متن سنگ قبر مشاهیر ایرانی و خارجی
در خبری که می خوانید، متن سنگ قبر بزرگان و مشاهیر ایرانی و خارجی به همراه تصاویرشان گردآوری شده که امیدواریم مورد پسند شما خوبان قرار گیرد.
جالب است که بر روی سنگ قبر این مستشرق و مولوی شناس آلمانی با خط نستعلیق این کلام نورانی از امیرالمومنین نقش بسته:
الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا: مردم خوابند و وقتی می میرند بیدار می شوند.
بر سر تربت ما چون گذری همتی خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
به سراغ من اگر می آیید
نرم وآهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من
ای انسان هر که باشی واز هر جا که بیایی
میدانم خواهی آمد
من کوروشم که برای پارسی ها این دولت وسیع را بنا نهادم
بدین مشتی خاک که تن مرا پوشانده رشک مبر
آنکه خاک سیه اش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است
گرچه جز تلخی از ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیرین است
سفر تن را تا خاک تماشا کردی
سفر جان را از خاک به افلاک ببین
گر مرا می جویی
سبزه ها را دریاب با درختان بنشین
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد.
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت.
ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی در پی دم گرم خویش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدین سان بشکند
هر دم سکوت مرگبارم را
طبیعت وقوانین طبیعت در تاریکی نهان بود
خدا گفت بگذار تا نیوتن بیاید......
وهمه روشن شد
عمری گذراندیم به کام دگران
القصه وطن را به دو چشم نگران
ما در تشویش و خلق در خواب گران
رفتیم و سپردیم به هنگامه کران
من از نهایت شب حرف میزنم
من از نهایت تاریکی
واز نهایت شب حرف می زنم
اگر به خانه من آمدی برای من
ای مهربان چراغ بیارو یک دریچه
که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
خاکم به سر ز غصه به سر خاک اگر کنم
خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم
من آن نیم که به مرگ طبیعی شوم هلا
وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم
معشوق «عشقی» ای وطن، ای عشق پاک ما
ای آنکه ذکر عشق تو شام و سحر کنم
ای نکویان که در این دنیایید
یا از این بعد به دنیا ایید
اینکه خفته است در این خاک ، منم
ایرجم ایرج شیرین سخنم
مدفن عشق جهان است اینجا
یک جهان عشق نهان است اینجا
عاشقی بوده بدنیا فن من
مدفن عشق بود مدفن من
تا مرا روح و روان در تن بود
شوق دیدار شما در من بود
بعد چون رخت ز دنیا بستم
باز در راه شما بنشستم
گرچه امروز بخاکم ماواست
چشم من باز به دنبال شماست
بنشینید بر این خاک دمی
بگذارید به خاکم قدمی
گاهی از من به سخن یاد کنید
در دل خاک دلم شاد کنید
همچون شما زنده ام، در بر شما ایستاده ام، دیدگان خود را ببندید وپیرامون را بنگرید مرا در برابر خویش خواهید دید.
الا ای رهگذر، کز راه یاری
قدم بر تربت ما میگذاری
در اینجا، شاعری غمناک خفته است
رهی در سینه ی این خاک خفته است
فرو خفته چو گل، با سینهی چاک
فروزان آتشی، در سینه ی خاک
بنه مرهم ز اشکی داغ ما را
بزن آبی بر این آتش خدا را
به شبها، شمع بزم افروز بودیم
که از روشندلی چون روز بودیم
کنون شمع مزاری نیست ما را
چراغ شام تاری نیست ما را
سراغی کن زجان دردناکی
برافکن پرتوی، بر تیره خاکی
زسوز سینه، با ما همرهی کن
چو بینی عاشقی، یاد رهی کن
نسیم آسا ازین صحرا گذشتیم
سبک رفتار و بی پروا گذشتیم
به پای کوشش از دیروز و امروز
گذر کردیم و از فردا گذشتیم
کنون در کوی نا پیدا خرامییم
چو ا ز این صورت پیدا گذشتیم
رشید از ما مجو نام و نشانی
که از سر منزل عنقا گذشتتیم
قلبم پر جمعیت ترین شهر دنیاست
در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد
عشق پیدا شدوآتش به همه عالم زد
زحق توفیق خدمت خواستم دل گفت پنهانی
چه توفیقی از این بهتر که خلقی را بخندانی
نظر کاربران
نظر میدیم اصلا میخونین یا نه ؟
ی نظر دادم نمیدونم خونده نشده یا چیش تایید نشده