۲۱۷۴۴
۱۱۷ نظر
۵۰۴۱
۱۱۷ نظر
۵۰۴۱
پ

اعتراف صمیمانه سوتی ها! (۶)

همه ما سوتی می دهیم، ردخور ندارد، سوتی های بدی هم می دهیم. اما صدایش را درنمی آوریم. با این حال بعضی وقت ها توی جمع های خودمانی تعدادی از همین سوتی ها را تعریف می کنیم.

اعتراف صمیمانه سوتی ها! (6)

مجله یکشنبه : همه ما سوتی می دهیم، ردخور ندارد، سوتی های بدی هم می دهیم. اما صدایش را درنمی آوریم. با این حال بعضی وقت ها توی جمع های خودمانی تعدادی از همین سوتی ها را تعریف می کنیم.

پس چرا وقتی کسی اسم ما را نمی داند سوتی مان را تعریف نکنیم تا بقیه هم لبخندی بزنند؟! اینجا دقیقا برای همین کار است. البته منظور از سوتی می تواند گاف یا هر کار، باور و فکر خنده داری با شد که وقتی یادش می افتیم خنده مان می گیرد.

* *اعتراف می کنم تا قبل از رحلت استیو جابز اونو نمی شناختم، ولی الان از بابام بیشتر می شناسمش!

**اعتراف می کنم که دبیرستان که بودیم یه ورق قرص پیدا کردم دادم بچه های کلاس واسه تقویت حافظه شون! کلی برای همه شون مشکلات گوارشی حاد پیش اومد!

**اعتراف می کنم هر وقت میرم توی بانک قبل از اینکه ببینم چی کار دارم و برم نوبت بگیرم، سریع با یه نگاه تمام دوربین های بانک رو چک می کنم و سیستم امنیتی بانک رو اسکن می کنم و روش های سرقت از اون بانک رو آنالیز می کنم. بعد دقیقا همون موقع به ذهنم می رسه اگر واقعا کسی توی بانک بتونه اون ابر بالای کله ام رو ببینه ممکنه دستگیرم کنن، بعدش هم زود به خودم میام!

**اعتراف می کنم بعضی وقت ها که 5 دقیقه زودتر از آلارم گوشی بیدار می شم و خاموشش می کنم. احساس می کنم بمب خنثی کردم.

**اعتراف می کنم اولین روزی که رفتم دانشگاه نیم ساعت تو حیاط نشسته بودم تا زنگ رو بزنن که برم سر کلاس!!!

**اعتراف می کنم می خواستم دیوار رو سوراخ کنم. مطمئن نبودم از زیره جایی که می خوام سوراخ کنم سیم برق رد شده یا نه. محض احتیاط فیوز برق رو قطع کردم که برق نگیرتم.... بعد از اینکه دریل روشن نشد کلی غصه خوردم که سوخته!

**اعتراف می کنم بچه که بودم یه وانت مزدا داشتیم خفن. شب جمعه ها 20 نفر فک و فامیل می ریختیم پشتش با فرش و زنبیل و قابلمه می رفتیم پارک ملت بدمینتون بازی می کردیم. الان بکشی هیچ کدوم از اون 20 نفر جلوی وانتم نمی شینیم، چه برسه به عقبش.

**اعتراف می کنم می خوام یه بانک رو بزنم بعدش برم دور دنیا رو بگردم.

**اعتراف می کنم در عین سادگی خیلی خورده شیشه دارم.

**اعتراف می کنم که اولین بار که چت کردم اشتباهی فکر می کردم چت روم در حقیقت یه نفره و هرچی تو چت روم نوشته می شه اون می نویسه. تعجبم هم از این بود که چطور اینقدر سریع فونت ها و سایزشون رو تغییر میده. من هم عین جن هرچی به ذهنم می رسید می نوشتم. تازه جالب اینجا بود که چت روم آمریکایی بود!

**اعتراف می کنم که یه شب عجله داشتم می خواستم برم مهمونی. یک دفعه برق رفت. من با سرعت رفتم دم پنجره که با نور مهتاب پیرهنم رو بذارم توی شلوارم. گذاشتم و با سرعت برگشتم که برم. یک هو یه چیزی شلوارمو کشید و ول کرد. برگشتم دیدم پرده با جاش کنده شد. نگو پرده رو هم با پیرهنم گذاشته بودم توی شلوارم. به خدا جدی می گم!

**اعتراف می کنم یکی از جوجه هام رو توی خوابگاه با دستای خودم کشتم!

**اعتراف می کنم وقتی بچه بودم با داداش کوچیکم لج بودم. اسمش رو با خودکار یا مداد روی دیوار نوشتم. اینطوری: «یادگاری از احمد.» من اون موقع کلاس دوم دبستان و احمد مدرسه نمی رفت. بعد هم نفس نفس زنان رفتم پیش مادرم و گفتم: مامان مامان، این احمد اسمش رو روی دیوار نوشته... می خواستم مامانم دعواش کنه یا حتی کتکش بزنه، اما عقلم نمی رسید که داداشم سواد نوشتن نداره!
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • ثریا

    وای که چقدر خندیدم

  • maha

    مرسی خیلی جالبه ادم برا یه بارهم که شده اعتراف کنه...منم یه بار 7.8 ساله بودم همسایمون با دخترش اومدن خونمون گفتم تا مامانم چای میاره حرفی بزنم مجلس گرم شه به خانم همسایه گفتم ماشااله دخترتون خیلی خوشگله دندوناشونم که عین دندونای پسر شجاع میمونه...!!!وااای الان هم روم نمیشه ببینمشون درسته که سوتی دادم ولی من پسر شجاع رو واقعا دوست داشتم.!

  • تبسم

    من سر امتحان رياضى مهندسى يك كلمه نخونده بودم،سر جلسه هم مثل گاگولى نشستم تا وقت تموم شد، تو شلوغ پلوغى كه همه ورقه ها رو ميگرفتن ورقه ام رو مچاله كردم تو جامدادى گذاشتم و با اعتماد به نفسى مثل انيشتين از در اومدم بيرون!
    بعد كه نمره ها رو زدن رو بورد برا من١٢ گذاشته بود!!! خيلى از اون استاد بدم ميومد!!آى حال كردم!!!
    ترم بعد وقتى شنيدم استاده منتقل داره ميشه، يه جورى بهش رسوندم كه چى كار كرده بودم كه عذاب وجدان ولم كنه!!! 

    پاسخ ها

    • javad

      بابا وججججججدان

    • بدون نام

      تا باشه از این استادا.........

  • تيرا

    اعتراف مي کنم وقتي 8 سالم بود مامانم منو مي فرستاد سوپر خريد کنم براش، تو مسير هرچي خونه بود زنگ طبقه آخرشو مي زدم و فرار مي کردم

    پاسخ ها

    • بدون نام

      خيلي خنده داره

    • مهشاد

      خيلي خنديدم باحال بودددددددددددد

  • مجید

    من یه بار زده بودم یکی از نوارهایی که بابام خیلی دوست داشت روش صدای خودم رو ضبط کردم بعد برای اینکه کسی نفهمه کار منه آخرش گفتم راستی من مجید نیستم من بهرامم ( اسم داداشم رو گفتم )

    پاسخ ها

    • lili

      خیلی باحال بود.لایک

  • ماهچهره

    منکه تو خانوادم و فک و فامیلامون معروفم به سوتی
    حالا یکی از هزاران سوتیمو میگم فقط بخاطر خنده ی شما
    برای اولین بار قرار بود با خاستگارم تو پارک صحبت کنم منم خیلی کم سن وسال بودم وبی تجربه رو صندلی نشستیم .حرف که نمیزدم بیشتر شنونده بودم اصلا به حرفهاش توجه نمیکردم همش به فکر این بودم خداکنه خوشگل باشم ...
    و فکر میکردم قیافم از نیم رخ زیباتره همش سعی میکردم نیم رخ باشم تا فر مژهام مشخص باشه سرتونو درد نیارم
    اون هم ازم خیلی تعریف میکرد
    دیگه من باورم شده بود که الان سیندرلا هستم و آ.. شاهزاده
    منم میخواستم خوشگلتر بشم هر یک کلمه که بین پاراگراف های اون صحبت میکردم جوری چشمهامو خمار میکردم و بعد به سرعت سرمو مثل غاز نیم رخ میکردم که...
    چندباری این حرکت غیرعادی تکرار کردم
    آخر طاقت نیاورد گفت چرا چشماتو مثل کورا سفید میکنی باید حال منو میدید مثل اسکلها لبخند عصبی زدم
    حالا اینجا داشته باشید دیگه نیومد که نیومد

    پاسخ ها

    • meshki push

      خدابگم چکارت نکنه ترکیدم از خنده
      دل و رودم گره خورد

    • محمد1362

      اعتراف ميكنم از 37خاستگاري كه رفتم فقط در اخريش سوتي ندادم كه اتفاقا همون هم همسرم شد

    • sevda

      خیلی باحال بود
      حالا چن سالت بود؟

    • saba

      مرسییییییییییی مرسیییییییییییییییی خیلی خوبی تو .واقعا خندیدم .از آدمایی که به اشتبههاتشون میخندن خوشم میاد تو که دیگه ماروهم خندوندیییییییی.مرسی

    • Melody

      are chand salet bod?

    • javad

      حالا ماهچهره خانم تجربه بشه برای سریهای بعد

    • نسرین 1

      خیییییلی قشنگ بود. واقعا لذت بردم

    • ماهچهره

      مرسی بچه ها من عاشق خندم و دوست دارم همه بخندند.
      من 18 سالم بود.
      الان 20شدم. بیشترین خندهام تو همون 18 سالگیم بود

    • فاران

      عالی بود ، لبخند رو بر چهرها نشوندی ، ممنون .

    • ppeymanqq

      خنده چیه بابا
      ترکیدم
      دمت گم

    • کمال

      یادتونه!!!!!! ا-:
      (-;

    • قرمز

      با اینکه عشق قرمزم بهت امتیاز آبی دادم
      آخه خیلی باحال بود

    • مهشاد

      واقعا از خنده تركيدم خيلي عالي بود

  • aliRW

    با سلام
    اعتراف می کنم بچه که بودم رفتم خیاطی لباسی رو که داده بودم درست کنه پس بگیرم
    وقتی که می خواستم پولشو حساب کنم خیاط گفت قابلی نداره ( خیاط آشنا بود)
    منم پولشو ندادم از مغازه اومدم بیرون

    پاسخ ها

    • گمنام

      ای ول

  • رها

    خدایی اعترافاتون خیلی باحال بود.

  • meshki push

    عاشق خندم وهمه عاشق خنده هام هستند ولی حیف که همه چیز رو نمیشه اینجا گفت
    دوستان عزیزم همیشه خندان باشید

    پاسخ ها

    • maria

      وای دقیقا من که خیلی سوتی دارم ولی نمیشه گفت!

  • amir

    ای خدا من چقدر اعترافات دارم حیف که نمی تونم بگم

  • محمد1362

    اعتراف ميكنم يك بار تو خاستگاري ديدم يك خانم جوان و زيبايي اون وسط هي براي خودش قدم ميزنه و از ما پزيرايي ميكنه فكر كردم خواهرشه خواستم به مامانم بگم من اينو ميخوام بعد فهميدم مادرشه نبوديد ببينيد مادرش وقتي فهميد من اونو با خواهر دخترش اشتباه گرفتم چقدر كيفرور شده بود

    پاسخ ها

    • shima

      اقا محمد سلام.
      اینم یه سوتیه دیگه:
      خواهر دختر یک خانوم میشه دختر اون خانوم.
      پس به جای این جمله:فهميد من اونو با خواهر دخترش اشتباه گرفتم
      میتونید بگین: من اونو با دخترش اشتباه گرفتم

  • مریم بانو!

    سلام، این یه خاطرس
    اعتراف می کنم که : یه روز که مدرسمون تعطیل شده بود و من منتظر برادرم بودم که بیاد دنبالم، به یکی از دوستام پیشنهاد دادم که همراه ما بیاد چون خونشون نزدیک خونه ما بود، وقتی برادرم اومد دوتایی به طرف ماشین رفتیم، من از جلوی ماشین رد شدم و صندلی جلو نشستم و دوستم هم از عقب ماشین رد شد تا سوار بشه.....خلاصه راه افتادیم!
    وسطای راه برادرم ضبط رو روشن کرد، من با ایما و اشاره و حرکات عجیب چشم و ابرو به برادرم فهموندم که ضبط رو ببنده، برادرم با چشمای بهت زده بهم نگاه کرد و گفت: چی میگی! ... عصبانی شدم و باز همه ی اعضای صورتم رو به کار گرفتم که بهش بفهمونم ضبط رو باید خاموش کنه.... بالاخره ضبط رو خاموش کرد و یه جایی ماشین رو نگه داشت تا چیزی بخره... به خودم گفتم حالا که وایسادیم با دوستم یه صحبتی کنم و ازش بابت اینکه معطل شده عذرخواهی کنم.... یه لبخند به لبم نشوندم و رومو برگردونم که بگم: ببخشید ساره جونا........
    وای از دیدن اون صحنه رنگم مثل گچ سفید شد .... دوستم سوار ماشین نشده بود!!
    بعد از اینکه برادرم برگشت از همون مسیری که اومده بودیم برگشتیم و دوستم رو دیدم که انگشت به دهن و باتعجب داره به سمت خونشون پیاده میره.
    هنوزم نفهمیدم چرا اون روز متوجه نشدم که دوستم هنوز سوار ماشین نشده

    پاسخ ها

    • ویکتوریا

      واااااااااای خیلییییییی عالییی بوودددد...کلییییی خندیدم:))))

  • علی

    توزمان انتخابات مجلس که چندماه پیش برگزارشدتوشهرمابه صورت کامپیوتری بودومن هم کاربررایانه بودم وسیتمهاطوری چیده شده بودکه باکابل باهم ارتباط داشتندو کارت اخذرای میبایست درسیتم صندوق اجرائی واردمی شدوسپس پس ازتائیدسیستم به رای دهنده داده میشدتابه صندوق اخذرای بره ورای بده حالامن فکرمیکردم که این کارت از داخل سیستم اجرائی میره ومسیرکابلها روطی میکنه وازصندوق اخذ رای بیرون میاد نیم ساعت وقت رای دهنده هاروتلف کردم فقط به خاطراین سوتی

  • javad

    خوب بود کاشکی به گناهامونم این جوری اعترا می کردیم

    پاسخ ها

    • حمید

      پسر خوب اعتراف ب گناه خودش گناهه

  • پریسا

    اعتراف میکنم چندوقت پیش با چندتا از همکارا رفته بودیم ملاقات یکی از همکارا. موقع برگشتن حرفی نداشتم واسه گفتن، گفتم ایشالله غم آخرتون باشه.امیدوارم تو شادیاتون شرکت کنیم.

  • پریسا

    به ماهچهره جان!
    نمیری تورو دختر از اول صبح که اینو خوندم از خنده رود پر شدم هرکی هم میاد اتاقم میپرسه به چی میخندی.خلاصه خداخیریت بده کلی روحیمون باز شد.

    پاسخ ها

    • ماهچهره

      مرسی عزیزم باعث خوشحالیمه که خندودمت

  • من

    یه بار تو چت روم یکی گف میشه فردا ببینمت؟
    گفتم وای شما پسرا دیگه چقد داغونین فقط یه بار تو چت روم با هم حرفیدیم حالا میخای منو ببینی اونم فردا؟؟؟
    گف منظورم تو چت روم بود
    ماهم کلی ضایعیدیم

  • reyhoon

    من اعتراف نمیکنم

  • الهام

    سوتیه ماهچهره خداااااااااااااااااااااا بود :-)

  • فاران

    نظراتون زیبا بود و جالب !

  • Melody

    kelas aval ke bodam taze khondan yad gerefte bodam omadam khonda m sazmane ofo bynal melali bad be babam goftam baba mage zakhmo ofo sazman dare babm koli khandido goft ofo na عفو

    پاسخ ها

    • mandi

      من كه چيزي نفهميدم!!!! فارسي بنويس لطفا!!!

    • رها

      با اجازه ی ملودی جان:
      نوشته یه با وقتی تازه خوندن یاد گرفته بود عفو رو خونده اوف(زخم به زبان بچگانه)بعد به باباش گفته مگه اوف و زخم هم سازمان داره؟
      خیلی جالب و قشنگ بود ملودی جان

    • Melody

      mersi raha junam hamin bod doroste

    • Melody

      یه بارم تو مدرسه بودم هیج کس تمرین ریاضی ننوشته بود معلممونم خیلی بداخلاق بود به من گفت بورو دفتر کلاسی رو بیار منم ترسیده بودم وقتی داشتم از کلاس میرفتم بیرون در زدم کلاس منفجر شد از خنده بخاطر من معلممون همه رو بخشید

  • eli

    اعتراف می کنم
    یه بار یکی از فامیلامون زنگ زد خونمون گفت داریم می یایم عید دیدنی
    منم گفتم ما خونه نیستیم یه وقت دیگه مزاحم بشین !!!!!!!!!

    پاسخ ها

    • maryam

      منم اعتراف میکنم یه بار 6سالم بود و تنهایی خاله بازی میکردم که تو داستان خاله بازیم باید مراسم روضه میگرفتم بلند شدم چادر سیاه مامانمو سر کردم و رفتم همه همسایه هارو واسه عصر دعوت کردم به خالم هم گفتم.که ایشون به مامانم زنگ زد و گفت چه روضه ای؟مامان جونم از همه جا ب خبر داد زد سرم که مریم باز چه آتیشی سوزوندی!!مامانم و خالم و همچنین من برای عصری کلی میوه و خرما و...آماده کردیم و جالب اینکه همه مهمونا اومده بودن.اینم از روضه گرفتن من!!!

    • ویکتوریا

      واااااای مریم اگه من به جای مامانت بودم خفت میکردم:)))

  • baran

    سلام اینم سوتی من، یه بار در محل کارم داشتم شماره ای رو میگرفتم که صحبت کنم بعد همکارم امد داخل اتاقم منم که نمیخواستم اون متوجه بشه با کجا تماس گرفتم گفتم "الو سلام ، ببخشید اشتباه گرفتم بعداً تماس میگیرم"
    یه بار دیگه : یکی از همکارای خیلی صمیمی من رفته بود مرخصی مدیرمون با اون همکارام کار داشت من و صدا کرد ازم کجاست منم گفتم" نمی دونم من فضول نیستم سوال کنم " بعد از اون دیگه هیچ وقت مدیرمون از کسی نمی پرسه کجا رفتی یا میخوای بری

  • کمال

    اعتراف صمیمانه سوتی های قسمت 1و2 خیلی باحال تر بودن.
    هرکی تایید میکنه دستا بالا!

    پاسخ ها

    • ماهچهره

      شما هموني نيستيد كه يه بار اعتراف كرديد ويندوزمون پريده بود؟
      هيچ وقت يادمه نميره

    • کمال

      یادتونه!!!!!!!! إ-:
      (-;

    • ماهچهره

      مگه میشه یادم یره
      خیلی باحال بود

  • وروجك

    بچه كه بودم موقع ديدن tv فك ميكردم آدماش توي خودtv هستن.بيشتر مواقع از پشت تلويزيون دنبالشون ميگشتم

  • زهرا

    یه بار تو راهروی دانشگاه کنار در کلاس تکیه داده بودم به دیوار و منتظر بودم تا استاد بیاد و در کلاسو باز کنه، هیچ کدوم از دوستامم هنوز نیومده بودن. خلاصه حوصلم سر رفته بود و همش پشت سرهم تکیه میدادمو از دیوار فاصله میگرفتم، بعد دیدم چراغای راهرو همش دارن خاموش روشن میشن، با خودم فکر می کردم چرا اینا اینجوری شدن!! آخرش یکی از این آقایونی که اونجا کار میکنن اومد گفت خانوم به کلید برق تکیه ندین!!!

  • تیـــنا

    من بچه که بودم تو سریال ها همش میشنیدم واسه تفریح رفتن میگفتن بریم شمال...همش با خودم میگفتم این شمال که میگن کجاست؟!!!....جالب اینکه من خودم بچه شمالم!

  • sanaz

    اینا که سوتی نبودن ... فقط آخری سوتی بود !

    من یه عالمه سوتی دارم که در برابر اینا خیلی خنده داره !!!

    پاسخ ها

    • رها

      خب ساناز جان بنویس ما هم بخندیم
      چه اشکالی داره تازه کلی هم ثواب کردی

    • sanaz

      31 فروردین امسال بود . یه بار داشتم با گوشی با دوستم صحبت میکردم بعد یه بحثی پیش اومد و اون گفت که فردا چندمه ؟
      گفتم که : آره ، فکر کنم 1 فروردین !!!

      اونم پشت گوشی غش کرد از خنده و گفت : یعنی دوباره عید میشه ؟؟؟
      دوباره تولدت میشه ؟؟
      کلی خندمون گرفت تا 20 دقیقه فقط خندیدیم .
      به جای این که بگم 1 اردیبهشت سوتی دادم گفتم 1 فروردین و مردیم از خنده !

      نمیدونم برای شما خنده دار بود یانه ، ولی کلا من و دوستم همیشه خنده روییم !

    • بهرام

      خيلي بي نمك بوددددددددد. بريد فقط خودت و دوست بيمزت بخنديد

    • Sanaz

      یک وقت زیاد نخندی ،،،!
      دندونات معلوم نشه یک وقت !؟؟

    • بدون نام

      sanaz to hamishe inghadr bi mazzeyi ya alan?

  • ندا

    من هم یکبار سر امتحان ریاضی مهندسی بودم ، ردیف کناری من بچه های حسابداری بودند. یکی از پسرهای حسابداری گفت شما هم میانه اید؟؟(یعنی امتحان میانه دارید) گفتم نه من بچه تهرانم !!!(میانه یکی از شهرهای نزذیک زنجانه)

    پاسخ ها

    • ماهچهره

      خيلي باحال بود

    • sevda

      میانه یکی از شهر های نزدیک زنجانه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
      بابا باسواد میانه جز استان آذربایجان شرقیه ها!
      بهتر نبود این جوری میگفتی؟

  • hiva

    خیلی بامزه بودن...

  • حامد

    ترم دوم دانشگاه بودم، کلاس ریاضی داشتیم و مملو از جمعیت بود(تقریبا100نفر-پیام نور) و تنها 4تا پسر بودیم که همش داشتیم حرف میزدیم!
    خانم استاد عصبانی شد و منو کشوند پای تخته،تا رسیدم پای تخته دیدم همه دارن یواشکی میخندن(چندتا از دخترا فکر کنم غش کردن از خنده!!!!)
    هنوز چیزی ننوشته بودم که دیدم استادمون با یه لحنی گفت بفرمایید بشینید!!!
    وقتی که رسیدم جای صندلی و خواستم بشینم دوستم گفت:
    لباس زیرت آبیه؟؟؟!!!
    شلوارم اندازه یه وجب جر خورده بود!!!
    اون ترم دیگه دانشگاه نرفتم...

    پاسخ ها

    • sevda

      واااااااااااااااااااااااااای!
      همون بهتر که نرفتی
      100 نفررررررررر

    • سلین

      وای فوق العاده بود غش کردم از خنده !!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    • حامد

      اول ترمای پیام نور همینه، تعداد دانشجوها زیاده، بعد دو سه جلسه کلاسای جدید تشکیل میشه و تعداد کم میشه!
      صرفا جهت اطلاع... :-)

    • مائده

      هه هه اگه من توکلاس بودم دیگه جلو خندمو نمیتونستم بگیرم

    • نازی

      وای خیلی باحال بود .تصورش خیلی خندهدار بود.نازیییییییییییییییییییییی جوجو

  • اون

    من یه مشکلی دارم،اون جوجه رو تو خوابگاه کجا کشته؟خوابگاه دانشگاه؟؟؟؟
    دبستانی بودم، خونه مامان بزرگم اینا باربی کیو داشت،منم به مدت زیادی به دوستام پز میدادم که مامان بزرگم اینا اتاق باربی دارن!!!!!

  • مسعود

    من خودم وقتی کلاس اول دبستان بودم ؛معلممون گفت یه نقاشی بکشید من یه خونه کشیدم توش هم سیاه رنگ کردم معلممون گفت چرا سیاه رنگ کردی گفت چون مداد سفید ندارم!!!اینم یه سوتی ازما

  • مخفی

    این سوتی داداشمه
    میگه دوستمو برده بودم بیمارستان واسه بستری شدن.همین که لباس تنش کردم حالت تهوع بهش دست داد با ایما و اشاره حالیم کرد که یه ظرف بیارم.منم که هول شده بودم دویدم سمت کیوسک پرستاری و گفتم یه ظرف میخام مریضم حالش بده .
    اونم یه اتاقکیو نشونم داد یعنی از اون جا بردار.موقع برگشت به اتاق دیدم پرستار داره یه جوری نگام میکنه منم که عجله داشتم زودی رفتم تو اتاقو ظرف پلاستیکی رو گرفتم جلو دهن دوستم.یهو اتاق ترکید از خنده.منم بهت زده که چی شده.دوستم با اون حال بدش داشت نشونم میداد این برای ادار و مدفوع هستش نه تهوع.بماند که محتویات معده شو ریخت رو لباسشو دوباره واسش لباس آوردم.باحالش اینجاست که موقع مرخص شدن دوستم پرستار میخندید و می گفت وقتی اون ظرفو آوردی به خودم گفتم خدا به داد برسه این هنوز نیومده ... کل رودشو میخاد اینجا خالی کنه وای اگه چن روز بمونه.خدا بداد برسه

    پاسخ ها

    • باحال

      خفن بود
      مرسی

  • وحید

    ندا اینجام سوتی دادی!!!!!میانه اطراف تبریزه(:

    پاسخ ها

    • sevda

      همچین هم اطرافش نیستا!

  • ss

    اولين باري كه ميخواستم به اينترنت وصلشم رفتم يه كارت اينترنت خريدم و حدود يك ساعت داشتم ميگشتم كه اين كارتو كجاي كيس بايد فرو كرد تا وصل بشم

  • پريسا

    يكي از همكاران ما تازه گوشيش رو عوض كرده بود من با ذوق گفته واي تاچه گفته نه بابا سامسونگه.

  • ali

    اعتراف می کنم
    وقتی می خواستم برای اولین بار ویندوز عوض کنم با اینکه زیاد خوب بلد نبودم با کامپیوتر همسایمون امتحان کردم البته از شانسم گرفت

  • مينا

    تازه سركار رفته بودم. يكبار چندتا ارباب رجوع از بانك اومده بودن . نميدونم چرا هول شدم. ازشون پرسيدم از كجا تشريف اوردين. با خنده گفتن از بانك رفاه . منم پرسيدم بانك رفاه كارگراااااان؟!!!
    باور كنيدالان هم كه يادم مياد كلي خجالت ميكشم كه اين چه سوالي بود آخه.

  • a.o

    ماه چهره جون اگه ميشه بازم ازسوتيات تعريف كن يكمي بخنديم

    پاسخ ها

    • ماهچهره

      دوستم حالا برای سوتی 7 میگم

  • mina

    سلام
    باران جون خیلی خنده دار بود، مرسی همه خانواده ام خندیدن

  • laya

    سلام
    چند سال پیش میخواستم زنگ بزنم 118 یه شماره ای بگیرم هی مامانم اینا هولم کردند که فامیلیش اینه اسمش اینه...خلاصه منم هول کردم وقتی اپراتور118 جواب داد گفتم ببخشید شماره 118 رو میخواستم...

  • laya

    اعتراف میکنم...بچه بودم با بچه های فامیل دور هم جمع میشدیم.با هم مسابقه لواشک خوری میذاشتیم با یک کاسه که اگه هرکی بیشتر آب دهنش تو اون کاسه جمع بشه اون برنده ست.وای الان یادم میفته چیکار میکردیم چندشم میشه...ولی بازم دوست دارم برگردم به اون موقع ها با همه چندشیش

  • laya

    سلام
    سال 86بود رفتیم عروسی یکی از بستگان تو شهرستان.برف هم اومده بود هوا خیلی سرد بود.ما هم بچه های
    فامیل دور هم جمع بودیم همه از سرما یا چسبیده بودن به بخاری یا زیر پتو کز کرده بودن.یکی اومد درو بازگذاشت.پسر داییم هم که مثل معتادا زیر پتو کز کرده از سرما بینیش هم راه گرفته بود یکدفعه گفت بچه ها اون درو ببندید داره شششوززز میاد!میخواست بگه سوز میاد.بچه ها که کلا 20نفری میشدیم همه غش کرده بودیم به خنده.جالب اینه که خودش هنوز نفهمیده بود جه خبره 2باره گفت بچه ها خدائیش درو ببندید داره شوززز میاد

  • ایران

    من همیشه بدم میومد از اینکه یک نفر لباسامو بپوشه رو همین حساب خواهرای کوچیکترم که بعضی وقتا لباسام رو می پوشدند کتک می زدم و در دفاع از خودم می گفتم من دارم لباس خودم رو میزنم!!

  • mojgan

    ده دوازده سال قبل بودنمیزاشتن تودبیرستان شلوارلی بپوشیم منم بعدازکلی اخطارگرفتن رفتم شلوارکیسه ای مانتورو برداشتم باکلی بدبختی تنگ گردم فرداصبحش پوشیدم تاسوارتاکسی شدم جرصداکرداولش فکردم یه نخه زیادمهم نیست یه پیرمردکنارم نشسته بودخواست پیاده بشه تاامدم پیاده شم شلوارم تازانوشکافت اشکم درامدباترس لرزسوارشدم به راننده نگاه کردم باالتماس ازش خواستم یه مغازه پیداکنه که سنجاق قفلی یانخ سوزن داشته باشه بیچاره راننده هول کرده بودهی میگفت حالامن چیکارکنم خلاصه برام سنجاق خریداشک ریزان کوک زدم تاچندسال بعدبرای هیچکس تعریف نکردم

    پاسخ ها

    • امیتریس

      الانم نمیذارن عزیزم

    • بدون نام

      ma ke shans nadarim
      shalvar li le hich chi alana ke mma dabirestanim nakhunamunam negah mikonan
      hala khube madrese gheyre entefaii e

  • سپیده

    یادمه کلاس ریاضی همه تمرینارومیتونستم حل کنم ولی نمیتونستم توضیح بدم واینومعلمم فهمیده بودخلاصه معلمم صدازدکه برم وتمرینا روپای تخته حل کنم رفتم وهمه روحل کردم معلمم ازم توضیح خواست وگفت :چرااینجوری شده ؟منم حرصم دراومدچون ازهیچکی توضیح نمیخواست گفتم چرانداره که-خلاصه اونروزتاآخرکلاس دودستو یه پابالاپیش سطل آشغال وایستاده بودم وتایه ماه بامن کاری نداشت بعد1ماه منوبردپای تخته وحل کردم ولی بنده خداهیچ توضیحی ازم نخواست

  • االنا

    این سوتی داداشمه روز جمعه بود بابام تو حموم بود داش دوش ممیگرفت که داداشم از خاب بیدار شد وبابام صداش کرد وگفت بیا حموم داداشم تا وارد حموم شد زیر دوش رفت بابام گفت صورتتو بشور داداشم از زیر دوش اومد بیرونودستاشو به هم جسبوند تا بر اب شه وووصورتشو بشوره

  • خميد

    يه روز تو خدمت سربازي سر كلاس آموزشي بودم و به شدت دستشويي داشتم كلاس كه تمام شد به بدبختي خودمو به دستشويي رسوندم و رفتم تو اونقدر فشار روم بود كه بجاي اينكه دكمه شلوارمو باز كنم دكمه پيراهنمو باز كردم و همونجا زدم زير خنده

  • علی

    یه بار سر کلاس آمار استنباطی استاد نیومده بود با دوستا نشسته بودی رو میز استاد وداشتیم غیبت میکردیم(با اجازه خواهرا).
    آمدم برم رو میز استاد بشینم روییه چوبی میز شکستو من بایه حالت مزخرف رفتم توش طوری که فقط پاهام معلوم بود.اون لحظه نمیدونستم به حال خودم بخندم یا گریه کنم.البته ار خوش شانسی من هیچ دختری تو کلاس نبود وگرنه......
    تا پایان درسم جرات نشستن دوباره رومیز استاد پیدا نکردم(جدی میگم)

    پاسخ ها

    • آیدا

      جالب بود. ممنون

    • Sila

      راس میگی خدایی! خودم دخترم، اگه تورو با اون وضع میدیدم تا آخر ترم دائم بهت میخندیدم!!!!!

    • علی

      ممنون از روحیه دادنتون.خب عمدی نبود که.

    • مهیار

      قابل توجه آقایون.توکاری که تجربه مهارتشو ندارین انجامش ندین مگه زوره!!!!
      علی جان کاره غیبتم واسه خانوماست نه شما.
      پسرای محترم درس عبرت بگیرید از علی.
      ولی جالب بود . دمت گرم علی آقا

  • مل مل

    اعتراف می کنم بچه که بودم تو اسم فامیل برای نوشتن شهربا حرف ش می نوشتم شمال

  • fateme

    این سوتی مامانمه...یه بار رفته بودیم الکتریکی لامپ بگیریم....خیلی شیک و پیک و سنگین وارد مغازه شدیم.اون موقع تازه لامپ کم مصرف اومده بود...مامانم بجا اینکه بگه لامپ کم مصرف گفت:لامپ یبار مصرف دارید؟...منم همراهش بودم داشتم از خنده میترکیدم....مامانم خودش منفجر شده بود بعد مامانم برا اینکه بیشتر ضایع نشه برگشت گفت...البته توخونه ما که واقعا یبار مصرفه چون بچه ها سریع توپ میزنن میشکنه....من که از مغازه اومدم بیرون ولی مردم از خنده

  • parisa

    تازه اومده بودم سر کار.یکی از کارا این بود که از طریق یه سایتsmsکه یکی از شرکا عضو بود به مشتریامون خبر بدیم.یه بار با یکی از همکارام حوصلمون سر رفت با smsنوشتیم که از طرف بانک تو قرعه کشی 10 سکه برنده شده و واسه یکی از دوستا فرستادیم که یه خورده بخندیم ولی تا ارسال و زدیم سایت بسته شد و بزرگ نوشته بود به علت استفاده غیر مجاز...کلی حالمون گرفت به همکارم گفتم من تازه اومدم تو گردن بگیری بهتره بود زنگیدیم پشتیبانی با کلی خواهش که به شریک چیزی نگه وصلش کر و کلی بهمون میخندید.از همون موقع هروقت میخوام وارد شم یه اختار زده که از کلمه قرعه کشی و برنده...استفاده نکنین

    پاسخ ها

    • فرشته

      عزیزم اخطار نه اختار
      مثلا کارمند مملکتی

  • سحرناز

    من چون موهام تقریبا تا پایین کمرمه همیشه میبافمشون یه روز برای اولین بار خبر مرگم تو دانشگاه کفش پاشنه دار پوشیدم که مثلا با پرستیژ بشم تلک تلک راه میرفتم یهو دوستم (با نقشه قبلی) از پشت دسی کرد تو مقنعه ام با فشار شدید گیس موهامو کشید و پرید اون ور منم در کسری از ثانیه تعادلم به هم خورد از پشت خوردم به یکی از پسرای با کلاس و خوش تیپ کلاسمون اون بدبخت هم تعادلش به هم خورد با هم افتادیم کف راهرو چشمتون روز بد نبینه یهو کل دانشگاه منفجر شد ...........خلاصه حراست اومد و 1ساعت قسم خوردیم که اتفاقی بود کلی دوستم رو لعن و نفرین کردم دیگه شایعه شد که من بدبخت با اون پسره سر و سری دارم ......تا اینکه الان حدود 5 ماهه عقد کردیم دوستم هر وقت منو میبینه میگه صدقه سر من شوهر گیرت اومدا

  • مروارید

    سه ماهی بود یه خط ایرانسل گرفته بودم ولی فعال نشده بود.
    کپی کارت ملی ئی که برده بودم مشکل داشت.
    بالاخره با خواهرم رفتیم درستش کنیم.خواهرم کارت ملیُ درآورد از کیفش و گف:این سیم کارت ما فعال نشد!
    کپی آوردم...
    بعد یه ذره مکث کرد!هر سه تامون فهمیدیم سوتی داده!
    گفتم الان درستش میکنه ولی با کمال خونسرده ادامه داد:خودتون کارت کنید!
    من که ولو شدم!
    یاروئه ام از مغازه رف بیرون یه ذره خندید!
    جالب اینجاس خیلی ریلکس وقتی مرده رف بیرون بهم گف خاک بر سرت آدم جلو مرد غریبه اینجوری میخنده؟
    اینجوری شدم:|
    ولی بعد دوباره یادم افتاد منفجررررررر شدم!
    ولی خودش هیچ عکس العملی نشون نداد!!! :|

  • بدون نام

    من وخواهرم شيفت بعدازظهر بودیم موقع ناهار ما فقط بشقاب ها رو کثیف می کردیم می گذاشتیم ظرفشویی بعد از مدتی مامانم فهمید و گفت غذایی که کم نشده بشقابها الکی کثیف شدن خلاصه کتک مفصلی خوردیم بعد نقشه کشیدیم که علاوه بر کثیف کردن بشقابها غذارو بریزم دور جایی پیدا نکردیم جز انباری خونه و موقع خونه تکونی دوباره لو رفتیم این خیلی کتک خوردیم من بیشتر چون نقشه از من بود

  • علی

    یادمه یه زمانی که سوم ابتدایی بودم خواهرم داشت ازم جدول ضرب میپرسد،یه دفعه تلفن زنگ زد جاتون خالی منم تلفنو برداشتمو و گفتم ((الو دو دو تا چهر تا))

    پاسخ ها

    • مهیار از بناب

      خوب بید علی آقا.

  • الناز

    سومی اعتراف دزدی ازبانک خیلی باحال بود منم چندباراین ادااهارودرآوردم

  • بدون نام

    بار اول که رفتم با دفترچه از حسابم پول بگیرم فکرمیکردم مثل برگه چک یک برگه از دفترچه حساب کندم وبا کلی قیافه به مسوئل باجه دادم خندیدو خجالت کشیدم

  • نفس نیکنام

    عالییییییییی بودحال کردم

  • رضا

    اقا ما یه بار به یه کلاسا دیر رسیدیم استاد هم حضور و غیابش تموم شده بود گفت اینا که تازه اومدن اسماشونو بگن حاضریشونو بزنم بعد رو به من کرد و گفت اقای؟؟؟
    منم یهو هول شدم گفتم اقای جعفری هیچی دیگه کلاس رفت رو هوا ...خوبه دختر تو کلاس نبود

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج