معروفترین تصمیم های «کبری» در جهان
گاهی برخی از تصمیم های انسانی به حدی بزرگ، عجیب یا سرنوشت ساز هستند که ماندگار می شوند و حتی تا سال ها و قرن ها بعد دیگران درباره این تصمیم ها صحبت می کنند و این گزارشی است درباره برخی از این تصمیمات عجیب و شگفت انگیز.
نجات حیوانات
«جین کریمر» دوستدار حیوانات است البته نه یک دوستدار معمولی؛ او زندگی اش را برای نجات حیوانات به خطر می اندازد و حتی تا پای مرگ و نقص عضو نیز پیش می رود.
دهه ۱۹۷۰ بود که کریمر با دیدن یک صحنه دلخراش «تصمیم» گرفت حامی حقوق حیوانات شود. در آن زمان او سگی را دید که در آزمایشگاه به اجبار حیوان بیچاره را وادار می کردند تا سیگار بکشد، از آن موقع به بعد او تبدیل به یک حامی بین المللی حیوانات شد.
جین به همراه همسرش «تیم» به سراسر دنیا سفر می کنند تا حیواناتی که شکنجه می شوند یا در شرایط بسیار بدی به سر می برند را نجات دهند.
او به دلیل این که با حیوانات در ارتباط است و در نتیجه بیشتر اوقات در محیط های نه چندان بهداشتی به سر می برند با بیماری های گوناگونی دست و پنجه نرم کرده است که حتی گاهی اوقات این بیماری ها او را تا یک قدمی مرگ برده است. به عنوان مثال یک بار در پرونده کمک به نجات ۲۵ شیر در بولیوی، پشه مالاریا، جین را گزید و وی مدت ها در بستر بیماری بود که خوشبختانه از مرگ نجات یافت.
جین و همسرش با تلاش هایی که کرده اند موفق شده اند سیرک ها را از نگهداری حیوانات وحشی منع کنند و این کار در بیشتر نقاط دنیا ممنوع اعلام شده است.
نگهبانی 78 ساله
از دوم جولای 1937 از قبر یک سرباز ناشناس در گورستان ملی آرلینگتون - آمریکا - به صورت شبانه روزی نگهبانی می شود.
هویت این سرباز معلوم نیست اما به احترام او، همیشه یک سرباز در کنار قبرش قدم می زند. نگبهانان به احترام شلیک 21 گلوله در هنگام خاکسپاری نظامی، در هنگام نگهبانی دادن، تنها 21 گام به طرفین برمی دارند و دوباره به جای اولشان برمی گردند.
تابستان ها هر نیم ساعت و زمستان ها هر یک ساعت، نگبهان ها شیفت عوض می کنند. البته هر سربازی نمی تواند بر سر این گور نگهبانی بدهد. سربازانی که می خواهند بر سر قبر این سرباز ناشناس نگهبانی بدهند، باید «تصمیم» خیلی سختی بگیرند، این تصمیم سخت را که آیا حاضرند در سخت ترین شرایط و از جمله در هنگام وقوع حوادث طبیعی سهمگین هم در کنار این قبر بمانند؟
در توفان سندی سال ۲۰۱۱، سربازی که نگهبان این قبر بود، به هیچ عنوان پست خود را ترک نکرد و تا رسیدن نفر بعدی در محل باقی ماند.
تاکنون ۷۰۰ داوطلب پس از طی مراحل مختلف و موفقیت در آزمایش های گوناگون، موفق به گرفتن چنین مسئولیتی شده اند که در میان آنها سه زن نیز به چشم می خورند.
عشق برادرانه
«چاد آرنولد» همیشه بیمار بود تا این که سال 2010 کبد وی از کار افتاد و در بیمارستان بستری شد.
چاد به امید این که کبد پیوندی برای وی پیدا شود روزها را سپری می کرد اما کبدی پیدا نشد. به گفته پزشکش تنها کورسوی امید، اهدای کبد از سوی یک فرد زنده بود که چنین اهدایی بسیار به ندرت اتفاق می افتد.
وقتی ریان، برادر چاد از این موضوع با خبر شد اندکی شک به دلش راه نداد و برای اهدای کبد نزد پزشک رفت. به دلیل خطرات بسیاری که این پیوند همراه داشت، چاد به هیچ عنوان راضی نبود برادر کوچکترش چنین لطفی در حقش بکند اما ریان در تصمیمی که گرفته بود مصمم بود. پس از عمل پیوند، ریان به دلیل مشکلات پس از پیوند، جان خود را از دست داد اما چاد زنده ماند.
دستی که بالا ماند
سال 1973 بود که «ماهانت آماربارتی» یک هندوی اهل دهلی هندوستان، تصمیم گرفت زندگی خودش را وقف صلح جهانی و الهه هندوها - شیوا - کند. سه سال پیش از این تصمیم، او خانواده و کار خود را رها کرده و در خیابان زندگی می کرد اما این برای او کافی نبود.
در این زمان ناگهان فکر عجیبی به سرش زد. او دست راست خود را بالا گرفت و تصمیم گرفت هیچ وقت آن را پایین نیاورد. اکنون بیش از ۴۰ سال می گذرد که دست ماهانت همانطور بالا نگه داشته شده. در این مدت دست راست او کاملا از کار افتاده و دیگر نمی تواند آن را تکان دهد.
نکته جالب اینجاست که این حرکت ماهانت منبع انگیزه دیگر هندوها نیز به شمار می رود.
کشیش و نازی ها
«ماکسی میلیان کالب» یک کشیش لهستانی - فرانسوی بود که در هنگامه جنگ جهانی دوم، کمک بسیاری به آوارگان جنگی کرد و برای آنها سرپناه فراهم می کرد.
سال 1941 او توسط آلمان ها دستگیر شده و همراه دیگر اسیران جنگی به زندان انداخته شد.
در جولای همان سال، سه مرد از زندان فرار کردند و با شنیدن این خبر، فرمانده نازی زندان دستور داد 10 نفر از اسرای جنگی را آنقدر گرسنه نگه دارند تا آنها بمیرند و به این ترتیب درس عبرتی برای بقیه باشند.
کالب جزو ۱۰ نفری که می بایست تنبیه می شدند نبود اما وقتی یکی از آنها برای بخشش التماس کرد، کالب تصمیم خودش را گرفت و به جای وی داوطلب مرگ شد.
سه هفته گذشت و در این مدت، کالب به تنبیه شده ها می گفت که فقط عبادت کنند اما سرانجام هر نه نفر به غیر از کالب، جان خود را از دست دادند و فرمانده وقتی فهمید او زنده است دستور داد وی را با تزریق سم اعدام کنند. وقتی کالب را اعدام می کردند، او دست اعدام کننده خود را به آرامی گرفت و جان باخت.
تصمیم بزرگ کالب باعث شد که نام او در تاریخ ماندگار شود.
دفترچه خاطرات 75 ساله
بیش از 8 دهه از زندگی مشترک «جک» و «فیلیس پاتر» می گذرد. از سال 2007 فیلیس دچار ضعف حافظه شد و برای همین او را به خانه سالمندان بردند.
جک از آن روز به بعد «تصمیم» بزرگی در زندگی اش گرفت. او هر روز که برای دیدن همسرش به خانه سالمندان می رود، برای او صفحه هایی از دفترچه خاطرات شان را که از سال ۱۹۳۸ آن را نوشته اند می خواند.
نکته قابل توجه اینجاست که فیلیس با وجود این که چیز زیادی به یاد نمی آورد اما شوهرش را می شناسد و حتی با شنیدن خاطراتشان بسیار خوشحال می شود و لبخند نیز می زند.
همه عمر با همبرگر
«دان گورسکی» اهل ویسکانسین آمریکا به همبرگرهای مک دونالد علاقه بسیار زیادی دارد تا جایی که همه زندگی اش را وقف خوردن این ساندویچ کرده است.
همبرگر خوردن های دان، از سال ۱۹۷۲ آغاز شد. او اتومبیل جدیدی خرید و برای جشن گرفتن، سه همبرگر برای خودش سفارش داد. ازت آن موقع تا به حال دان ۲۶ هزار همبرگر خورده است.
وی حتی در تقویم روزانه اش می نویسد که در هر روز چند همبرگر باید بخورد و رسید تمام همبرگرهایی که خورده است را دارد تا بتواند ادعای خود را ثابت کند.
ارسال نظر