باید برای چهارتا شاعر درستوحسابی که هستند به احترام بایستیم و کلاه از سر برداریم. هرچند کاری که شاعرجماعت در قرن ما میکند، حکایت همان بابایی است که کنار دریا نشسته بوده با یک سطل ماست و قاشققاشق ماست را در دریا میریخته. ازش میپرسند داری چه کاری میکنی؟ میگوید دارم دوغ درست میکنم. انگار بگوید دارم شعر میگویم، پاسخ بدهند: ولی با یک سطل ماست که این دریا دوغ نمیشود. طرف بگوید میدانم نمیشود اما اگر بشود چی میشود... . توی دریای زندگی سیاستزده ما، توی اینهمه آلودگی که دریای زندگی ما را پر کرده، توی این بلبشوی غمانگیز، یک شاعر کنار دریا نشسته و دارد با حوصله ورقبهورق و سطربهسطر شعر مینویسد. اگر آرام نامش را صدا کنیم برمیگردد، به ما میخندد و چند جوک و خاطره درگوشی برایمان تعریف میکند. او برای ما از شعر حرف نخواهد زد. او هیچ ادایی درنمیآورد. چون خودش است. خودِخودش. و خودِخودش شعر محض است هرچند برای ما از شعر حرف نزند و در گوش ما طنزهای غیرقابلانتشارش را بیان کند تا بخندیم. تا ما به زندگی با همین سرووضع ناامیدکنندهاش، امیدوار شویم. نامش را آرام صدا کنیم و بهش بگوییم به قول خودت حتما اگر تو باشی حوادث طور دیگری اتفاق میافتد؛ احمدرضا احمدیجان ما.
به نظر ما، شاعران و سیاستمدارها دو روی یک سکه هستند. اینطوری که سیاستمدارها تمام انرژیشان را میگذارند تا زندگی خودشان را به قیمت بدشدن زندگی مردم، خوب کنند. شاعران هم تمام انرژیشان را میگذارند تا زندگی مردم را - حتی - به قیمت بدشدن زندگی خودشان، خوب کنند. هرچی هم که سیاستمداران خراب میکنند شاعران تعریف زیبایی را تغییر میدهند و چیزی پیدا میکنند که امید بدهند. در یک کلام سیاستمداران رنگ را میپاشند به زندگی، شاعران دستمال گرفتند پاک میکنند. به نظر ما دوره شاعرها تمام شده. چون الان همه سیاستمدار شدهاند. قبلا ١٠تا سیاستمدار بود که چهارتا شاعر بهراحتی از پسشان برمیآمدند. الان متأسفانه همه سیاستمدار شدهاند و چهارتا شاعر هم که از قبل ماندهاند با چه کتاب شعری میتوانند جادو کنند؟ والا. قدیم سیاستمدارها مردم را دماغسوخته میکردند و شاعران را سینهسوخته. الان همه دوگانهسوز شدهاند. شاعره صبح با سیاستمداره جلسه داره، عصر برای مردم شعر ضدسیاستمداری میخونه شب هم مانیفست هنر برای مردم توی فیسبوک منتشر میکنند. حالا همه اینها را گفتیم که بگوییم باید برای چهارتا شاعر درستوحسابی که هستند به احترام بایستیم و کلاه از سر برداریم. هرچند کاری که شاعرجماعت در قرن ما میکند، حکایت همان بابایی است که کنار دریا نشسته بوده با یک سطل ماست و قاشققاشق ماست را در دریا میریخته. ازش میپرسند داری چه کاری میکنی؟ میگوید دارم دوغ درست میکنم. انگار بگوید دارم شعر میگویم، پاسخ بدهند: ولی با یک سطل ماست که این دریا دوغ نمیشود. طرف بگوید میدانم نمیشود اما اگر بشود چی میشود... . توی دریای زندگی سیاستزده ما، توی اینهمه آلودگی که دریای زندگی ما را پر کرده، توی این بلبشوی غمانگیز، یک شاعر کنار دریا نشسته و دارد با حوصله ورقبهورق و سطربهسطر شعر مینویسد. اگر آرام نامش را صدا کنیم برمیگردد، به ما میخندد و چند جوک و خاطره درگوشی برایمان تعریف میکند. او برای ما از شعر حرف نخواهد زد. او هیچ ادایی درنمیآورد. چون خودش است. خودِخودش. و خودِخودش شعر محض است هرچند برای ما از شعر حرف نزند و در گوش ما طنزهای غیرقابلانتشارش را بیان کند تا بخندیم. تا ما به زندگی با همین سرووضع ناامیدکنندهاش، امیدوار شویم. نامش را آرام صدا کنیم و بهش بگوییم به قول خودت حتما اگر تو باشی حوادث طور دیگری اتفاق میافتد؛ احمدرضا احمدیجان ما.
پ
ارسال نظر