طنز؛ علی مطهری، شرلوک هلمز و دیگران!
گویا از علی مطهری و واقعه شیراز فیلمهای جدید میرسه. ميشه فرض كرد فیلم اولی اربابحلقهها بود و این دومی اسمش دو بُرجه.
گویا از علی مطهری و واقعه شیراز فیلمهای جدید میرسه. ميشه فرض كرد فیلم اولی اربابحلقهها بود و این دومی اسمش دو بُرجه. بنده به شخصه بیشتر از اینکه منتظر بازگشت پادشاه باشم، چشم انتظار سهگانه هابیتها هستم. یعنی دلم میخواد داستان برگرده به سالها قبل از این اتفاق و ببینم علی مطهری چرا این جوری شد؟ علی مطهری! واقعا چرا این جوری شدی؟ سناریو این فیلم که توسط مخالفان و معاندان علی مطهری به رشته تحریر در اومده، از منبعی که نخواست نامش فاش بشه، به ما رسیده. توجه شما رو به بخشهایی از این فیلمنامه پلیسی - جنایتی - شنودی - کُتَکی جلب میکنم.
روز- داخلی- دفتر علی مطهری
علی مطهری پشت میزش نشسته و از قضا هر چهار پنجتا موبایلش روي ميزه. (متاسفانه یکی از موبایلها آیفون گلده که به صورت زيرپوستي به مخاطب القا ميكنه این شخص چقدر از بدنه اجتماع فاصله گرفته.) با همین آیفون مدام از خودش سلفی میگیره و در مکانهای فیلتر شده آپلود میکنه ( اشاره ضمني به ارتباط با گروهك اينستاگرام). ناگهان زیر يكي از عكس هاش با مضمون يه روز خوب با یه آبدارچی خوب، یکی کامنت ميذاره: اِاِاِ علی جون همين الآن كُتت افتاد زمين، داره خاكي ميشه، برش دار. خم ميشه تا كتش رو برداره كه گوشي بلکبرياش زنگ ميخوره:
- علي اون مانيتور جديده رو چند خريدي؟
- كدوم؟
- همون ديگه، نه نه، دست چپي، آهان، همينو ميگم...
چند ساعت گذشته، علي مطهري عميقا به دنبال كشف حلقه مفقوده ماجراست: چه جوری از اين اتفاقات خبر دارن؟! گوشی گلکسی نوت اِج علی مطهری آهنگ محسن چاووشی (اشاره نیمچه مستقیم به کمکم فاصله گرفتن از آرمانهای فرهنگی) پخش میکنه: حس خوبی ندارم...
علی مطهری تلفن رو بر ميداره و شماره شرلوك هلمز رو ميگيره (اشاره تابلواً مستقیم به ارتباط با عنصر نامطلوب انگلیسی). شرلوك وارد اتاق ميشه، با يك نگاه، نوشتههايي دور و بر صورت علي مطهري نقش ميبنده: حرفشو ميزنه، كوتاه نمياد، تو تيم كسي نميره. دور و بر جيب كُتش نوشتههاي زير ظاهر ميشه: دغدغههاي متعدد، متنوع و رنگارنگ فرهنگي داره، از مواضع هم حزبيهاش انتقاد مي كنه، به زودي گوجه، آجر و چوبشو ميخوره. اطراف انگشتي كه باهاش راي ميده هم زيرنويس ميشه: اولا احمدي نژاد، ثانيا محسن رضايي، ثالثا حسن روحاني. اطراف انگشت حلقه هم يه مسائلي مطرح ميشه كه ديگه به ما مربوط نيست. شرلوك تو چله تابستون يقههاي پالتوشو بالا ميده، يه اشاره به كانال كولر کرده و اتاق رو ترك مي كنه. تصوير روي چهره علي مطهري كه به كولر چشم دوخته و در صورتش تحول منفی احساس میشه، فِيْد ميشه...
روز- داخلي- ساختمان بهارستان
علي مطهري در حال سخنراني است كه البته موضوع سخنراني اصلا به ما چه. يه نفر از روی محبت هُلش ميده، چندين نفر کاملا دوستانه از روي صندليهاشون دو دو ميكُنن و چند نفر در حالي كه محاصرهاش كردن، از سر دلسوزی برعليهاش شعار ميدن. ناگهان يك ابري بالاي سرش تشکیل ميشه تا افكارش رو براي بيننده تايپ كنه: گاهي كف گرگي لازم است... و در حالي كه ٢ دقيقه از وقتش باقي مونده بود، مجبور ميشه تريبون سخنراني رو ترك كنه. چاهار زانو روي صندلياش ميشينه، نوك انگشتهاي اشاره اش رو با زبونش خيس مي كنه، چند تا دايره متحدالمركز به صورت مجازي روي سرش ميكِشه و غرق فكر ميشه. همزمان در صورتش تحول منفی احساس ميشه.
روز- داخلي- سالن همايش دانشگاه
مناظرهاي در جريان است. دانشجويان به شدت علي مطهري را تشويق ميكنند و همزمان طرف ديگر مناظره را مورد عنايت قرار ميدهند. پس از پايان مناظره، سر در گريبان آويخته، غرق در جَيب مراقبت لباس مارک گرون قيمتش ميشه و زير لب زمزمه ميكنه: چه احساس قشنگي... تشويق و احساسات و سلفی گرفتن برخی دانشجويان غربزده و متواری و معلومالمدرک، حس قدم زدن روی فرش قرمز رو براش داشته. همزمان با لبخند مليح و نمكيني بر لب، در صورتش تحول منفی احساس ميشه.
فيلمنامه پايان باز داره و پس از چندين بار مشاهده تحول منفي در وجنات نقش اول فيلم، علي مطهري سوار بر پورشه پانامرا بسان لوک خوش شانس در يك خورشيد بزرگ محو ميشه و عبارت آمریکایی " تو بي كانتينيود"، بر پرده سينما نقش ميبنده.
نظر کاربران
خیلی مسخره بود...کلا فقط عادت داریم مسخره کنیم همدیگه رو
داستانش نه سر داشت نه ته!
بی سروپا بود!