اعتراف صمیمانه سوتی ها! (۹)
مجله یکشنبه:
*اعتراف می کنم یه بار تو ابتدایی املا را 11 گرفتم. خانواده باید زیر برگه را امضا می کردن و ما نشون معلم می دادیم. من هم نمی خواستم همین زیر برگه را با دست خط بچگانه خودم امضا کردم زیرشم نوشتم... ملاهزه شد...
*اعتراف می کنم بچه که بودم تو دیکته مردود می شدم و برگه دیکته رو زیر فرش قایم می کردم. مامانم هم پیداش می کرد و تنبیه می شدم. بعدش من باز دیکته کم می شدم و می بردم زیر فرش قایم می کردم. نمیدونم یا خیلی دوست داشتم کتک بخورم یا اینقدر خنگ بودم که فکر می کردم دفعه قبل هم که مادرم پیداش کرد اتفاقی بوده.
*اعتراف می کنم دوران طفولیت یکی از بازی های من و داداشم این بود. یه پتو مینداختیم وسط خونه، می نشستیم توش، یه مگس کشم برمی داشتیم پارو می زدیم، بعد فکر می کردم الان تو مدیترانه ایم. تازه غرق هم می شدیم.
*اعتراف می کنم کلا آدمی نظیف و بهداشتی هستم. روزی 20 دفعه دستام رو می شورم اما خیلی به حله موله اعتقاد ندارم. اون لذتی که تو خشک کردن دست ها با پشت و شلوار و آستین پیرهن هست تو حوله لطیف نیست!
*اعتراف می کنم بچه که بودم فکر می کردم چای قندپهلو هم مث سینه پهلو یه مریضیه.
*اعتراف می کنم تو 10 سالگی یه نامه واسه لینچان نوشتم که هوسانیانگ رو نگیره، بیاد با من ازدواج کنه. آدرسشم این بود خارج لیان شامپو... بعد که می خواستم پستش کنم مامانم پیداش کرد. من هم از دست مامانم قاپیدمش و جلوش عین بزغاله جویدمش و قورتش دادم. انگار که سند محرمانه طبقه بندی شده ام آی 6 بود...
*اعتراف می کنم یکی از چالش های بزرگی که در کودکی فراروی من بود و باهاش درگیر بودم این بود که چه جوری «فریبرز عرب نیا» و «ابوالفضل پورعرب» رو از هم تفکیک کنم!
*اعتراف می کنم یکی از دغدغه های دوران کودکی من این بود که «نخ» وسط نبات چی کار می کنه آخه؟!
*اعتراف می کنم یکی از سرگرمی های پلید من اینه که توی جمع هدفون می زارم گوشم. آهنگ پلی نمی کنم. بعد گوش می کنم ببینم بقیه را جع به من چی می گن...
*اعتراف می کنم توی دستشویی نشسته بودم که از دستشویی کناری صدایی شنیدم که گفت سلام حالت خوبه؟ من اصلا عادت ندارم که تو دستشویی هر کی رو که پیدا کردم شروع کنم به حرف زدن باهاش. اما نمی دونم اون روز چم شده بود که پاسخ واقعا خجالت آوری دادم. بد نیستم. بعدش اون پرسید: خوب چه خبر؟ چه کار می خوای بکنی؟ با خودم گفتم، این دیگه چه سوالی بود؟ اون موقع فکرم عجیب ریخت به هم. برای همین گفتم: اه منم مثل خودت فقط داشتم از اینجا می گذشتم. وقتی سوال بعدیش رو شنیدم، دیدم که اوضاع داره یه جورایی ناجور می شه، به هر ترفندی بود خواستم سریع قضیه رو تموم کنم.
پرسید: «منم می تونم بیام طرفت؟» سوال کمی برام سنگین بود. با خودم فکر کردم که اگه مودب باشم و با حفظ احترام صحبت مون رو تموم کنم، مناسب تره، به خاطر همین بهش گفتم: نه الان یکم سرم شلوغه! یک دفعه صدای عصبی فردی رو شنیدم که گفت: «ببین، من بعدا باهات تماس می گیرم. یه احمق داخل دستشویی بغلی همش داره به همه سوال های من جواب میده.»
*اعتراف می کنم یه بار تو ابتدایی املا را 11 گرفتم. خانواده باید زیر برگه را امضا می کردن و ما نشون معلم می دادیم. من هم نمی خواستم همین زیر برگه را با دست خط بچگانه خودم امضا کردم زیرشم نوشتم... ملاهزه شد...
*اعتراف می کنم بچه که بودم تو دیکته مردود می شدم و برگه دیکته رو زیر فرش قایم می کردم. مامانم هم پیداش می کرد و تنبیه می شدم. بعدش من باز دیکته کم می شدم و می بردم زیر فرش قایم می کردم. نمیدونم یا خیلی دوست داشتم کتک بخورم یا اینقدر خنگ بودم که فکر می کردم دفعه قبل هم که مادرم پیداش کرد اتفاقی بوده.
*اعتراف می کنم دوران طفولیت یکی از بازی های من و داداشم این بود. یه پتو مینداختیم وسط خونه، می نشستیم توش، یه مگس کشم برمی داشتیم پارو می زدیم، بعد فکر می کردم الان تو مدیترانه ایم. تازه غرق هم می شدیم.
*اعتراف می کنم کلا آدمی نظیف و بهداشتی هستم. روزی 20 دفعه دستام رو می شورم اما خیلی به حله موله اعتقاد ندارم. اون لذتی که تو خشک کردن دست ها با پشت و شلوار و آستین پیرهن هست تو حوله لطیف نیست!
*اعتراف می کنم بچه که بودم فکر می کردم چای قندپهلو هم مث سینه پهلو یه مریضیه.
*اعتراف می کنم تو 10 سالگی یه نامه واسه لینچان نوشتم که هوسانیانگ رو نگیره، بیاد با من ازدواج کنه. آدرسشم این بود خارج لیان شامپو... بعد که می خواستم پستش کنم مامانم پیداش کرد. من هم از دست مامانم قاپیدمش و جلوش عین بزغاله جویدمش و قورتش دادم. انگار که سند محرمانه طبقه بندی شده ام آی 6 بود...
*اعتراف می کنم یکی از چالش های بزرگی که در کودکی فراروی من بود و باهاش درگیر بودم این بود که چه جوری «فریبرز عرب نیا» و «ابوالفضل پورعرب» رو از هم تفکیک کنم!
*اعتراف می کنم یکی از دغدغه های دوران کودکی من این بود که «نخ» وسط نبات چی کار می کنه آخه؟!
*اعتراف می کنم یکی از سرگرمی های پلید من اینه که توی جمع هدفون می زارم گوشم. آهنگ پلی نمی کنم. بعد گوش می کنم ببینم بقیه را جع به من چی می گن...
*اعتراف می کنم توی دستشویی نشسته بودم که از دستشویی کناری صدایی شنیدم که گفت سلام حالت خوبه؟ من اصلا عادت ندارم که تو دستشویی هر کی رو که پیدا کردم شروع کنم به حرف زدن باهاش. اما نمی دونم اون روز چم شده بود که پاسخ واقعا خجالت آوری دادم. بد نیستم. بعدش اون پرسید: خوب چه خبر؟ چه کار می خوای بکنی؟ با خودم گفتم، این دیگه چه سوالی بود؟ اون موقع فکرم عجیب ریخت به هم. برای همین گفتم: اه منم مثل خودت فقط داشتم از اینجا می گذشتم. وقتی سوال بعدیش رو شنیدم، دیدم که اوضاع داره یه جورایی ناجور می شه، به هر ترفندی بود خواستم سریع قضیه رو تموم کنم.
پرسید: «منم می تونم بیام طرفت؟» سوال کمی برام سنگین بود. با خودم فکر کردم که اگه مودب باشم و با حفظ احترام صحبت مون رو تموم کنم، مناسب تره، به خاطر همین بهش گفتم: نه الان یکم سرم شلوغه! یک دفعه صدای عصبی فردی رو شنیدم که گفت: «ببین، من بعدا باهات تماس می گیرم. یه احمق داخل دستشویی بغلی همش داره به همه سوال های من جواب میده.»
پ
نظر کاربران
آخریه عالی بود عااااااااااااالی....
پاسخ ها
مواقم شدیدااااااااااااااا100درصد(+35)
جالب بودن
خیلی عالی بود مخصوصا اخری
باحال بودن.
من مورد 7 رو هستم.
باشه بابا این دفه اعتراف میکنم
اعتراف میکنم یه روز دختر همسایه مونو توخیابون داشت میرفت بامامانش دیدم
نیشمو با ذوق زدگی تا بناگوشم بازکردم و گفتم
سلام مونا.......... چطوری؟.........
دیدم تحویلم نگرفت و مامانشم میخندید
اومدم خونه به مامانم گفتم این دختر همسایه چه زود بزرگ شد تا دیروز اینقد بود
گفت :کی
من:همین مونا دیگه دختر آقای ...
گفت :اون مبیناست مونا مامانشه
پاسخ ها
اره جون تو میخوای بگی اینو از جایی نخوندی؟
خیلی بد سانسور می کنید ها
منم اینو تویه سری از پ ن پ خوندم
چرا تعجب کردید !!!
کپی پیس هستش دیگه تازه سانسور شدش
کپی پیست رو اعتراف می کنی؟؟؟؟؟
پیمان این دو تا پیمان ها تویی؟؟؟
اگه تویی چرا یه جاهایی فارسی می نویسی یه جاهایی هم انگلیسی؟؟؟
سرقت ادبی! هاهاهاها
اره منم
من عمرا اگه چیزی رو اعتراف کنم
ایینو از کجا ورداشتی نوشتی؟
یه جا دیگه خونده بودم که دختره سوتی داده اومده اسم بچه هه رو بگه اسم باباشو گفته!
چند وقت پیش جلوی دوستام که همشون خوره موبایل و کامپیوترن خیلی با پز و ادا گفتم اه موبایل من اصلا خوب نیست!پرسیدن چرا؟منم میخواستم بگم دوربینش کمه گفتم کیلو پیکسلش کمه
پاسخ ها
دوربینش کمه؟
مردم مردم مردم
دارين اشتباه ميخونينا
خبردارم مردم مردم مردم
تيكه جلوييش رو نگفتم
خودمم ميدونم بيمزست
وای آخریه از همه باحالتر بودش..................خیلی شیرین بود
دستتون دردنکنه.چنتایش واقعا باحال بود کلی خندیدم. مثلا اون دومی که برگه املاشو زیر فرش قایم میکره و دستشوی اخری...............مرسی
خیلی باحال بودن:d
دستشویی رفتنه خیلی باحال بود
سر امتحان بود دوستم یه چیزی میخواست هر چی سرفه میکرد من نمیفهمیدم!!اخر سر یه دست زد همه بر گشتن نگاه کردن حالا منم میخواستم ضایه نشم پا شدم دست زدم:ههههوو بزن دست قشنگرووووو امروز تولد دوستمممه همه بگین مباااارک!!.دوستای منم کم نیاوردن پاشدن دست زدن!اخر سر مدیر اومد امتحان همه ی مارو صفر داد!ولی عجب فداکاری کردماااااااااااااااا!
پاسخ ها
ضايع نه ضايه
اینقد خندیدم به گریه افتادم ای دلم واااااااای دستت درد نکنه
واقعا محشر بود دارم در حالیی که اشکمو پاک میکنم این متنو مینویسم(+)
خواهش!
ایول
dame marefatet garm
مرسی دوستان
vayyyyyyyyyyyyyyyyyyy akhari kheyli bahal bod mersi
پاسخ ها
دمت گرم خیلی جالب بود منم یاد گرفتم چجور فداکاری کنم
جند وقت پیش رفتیم رستوران رستورانه از اون شیک میکا بود موقع برگشت انگشت من نمیدونم چرا ولی مث قلاب به جیب یکی از گارسون ها گرفت منم هر چی راه میرفتم میدیدم سنگین شدم یه هو برگشتم قیافه اقارو دیدم مث بمب زدم بیرون!
با حال بود
اعتراف میکنم ی بار داشتم دختر عموم را با خط جدیدم میزاشتم سر کار هر دوتامون خونه بابازرگم بودیم و تو حیات نشسته بودیم ک تکیدم رو گوشی دختر عموم برگشت ب من نگاه کرد من گفتم من نبودم(گوشیش رو سایلنت بود)
پاسخ ها
حقا که شنگولی!
جالب بود
قضیه تفکیک پورعرب و عرب نیا که خوراک من بود
پاسخ ها
من که هنوز گرفتارم
شکیبا ایشالا خدا همه ی گرفتارارو نجات بده:-)))
فرشته جان مرسی راستی کانادا خوبه؟
عالیییییییییییییییییییییی :-)))
در خدمت باشیم داش شکیبا
دقیقا منم هنوز قاطی میکنماا.
eteraf mikonam ke hamishedust dashtam zudtar bozorg besham
vase hamin risho sebil vase khodam mizashtam va ba medad rang mikardam
اعتراف ميكنم يك بار پدر بزرگ و مادر بزرگم (خدا هر دو رو بيامرزه) اومده بودن خونمون شب خوابيده بودن،من جاى ظرف دندون مصنوعى شون رو شب عوض كردم،با خودم گفتم صبح يه دل سير ميخندم بعدش هم اگه دعوام كردن به جهنم!
جالب اينه كه صبح هر چى منتظر شدم هيچ اتفاقى نيفتاد!! ظاهراً دندونها free sizeبودن ودفعه ى اولى نبود كه جابجا ميشدن!!!
پاسخ ها
توام شلوغ بودی ها تبسم جان
با حال بودن
اعتراف مي كنم چند وقت پيش رفتم تو 1سوپر ماركت كه شير كاكايو بخرم از شانس من چند تا از پسرهاي محلمون كه خيلي هم پوررو ان اونجا بودن
منم خيلي رسمي و باكلاس رفتم جلو و به مغازه دار گفتم : ببخشيد اقا (1 شير دادايو) بديد! واي خدا تا حالا كسي اينقدر بهم نخنديده بود.
پاسخ ها
خیلی باحال بود!
كاكائو يا كاكايو؟
vay kheyli bahal bood
وروجک جان این بیچاره اونجا به حد کافی سوتی داده و ازش خندیدن شما دیگه سوژه ش نکن....
ایول ....اینقد خندیدم مردم
سارا چقد ضایع شدی؟
وااای فکر کن.
خیلی باحال بود
aziizaaaammmmmmmmmm pozishenet mano koshte kheyli baahaliiiiiiiiiiii kash manam boodam mye dele sir mikhandidam .
فرشته جون خیلی باحالی.من هم دقیقا این مشکلو داشتم ولی خدا رو شکر حل شد.
پاسخ ها
عزیزم باز خداروشکر که واسه تو حل شده
باور کن من هنوزم گاهی اوقات قاطی میکنم:-(((((((((
سوتی نیست ولی ...
سر صبح از خواب بیدار شدم میگم سلام بابای مهربونم . میگه سلام گرگ بی طمع نیست باز پول میخوای؟ پولاتو چه کار میکنی؟ نکنه معتاد شدی؟ بدبخت ترک کن ؟ بعد ۵ دقیقه تیکه انداختن میگه شوخی کردم میخواستم خواب از سرت بپره !!!
پاسخ ها
باحال بود
:)))
kheyli bahal bood hala azash chizi mikhasty ?:)
اینم یه کپی پیست دیگه!! نوچ نوچ نوچ...
ba arze pozesh azin harf. vali fk konam bad sabeghe bashida? na ?
hamishe hamine faran joon
eteraf mikonam k BARTARINHA mano b khodesh motad karde vali nemitunam tarkesh konam o az hameye karam oftadam
من همون قرمز هستم
فقط قرمز هدیه میدم
پاسخ ها
چون از رنگ قرمز خوشت میاد منم یه قرمز بهت هدیه می کنم حال کنی
مرسی رها جون.حسابی حال کردم
تو چه رنگی دوست داری؟
خواهش می کنم قابلتو نداشت
اتفاقا رنگ مورد علاقه ی منم قرمزه
مورد اخر جدیدو جالب بود.
من فکر میکردم فقط خودم اون دو تا اسمو اشتباه می کنم.
اعتراف میکنم زمانی که بچه بودم میرفتم خوراکی های مختلف میخوردم واشغالاشو جاهای مختلف خونه میذاشتم یا تو کیف ابجیم که کسی نفهمه!!!
پاسخ ها
نامرد
کیمیا جان دیقیقا الانم که الانه شدم گنده ی خانواده همین کارو میکنمو دست بردار نیستم
من هنوزم با تفکیک فریبرز عرب نیا و ابولفضل پورعرب مشکل دارم.
eteraf mikonam bache ke boodam hamishe ba khodam migoftam chera nemitoonam be telefon omoomi zang bezanam!!!
وااای آخری خیلی باحال بود. منم فریبرز عرب نیا و ابوافضل پور عرب و فرامرز قریبیان رو همیشه با هم اشتباه می گیرم.
پاسخ ها
باهوش اون فرامرز که ضایع ست
اعتراف می کنم:تو دوران دبیرستان یه ناظم داشتیم که خیلی سختگیر بود.اگه یه نفر بعد از زنگ تو هنوز سالن بود حسابش با کرام الکاتبین بود.
ما هم برا اینکه بچه های کلاس رو اذیت کنیم دو سه نفری یه نفر رو هول می دادیم تو سالن
چشمتون روز بد نبینه یه روز که تنهایی داشتم یکی از بچه ها رو پرتاب می کردم بیرون.موقع پرتابش یکی از معلمامون جلوی در سبز شد. وای قیافه ی منو دوستمو معلممون دیدنی بود.
پاسخ ها
ا رها جون، اعتراف می کنم منم دقیقاً مثل تو این رفتارو می کردم، آخه انتظامات سالن بودم... :)
رها ازت خوشم اومده
برف جون توام مثل من شلوغ بودی هااااااا
بی خیال جان منم از نظرات خیلی ها خوشم میاد اینجا همه خوبند.
یه سری مهمون اومدخونمون اومدم قندون وبزارم رومیزپام پیچ خوردچشامو بازکردم دیدم مهمونادارن قندجمع میکنن رفتم تواطاق دیگه نیومدم بیرون....................
اعتراف میکنم وقتی رو کاشی های خونمون قدم میزنم قدمامو طوری میذارم که حرکت اسبی بره
پاسخ ها
ای وای فکر می کردم فقط خودم این کارو می کنم
خیلی با حال بود
اخر های ترم اول بود منم ریاضیم ضعیف بود یک روز یکی از بچه زرنگهای کلاس و گیر اوردم کلی از ایرادهامو ازش سوال کردم طوری که حسابی قاطی کرده بودم وقتی اولین تاکسی نگه داشت خیلی جدی گفتم x2+x3 راننده هم گفت مقصد بعدیتون کجاست . اولین باری بود که اینقدر خجالت می کشیدم.
پاسخ ها
دمت گرم با حال بود
اعتراف میکنم دوران لیسانس یه همکلاسی داشتم به نام آقای اکبر رضایی که خیلی بچه مثبت و خجالتی بود من همیشه جای اسم و فامیلش اشتباه می کردم هر وقت موردی پیش می اومد که مجبور می شدم صداش کنم با کلی دبدبه و کبکبه صداش می کردم آقای اکبری ... بیچاره اون کلی قرمزه و سفید می شد و سرش مینداخت پایین و می گفت بله ... جالب اینجاست که الان با همکارام این مشکل دارم :))
نخ وسط نبات خيلي باحال بود.....
خیلی عاااااالی بود !
7 و 8 و 9 در مورد من صدق میکرد !؟
تو 4 ترمی که از دانشگاه گذشته بود به عنوان یه پسر مودب و با شخصیت بین دخترا شناخته شده بودم(به گفته ی خودشون) یه روز که کارگاه داشتیم (ساختمون کارگاه تازه راه افتاده بود و سرویس بهداشتیش قاطی بود) بعد کلاس داشتیم دستامونو می شستیم که دوستم شروع کرد پشت یکی از دخترای کلاس یه چیزایی گفت که روم نمیشه بگم. منم هی تایید می کردم که آره اینجویه و اونجوریه. یهو یکی از دخترای کلاس از یکی از دستشویی ها اومد بیرون و همینجوری هاج و وااج مارو نیگا کرد بعدشم رفت بیرون. خلاصه به 2دقیقه نکشید که همه فهمیدن دیگه.
پاسخ ها
که چی؟
اعتراف میکنم که وقتی بچه بودم میدیدم این مجری های تلویزیون مستقیم به ادم نگاه میکنند همش فکر میکردم منو میبینن چون هر جا چپ و راست میرفتم داشتن مستقیم منونگاه میکردن...من خنگول هم میرفتم زیر مبل یا از پشت پرده قایمکی نگاه میکردم ببینم بازم دارن نگاهم میکنن یا نه! همش درگیری ذهنیم این بود که آخه اینا از کجا فهمیدن من پشت پرده ام :((
پاسخ ها
خیلی باحال بود کلی خندیدم. مرسی
اعتراف می کنم سال سوم دبیرستان بچه های کلاسمون خیلی سر کلاس سروصدا می کردن ، اینقد شلوغ بودن که باید روزی صد بار می گفتم ساکت تا یه کمتر سردردر بگیرم
اون روز هم بعد از اینکه سر کلاس یه ده باری گفتم ساکت با اعصاب داغون از کلاس امدم بیرون سوار تاکسی شدم مسیرش کوتاه بود تا رسیدم به مقصد به راننده گفتم
سااکت
من پیاده میشنم.
راننده هم برگشت با تعجب گف
بله؟
منم .......................
پاسخ ها
خیلی بامزه بود.
ایول خیلی باحال بود!!!!
اعتراف می کنم که یه روز دوست مامانم به خونمون زنگ زد گفت سلام دخترم من اقدسم!منم هول شدم پشت تلفن گفتم به به اقدس خانوم بفرمایید توو!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اعتراف میکنم که سال آخر دبیرستان بودیم اون روز قرار بود دبیرمون امتحان عملی کامپیوتر بگیره جایه منا چند تا از شیطونایه کلاس آخر بود ما هم تو طول سال موقعه درس دادن گوش نمیکردیما حرف میزدیم اون روز رفتیم برق سایت را قطع کردیما با کلی ذوقا شوق رفتیم سر کلاس وقتی رسیدیم تو کلاس دیدیم که کامپیوترا روشنه نگو که برق سایت کلاس بغلی را قطع کرده بودیم!!
mese hamishe ali bood
آخری که توپ بود.
منم همیشه مشکل پورعربو باعرب نیا داشتم ولی خوشبختانه رفع شد. ولی همیشه فک میکردم این مشکل من تنهاس.
اعتراف میکنم من الان گاهی مورد 9 روانجام میدم آخه توخوابگاه زندگی میکنم و بچه ها زیاد از هم میگن.این کار گاهی لازمه برا مچ گیری.
من امروز دچار افسردگی حاد شده بودم.
ولی وقتی این نوشته ها رو خوندم کلی شارژ شدم و هر وقت یاد اون آقا میفتم که که با داداشش با مگس کش پارو میزده نیشم تا دندون عقلم باز میشه !!!!!
خدا به شما جزا خیر بدهد که باعث شادی ملت میشین (^0^)
راستی بچه ها اعتراف میکنم امروز تولدمه:)
پاسخ ها
تولدت مبارک عزیزم
امیدوارم به تمام آرزوهات اگر به صلاحت باشند برسی
هرروز برات رویایی باشد دردست ، نه دوردست عشقی باشد دردل ، نه درسر و دلیلی باشد برای زندگی ، نه روزمره گی ( تولدت مبارک )
زهرا جان تولدت مبارک عزیزم امیدوارم 120سال عمر با عزت داشته باشی هر روز باقی مونده عمرت بهتر از دیروزش باشه. همیشه در تمام مراحل زندگیت خوش و موفق باشی عزیزم
رها
بدجنسی
زهرای عزیز
منم به عنوان دوستی که به نشانی از اویت و نه تصویری در خاطر پذیرا باش
برایت آرزوی بهترین لحظات و سبزترین ثانیه ها رو دارم
شاد باشید و همواره شاد بمانید
وا!!!!!!!!!!!!!!!!!
چرا قرمز؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مگه من چی گفتم؟؟؟
آرزوی به این خوبی
HAPPY BIRTHDAY TO U
یه آرزو هم برا من کن
قرمز باشه
اینم ارزوی من برا تو:
امیدوارم زندگیت رنگارنگ باشه
رنگارنگ باشه بدبخت میشم رها
هیچکی از رنگارنگی بدبخت نشده تازه توش قرمز هم داره
ایول آبجی
من هیچ وقت نفهمیدم تو فیلم سارا به کلاس اول می رود......
سارا همیشه تو کیفش دنبال چی میگشت؟
یادتونه؟
پاسخ ها
دنبال گوشیش میگشت...نه شوخیدم منم هنوز تو خماریشم
تبسم شیطون بودیا.خودمونیم.
اعتراف می کنم دبستان که می رفتم تازه تو علوم خونده بودم که 2تا لوله داریم به اسم نای و مری که یکیش مال غذا و اون یکی مال تنفس. مامانم از بیرون اومدو واسم از اون شیر های پاکتی 3گوش خریده بود و با نی بهم داد که بخورم. منم فکر کردم اگه نی رو بیشتر کنم تو گلوم دیگه شیر تو دهنم نمی ریزه و یه راست میره تو اون لوله. واسه همین تا جایی که می تونستم نی رو کردم تو دهنم و داشتم شیر می خوردم که مامانم گفت میدی یه کم بخورم؟ که منم فکر کنم یه 10 سانتی نی از دهنم آوردم بیرون!!!!!! مامانم یه نگاهی بهم انداخت و گفت: اه حالمو به هم زدی!!!
پاسخ ها
موفق باشی
ولادت مولای متقیان امام علی وروز مردرابه شماعزیزان تبریک عرض میکنم
پاسخ ها
منم ولادت شاه مردان علی مرتضی (ع) رو به همه تبریک میگم.
منم اعتراف می کنم: یه بار داشتم با تلفن صحبت می کردم طرف گفت: مامانم میگه سلام برسون منم بجای اینکه بگم شما هم سلام منو برسون گفتم بزرگیتونو میرسونم.
پاسخ ها
باز شما خوبي.
من كه يه بار بهم گفتن فلاني سلام مي رسونه،گفتم بزرگيمو برسون.
اعتراف می کنم ولم کنین اعتراف میکنیم بابا
یه بار وقتی بچه بودم زنگ زدم به دوستم
بابای دوستم گوشی رو برداشت
حسابی هول کردم
من :الو
بابای دوستم :الو
من:بفرمایید
بابای دوستم:شما تماس گرفتی
من:ت ت پ ته
بابای دوستم :هاهاها خدا شفات بده
manam eteraf mikonam har ki EN Type mikard man e emtiyaze manfi midadm , che mikhondam ya nakhondeh ,hala baray khodamam pish omad
پاسخ ها
چیزی که عوض داره .... ( + )
اعتراف می کنم
وقتی بچه بودم یه بار که داشتیم بازی می کردیم یکی از داداشام چش گذاشت ما هم قایم شدیم ، در همین حین که من قایم شده بودم دستم رفت تو پریز برقی که باز شده بود ... بعد برق منو گرفت ، پشتمم شوفاژ بود ... هی می رفتم عقب می خوردم به شوفاژ داغ میومدم جلو ... حالا اینوسط فیوز هم قطع نمی شد !!!!
ولی اینقدر که اون برق گرفتگی بهم چسبید که یکی دو بار خودم عمدا دستم رو زدم به سیم برق !!
پاسخ ها
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی شلوغغغغغغغغ
ایول خیلی باحال بود.تاکی داشتم میخندیدم
خیلی با نمکی
چاخان نگفتی؟ اینجوری که تو تعریف کرزدی باید تا حالا مرده باشی عزیزم!!!!!!!!
خیلی باحال بود
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم یه بار تابستون روزه بودم اینقدر گشنم شده بود یواشکی رفتم سر یخچال و روزمو خوردم اینقدر عقلم نمی رسید فکر میکردم مامانم نمیفهمه اما از کم شدن غذاها مامانم فهمید ولی به روم نیاورد
اعتراف میکنم
خسته شدیم بابا
اعترافات جدید بزار
منم اعتراف میکنم:
یه روز جمعه داشتم فیلم سینمایی میدیدم. راستیتش خیلی خسته بودم تیتراژ فیلم که اومد گفتم چشمامو یه کم بزارم رو هم تا فیلم شروع بشه. وقتی چشامو باز کردم دیدم هنوز داره تیتراژ میده. نگو فیلمه تموم شده بود و من نفهمیدم.
وقتی بچم یه سالش بود بجای شیر بهش دوغ دادم بعد فکر کردم شیره فاسد بوده. بعد داد و هوار را انداختم که وای بچم مسموم شده مامان بدوییم بریم بیمارستان. خلاصه از این بیمارستان به اون بیمارستان و همه دکترا هم میگفتن خانم هیچیش نیست. وقتی برگشتم خونه فهمیدم چه گندی زدم. بجای شیر بهش دوغ دادم و فکر کردم شیر فاسد بوده. هنوز جرأت نکردم به مامانم بگم.
سلام این سریش بهتر از سری 8 بود ...
اعتراف می کنم کلاس دوم دبستان بودم فیلم من زمین را دوست دارم روی پرده سینما رفت چند روز بعد از این فیلم علیرضا خمسه رو تو خیابون دیدیم با خواهرام دورش کرده بودیم می گفتیم عمو دماغتو دراز کن اون بیچاره هی میگفت بچه ها اون خمیر بود ما باورمون نمیشد و هی اصرار می کردیم ...
اعتراف میکنم یه بار رفته بودم پیش دوستم برام شیر موز اورد و خودش رفت بیرون.تو لیوان نی شیشه ای هم گذاشته بود.منم خم شدم رو لیوان و با تمام وجودم زور زدم ولی هیچی از نی بالا نیومد هر کاری کردم چیزی بالا نیومد گفتم شاید چیزی توش گیر کرده درش اوردم دیدم این قاشقه نه نی!(خوب شد کسی پیشم نبو وگرنه...)
من چون موهام تقریبا تا پایین کمرمه همیشه میبافمشون یه روز برای اولین بار خبر مرگم تو دانشگاه کفش پاشنه دار پوشیدم که مثلا با پرستیژ بشم تلک تلک راه میرفتم یهو دوستم (با نقشه قبلی) از پشت دسی کرد تو مقنعه ام با فشار شدید گیس موهامو کشید و پرید اون ور منم در کسری از ثانیه تعادلم به هم خورد از پشت خوردم به یکی از پسرای با کلاس و خوش تیپ کلاسمون اون بدبخت هم تعادلش به هم خورد با هم افتادیم کف راهرو چشمتون روز بد نبینه یهو کل دانشگاه منفجر شد ...........خلاصه حراست اومد و 1ساعت قسم خوردیم که اتفاقی بود کلی دوستم رو لعن و نفرین کردم دیگه شایعه شد که من بدبخت با اون پسره سر و سری دارم ......تا اینکه الان حدود 5 ماهه عقد کردیم دوستم هر وقت منو میبینه میگه صدقه سر من شوهر گیرت اومدا
اون دستشویه خیلی تاحال بود کلی خندیدم
یه سال پیش پدر دوستم فوت کرده بود منم رفتم تعزیه بعد از تموم شدن مراسم رفتم پیش دوستم که دلداریش بدم،یه بنده خدایی اومد گفت خدارحمتش کنه دوستمم با اون حالش گفت خداشماروهم بیامرزه!!!!
خیلی باحال بود مخصوصا اخری