طنز؛ مسئله مهمِ واسه خودت میگم!
یکی از متداولترین جملات که درواقع باید آن را بهجای جملات در حملات دستهبندی کرد، جمله «واسه خودت میگم...» است.
یکی از متداولترین جملات که درواقع باید آن را بهجای جملات در حملات دستهبندی کرد، جمله «واسه خودت میگم...» است. مثلا یکی از نمایندگان مجلس گفته: «تماشای مسابقات کشتی و شنای مردان از سوی زنان در ورزشگاهها محدودیت دارد و حضور زنان در ورزشگاههای فوتبال بهخاطر ردوبدلشدن برخی از جملات و شوخیهای بسیار زشت بهصلاح زنان نیست.» اگر دقت کنید همه این حرفها با هدف «واسه خودت میگم...» به زبان آورده میشود. علاوهبراین میتوانیم شصت و چند هزار جمله از سیاستمداران بیاوریم که از قول مردم گفته شده و وقتی پرسیدی چرا؟ گفتند واسه خودتون میگم.
مسئله الف و ب: اینطور که ما فهمیدیم، در طول تاریخ هرکی هرکاری کرده، واسه خود ما کرده و هرکی هرچی گفته، واسه خود ما گفته، منتها ما نمیدانیم چطوری است که همیشه سر ما بیکلاه است.
الف: این چه حرفیه میزنی «ب»، اینطوری که من بدبخت میشم تو خوشبخت میشی؟
ب: ئهوا... دارم واسه خودت میگم.
الف: نهبابا. باز هم به اسم الف به کام ب؟
مسئله تأمل بر تمایل: همان نماینده همچنین گفته: «زنها تمایل چندانی به حضور در ورزشگاههای فوتبال ندارند.»
زنان گفتند: واسه کی میگی این حرفهارو؟
وی گفت: واسه خودتون میگم.
زنان گفتند: واسه خودت میگی.
[کمکپدیا]: لطفا بهجای کمک برای تکمیل دانشنامه ویکیپدیا، به تکمیل دانشنامه پوریپدیا کمک کنید.
مسئله سبیلها و درازها و سبیلدرازها: این مثل این است که ما بگوییم هرکی قدش دراز است، تمایل چندانی به بیدارشدن ندارد. خب هر درازی که دراز نیست و اینکه ما درازیم و دوست داریم همیشه بخوابیم، معنیاش این نیست که هرکی دراز است دوست ندارد بیدار شود. چهبسیار درازها که همیشه بیدار هستند و صبح زود بیدارند و شب هم دیر میخوابند. یا مثل اینکه ما بگوییم هرکی سبیل دارد، تمایل چندانی ندارد ریش داشته باشد. خب اینکه ما سبیل داریم و تمایل چندانی به ریش نداریم معنیاش این نیست که همه سبیلیون بیریشند. چهبسیار افرادی که ریش داشتند و تمایلی به سبیل نداشتند. چه بسیار افرادی هم که نه این را داشتند نه آن. پس به قول شاعر از محبت خارها گل میشود و میازار موری که دانهکش است. یعنی بابا چه زوری است که آدم واسه همه نسخه بپیچد؟
مسئله چی بودیم و هیچی نشدیم: ما بچه بودیم، پدرمان میزد توی سرمان و میگفت این کار را بکن، آن کار را نکن، این رشته را بخوان، آن رشته را نخوان. وقتی میگفتیم چرا؟ میگفت واسه خودت میگم. ما به مادر پناه میبردیم. مادرمان هم میزد توی سرمان و میگفت پدرت هرچی میگوید واسه خودت میگوید. ما به بابابزرگ پناه میبردیم. بابابزرگمان هم میزد توی سرمان و میگفت هرچی پدر و مادرت میگویند واسه خودت میگویند. ما به معلم مدرسه پناه میبردیم. معلممان هم میزد توی سرمان و میگفت اگر میخواهی در آینده یک چیزی بشوی یا باید درس بخوانی یا توی باغ بیایی. (تویباغبودن در فرهنگ عامیانه فارسی یعنی کسی که در جریان است. معنی حرف معلم ما هم این بوده که اگر میخواهی در آینده یککارهای بشوی، باید توی باغ بیایی و در جریان امور زندگی قرار بگیری.) اما ما به مدیر مدرسه پناه میبردیم. مدیر مدرسه میزد توی سرمان و میگفت موهایت را برو با نمره چهار بزن و دکمه یقهات را ببند، واسه خودت میگویم. ما به دوستان سر کوچه پناه میبردیم و عاشق میشدیم. عشقمان هم که تا آن لحظه در پارک نشسته بود و کاری نداشت هی میزد توی سرمان و میگفت من کلی کار دارم و کلی خواستگار دارم پس باید بیایی من را بگیری، واسه خودت میگویم. اینطوری شد که نسل ما همه ازدواج کردند و همه هنوز که هنوزه شغل درست و حسابی ندارند و دارند دور خودشان میگردند.
دیالوگ ۲: خودت را بینداز توی چاه. واسه خودت میگم.
- باشه هانی.
فرق دهه ٥٠ و ٦٠ و ٧٠: دههپنجاهیها به دههشصتیها هی امر و نهی میکردند و میگفتند واسه خودتون میگیم.
دههشصتیها هم هی به این ساز و به آن ساز خودشان را جابهجا میکردند و تکلیفشان نامشخص بود.
دهههفتادیها هم به دههشصتیها هی میگویند چرا این کار را کردید پس حالا این کار را بکنید. واسه خودتون میگیم.
دیالوگ ۳:ببخشید استاد چرا نمیگذارید ما حرف بزنیم؟
- واسه خودتون میگم.
واسه من میگی: ببخشید استاد این همه واسه من گفتی خودت هم گوش کردی؟
- مگه یهکفاش هرچی کفش میدوزه، میپوشه؟ الان هم زیادی حرف بزنی کاری میکنم دیگه حرف نزنی. اینرو هم واسه خودت میگم.
ارسال نظر