هیولاهای شهرستانی! (۱)
قصه ها و افسانه ها و باورهای خرافی سینه به سینه از دوران غارنشینی به داستان های آفرینش رسیده و اهریمن زادگان در برابر فرشتگان و آفریده های خداوند صف آرایی کردند.
مجله همشهری دانستنیها: قصه ها و افسانه ها و باورهای خرافی سینه به سینه از دوران غارنشینی به داستان های آفرینش رسیده و اهریمن زادگان در برابر فرشتگان و آفریده های خداوند صف آرایی کردند. گروهی از موجودات شرور هم که توان نبرد روردررو را نداشتند در تاریکی و سیاهی در کمین انسان نشستند. برای آشنایی بهتر با این موجودات، تعدادی از آنها را دسته بندی های مکانی کرده ایم.
هیولاهای بختیاری
• الازنگی
در باورهای خرافی منطقه بختیاری و لرستان موجودی افسانه ای به نام «الازنگی» وجوددارد. الازنگی یک غول آدمخوار است که قدرت تغییر چهره دارد ودر کوهستان ها با فریب و حیله مردم را گول زده با خود به غارش می برد و آنان را می خورد. در گذشته به کسانی که تنها به کوهستان می رفتند، هشدار داده می شد تا مواظب این غول باشند و گول افراد ناشناس را نخورند. درباره این موجود افسانه ای قصه جالبی وجود دارد.
در قصه آمده که روزی هفت دختر به دلیل فقر خانواده شان در کوهستان رها می شوند تا آنکه الازنگی در شکل پیرمردی مهربان نزد آنان رفته، فریب شان داده و آنها را به غار خود می برد. یکی از این دختران به نام «تمتی» متوجه می شود که اگر به خواب برود توسط دیو خورده خواهدشد. پس با بریدن دست خود پاشیدن نمک بر آن بیدار مانده و با حیله و نیرنگ بالاخره دیو را فریب داده با تهیه وسایل فرار، خواهران خود را نجات داده و می گریزند. دیو که متوجه حیله تمتی می شود، آنان را تعقیب می کند، اما با زرنگی و حیله دختر، در رودخانه افتاده و هلاک می شود.
• تپ تپو
عشایر و ایلات بختیاری نیز به موجودی نامریی خیالی به نام «تپ تپو» باور دارند. این موجود هم چیزی نظیر همان بختک است. طبق باروهای خرافی می گویند او هم هنگام خواب خود را روی شخص انداخته او را خفه می کند. تپ تپو مهره هایی دارد که مانند گردنبند به گردش می اندازد و هنگامی که قصد رفتن سراغ قربانی خود را دارد، گردنبندش را روی مشک های آب می گذارد. به همین دلیل اگر شخصی موقع حمله تپ تپو فریاد بزند و آب بخواهد، تپ تپو او را رها کرده و فرار می کند. همچنین می گویند اگر گردنبند تپ تپو را بکشی، او آرزوهای انسان را برآورده خواهدکرد.
هیولاهای آذربایجان
گلیم گوش ها
گلیم گوش ها موجودات خیالی جالب و بامزه هستند. معلوم نیست اصل و ریشه این موجودات از کجاست. در داستان ها گفته شده مردمی کوتاه قد بودند. نویسنده کتاب «عجایب المخلوقات» آنان را «منسک» نامیده است که ظاهرا مخلوقاتی بی آزار بوده اند. آنها گوش های فیل مانند بسیار بزرگی داشتند که در موقع خواب یکی را تشک و دیگری را لحاف خود می کردند و هنگام بیداری می توانستند روی یکی از آنها نشسته و یا دیگری خود را مخفی کنند. درواقع در حالت نشسته به چیزی شبیه یک دلمه یا کلم شبیه می شدند. هنوز هم اگر کسی گوش های بزرگی داشته باشد به او می گویند شبیه «گلیم گوش ها» است.
شاه ماران
در افسانه ها و باورهای خرافی آذربایجان غربی، موجودی وجود دارد موسوم به «شاه ماران». این افسانه به جز ایران در بخش هایی از ترکیه نیز رایج است. شاه ماران موجودی است با سر اسنان و بدن مار که البته از نظر همه مردم شخصیت منفی و بدی نیست.این گروه این باور خرافی را دارند که او نشانه برکت و دانایی است ودیدن او سبب گشایش در کارها می شود. براساس داستان های قدیمی، شاه ماران در قلعه ای بزرگ و دست نیافتنی به همراه مارهای دیگر زندگی می کرد.
هرچند او دارای قدرت بسیار بود، اما قدرت دید چشمان شاه ماران بسیار معروف بود و او را قادر می ساخت تا کیلومترها دورتر را ببیند. داستان عشق شاه ماران به دختر پادشاه و کشته شدن او به دست نگهبانان شاه و در نهایت حمله مارها به شهرا و مردم، قصه ای شنیدنی و سرگرم کننده است. در برخی از نواحی روستایی آذربایجان مردم هنوز هم هنگام رویارویی با مارها این داستان را به یاد آورده و سعی می کنند تا خطری از سوی آنان وجود نداشته باشد و به این حیوانات آسیبی نرساند.
جنوبی ها بیشتر از مردم مناطق دیگر افسانه دارند
نسناس و دوستان ترسناک
بی تردید کناره های خلیج فارس و شهرهای جنوبی ایران یکی از مراکز مهم تولد بسیاری از افسانه های ایران زمین است.دریا و زندگی صیادی، دوری از بخش های داخلی فلات ایران، ارتباط مستقیم و گسترده با مهاجران و ملاحان هندی، آفریقایی و سامی و تحمل سال ها نفوذ اروپاییان باعث به وجود آمدن فرهنگی متفاوت و خارق العاده و متفاوت در کرانه های خلیج فارس نسبت به دیگر نقاط ایران شده است. این داستان ها و افسانه ها، بی اندازه شگفت انگیز و قابل تامل هستند. از آنجایی که در این مختصر امکان بررسی تمامی این قصه ها و افسانه ها نیست، بنابراین تنها به برخی از مهم ترین و رایج ترین آنها می پردازیم.
نسناس
«نسناس» یا «دیو مردم» یا «نیم سوار» موجود خیالی است که به غیر از نواحی جنوبی ایران، اهالی عدن و عمان هم به آن باور دارند. او موجودی نصفه است. یعنی نصف بدن با یک دست و یک پا و یک چشم و یک گوش که به زبان عربی صحبت می کند. نام این موجود در کتاب «بندهش» به صورت «نیم آدم» آمده است. در کتاب «آثارالبلاد» نوشته «زکریا بن محمد بن محمود قزوینی» در توصیف این موجود آممده که این موجود در جنگل های میان عدن و عمان فراوان است و مردمان او را شکار کرده می خورند.
او موجودی بی آزار و شوخ و هزال است که بر درخت بالا رود و از فریاد سگ بگریزد. او آدمی را بسیار دوست دارد و هرجا او را ببیند، بر سر راه او آید و بدو نظاره کند و اگر تنها بیند، او را گرفته ببرد. در برخی روایات آمده که نسناس ها گروهی از مردم عادی بودند که بر رسول خود عصیان کردند و خداوند آنها را به شکل نسناس مسخ کرد. برخی نسناس را جانوری با چهار چشم و صورت سرخ رنگ و قدبلند و موهای سبز توصیف کرده اند که برای اهالی هندوستان مانند گوسفند است و او را صید کرده و می خورند.
بوسلامه یا بوسلمه
«بوسلامه« هیولای افسانه ای است که شب های تاریک به کشتی ها حمله کرده و ملوانان و مسافران کشتی ها را با خود برده، گوشت و خون آنها را می خورد. برخی از دریانوردان ادعا کرده اند که بوسلمه را دیده اند که از دریا بیرون می آید و در جلوی عرشه کشتی می نشیند، زمانی که ملوانی به او نزدیک می شود، خود را به دریا می اندازد و ملوان هم به خیال اینکه دوستش در آب افتاده خود را به دریا پرت می کند و آن هنگام بوسلمه او را زیر آب می کشد. ساحل نشینان بوشهر هم ادعاهای زیادی درباره رویت این موجود می گویند برخی می گویند، بوسلامه می تواند از دریا بیرون آمده در کنار ساحل کمین کرده و کودکان را با خود ببرد.
طنطل
«طنطل» موجود خیالی است با قابلیت تغییر چهره. او در بیابان ها در کمین رهگذران و مسافران تنها می نشیند و در موقع مناسب به آنها حمله می کند. طبطل با پریدن روی کول قربانی او را به کنترل خود در می آورد و از آنها کولی می گیرد.
سعلوه
سعلوه یک دیو زن است که بیشتر به سراغ مردان می رود. او می تواند چهره خود را تغییر داده، به شکل زنی زیبا تبدیل شود و سپس قربانی خود را فریفته و او را بکشد. سعلوه هم شباهت بسیار به افسانه های خون آشام دارد.
ام المساحی
این شخصیت خیالی هم دیو زنی است که در زمارع زندگی می کند. قربانی های او کشاورزانی هستند که به ویژه در شب در مزارع می مانند می گویند دست و پاهای او شبیه بیل است.
آنشرتو
«آنشرتوها» موجوداتی دوزیست با سرهای کوچک و بسیار سبک و چالاک هستند که مانند انسان ها سخن می گویند و دارای خانواده هستند. آنها در زیر کتف شان زائده ای مانند باله ماهی دارند که می توانند با کمک آن مانندماهی ها شنا کنند.
دی زنگرو
«دی زنگرو» در زبان بوشهری به معنای «مادر سیاه رو» است و «زنگاه» به معنای خرچنگ. داستان دی زنگرو ارتباط مستقیم با یک پدیده نجومی یعنی ماه گرفتگی یا خسوف دارد. در قدیم اهالی بوشهر تصور می کردند که مادر سیاه رو، موجود است به شکل یک خرچنگ بزرگ که می تواند ماه را ببلعد. آنها دلیل ماه گرفتگی را خورده شدن ان به وسیله این موجود می دانستند و چون این باور خرافی را داشتند که این موجودات از فلزات می ترسند، بنابراین هنگام خسوف با سینی و قابلمه و قاشق و هر وسیله فلزی دیگری به کنار دریا می رفتند، و ضمن کوبیدن بر آنها اشعاری هم می خواندند و آنقدر این کار را ادامه می دادند تا زن سیاه رو یا همان خرچنگ بزرگ ماه را رها کند. پس از پایان یافتن خسوف، بچه ها تا چند روز همان موسیقی و اشعار را با دمام و دهل می زدند و می خواندند.
دوال پا
«دوال» به معنی «تسمه» و «رکاب کمر« و «بند بلند» است. «دوال پا» موجود خیالی و افسانه ای است که ظاهرا اولین بار در کتاب «وامق و عذرا» و همچنین در داستان «سندباد بحری» و کتاب «عجایب المخلوقات» از آن نام برده شده است. این موجود خیالی بالاتنه ای شبیه به انسان دارد، اما پاهایش شل و دراز و تسمه مانند است. به شکل پیرمرد یا مردی ضعیف و زبون و بیمار در سر راه مردم قرار می گیرد.
او با ناله و زرای و التماس بسیار از مردم طلب کمک می کند و از آنها می خواهد تا او را به خانه مادر بیمارش ببرند. ناله ها و زاری های او کار خودش را می کند و عابر از همه جا بی خبر حاضر می شود به او کمک کند. اما به محض اینکه به کول قربانی خود سوار می شود، پاهای تسمه مانندش را که ۴۰ متر طول دارد، بیرون آورده محکم دور کمر عابر پیچیده، او را وادار به خدمت خود می کند. اگر قربانی بخواهد او را از کولش پایین بیندازد، آنقدر به کمر و پهلوی او فشار می آورد که می تواند آن شخص را خفه کند.
می گویند دوال پا هرگز از کول قربانی خود پایین نمی آید. در داستان ها آمده که راه نجات از شر او این است که او را مست کنند.
در باور خرافی روستاهای اطراف دماوند موجودی عجیب به نام «مردوزوان» وجوددارد. برخی این موجود را شبیه به شخصیت افسانه ای دیگری به نام «مردآزما» می دانند، اما مشخصات او شباهت بسیاری به «دوال پا» دارد. در این باور، مردوزوان شبها در بیابان و صحرا ظاهر می شود و وقتی به انسان در حال فرار می رسد، از پشتش سوار کول او شده، پاهای بلند و ریسمان مانند خود را دور کمر او گره می زند و آن شخص بعد از آن اسیر این هیولا می شود.
بابا دریا (بپ دیریا)
«بابا دریا» یا «پدر دریا» یکی دیگر از هیولاهای ترسناک مردم محلی و دریانوردان بندرعباس و بندر خمیر بوده است. براساس افسانه ها، این موجود بدنی پوشیده از پشم سیاه به بلندی حدود ۴ متر و شانه هایی به عرض ۲ متر دارد. وزنش بایدحدود ۱.۵ تا ۲ تن باشد. دست و پایش شبیه انسان است، اما انگشتان کوچکی دارد و صورتش بسیار شبیه گاومیش است.
می گویند او هنگام غروب آفتاب و نیمه شب ها از دریا خارج شده و اگر کسی را در ساحل ببیند با خود به قعر آب می برد. با این همه این هیولا به شدت از تیشه و اره می ترسد و با دیدن آنها یا شنیدن صدای برخورد دو قطعه آهن می گریزد. گفته شده که چندبار ملوانان بسیار نیرومند توانسته بودند بابادریا را به دام انداخته تکه تکه کنند، اما وقتی اعضای بدنش را به آب انداختند، دوباره به شکل اول درآمده و گریخته است. بابادریا می تواند صورت تغییریافته «بوسلمه» باشد که در خوزستان و بوشهر بسیار معروف است.
مادر دریا
این افسانه بیشتر در میان صیادان مروارید رواج داشته است. این صیادان ادعای رویت زنی را در زیر آب دارند که بچه شیرخواره ای در آغوش دارد. برخی از غواصان ادعا کرده اند که این زن از آنان خواسته تا گهواره ای برای فرزندش ساخته و برای او ببرند و درعوض چند مروارید درشت پاداش بگیرند. برخی هم حکایت کرده اندکه زنی را در قعر آب دیده اند که مشغول تکان دادن گهواره نوزادی بوده است. این زن که بالاتنه ای شبیه به انسان و پایین تنه ای شبیه به ماهی داشته با زبانی که نه فارسی بوده و نه عربی، از این غواصان می خواهد تا پیش او و فرزندش بمانند.صیادان مروارید معقتدند اگر مادر دریا با غواصی صحبت کند، صیدش رونق پیدا می کند.
براساس همین باور خرافی، اگر گهواره ای به تور صیادان گیرکند،آنها گهواره را به دریا بازگردانده و به سرعت محل را ترک می کنند.
عبیدالماء
عبیدالماء موجودی خیالی انسان نما و سیاه رنگ است که در رودخانه ها زندگی می کند. او موجودی دوزیست است یعنی با اینکه در رودخانه زندگی می کند، اما می تواند از آب خارج شده و به راحتی در خشکی تردد کند. این موجود دارای زن و فرزند است و بدنی سیاه رنگ با ناخن های بزرگ و قوی دارد. ساکنان کنار رودخانه ادعا می کنند که اگر کسی بی موقع در رودخانه شنا کند، مثلا هنگام شب، توسط «عبیدالماء» غرق می شود.
زار (اهل هوا)
روح سرگردان
در باورهای عامه اهالی کرانه های خلیج فارس و سیستان و بلوچستان آنها را ارواح سرگردان و جن هایی مزاحم و کافر می دانند که به شکل باد با تسخیر بدن قربانی، بیماری هایی با نشانه های روانی در او به وجود می آورند. در سیستان و بلوچستان، خوزستان و هرمزگان بادها نقش مهمی در داستان ها و قصه ها و باورهای خرافی ایفا می کنند. نظیر چنین باوری در حبشه و مصر و برخی نقاط جنوب آفریقا و حجاز و عمان هم دیده می شود و به همین دلیل شاید بتوان گفت که این باور و مراسم و آیین وابسته به آن، ریشه های افریقایی داشته واز راه حبشه به ایران و عربستان رسیده است.
ادعا می شود بادها دارای قوایی مرموز و جادویی هستند که درهمه جا حضور دارند و هیچ قدرتی یارای مقاومت در برابر آنها را ندارد و انسان ها برای رهایی از ا«ها یا باید قربانی بدهند یا تسلیم آنها بشوند. این بادها مانند انسان ها دارای شعور هستند و می توانند مهربان و بی رحم، کور و نابینا و... باشند. بادها همه جا در دریا و خشکی وجود دارند و به دنبال کالبدی پریشان و دلمرده و خسته از زندگی می گردند.
مردم بومی باور دارند هرجا بیکاری و فقر و وحشت و ترس بیشتر باشد، بادها هم در آنجا حضور دارند و هراندازه ضعف انسان ها بیشتر باشد، قدرت آنها هم بیشتر می شود. در برخی از نقاط جنوبی کشور بادها را همانند هیولاهای وحشتناک یا حیوانات توصیف می کنند. بلوچ ها «زار» یا «باد» را روح یا جنی سرگردان می دانند که گاهی با بدنی پوشیده از موهای زرد و صورتی ترسناک ظاهر می شود. اگر باد به سراع کسی برود، از او به عنوان مرکب خود استفاده می کند و به زودی بیماری و رنجوری و دیوانگی گریبانش را می گیرد.
شخص تسخیرشده به نام «اهل هوا» نامیده می شود و چنین شخصی دچار اوهام وخیالات می شود و احساس می کند که شخص دیگری در کالبد او وجود دارد که با او و موجودات نامرئی خارجی صحبت می کند. اهل هوا در زمان طغیان بیماری دست به اعمالی می زند که از اراده و کنترل او خارج است. در این زمان است که برای مداوا باید سراغ مردان و زنانی رفت که جادوی زار را می دانند و به نام «مامازار» و «بابازار» نامیده می شوند.
این افرازد زارها را می شناسند چرا که آنها انواع مختلف دارند و شناسایی آنها از زبان ونوع سخن گفتن آنها مشخص می شود. شخص «هوایی» یا «بادزده» هنگام بی خودی، با زبانی ناشناس کلمات و الفاظی را به زبان می آورد که مخلوطی از آفریقایی و غربی است و حتی برای خود بیمار هم آشنا نیست. بعد از شناسایی زار از سوی بابازار یا مامازار، آن وقت مراسم و آیین خاصی که همراه با موسیقی مخصوص زار است، برای بیرون کردن آن روح خبیث از بدن بیمار اجرا می شود.
نظر کاربران
وای ی ی ی ی ی ی ی ی ی
حداقل روی تیتر یه علامت +16 یا بالاتری چیزی میزاشتین.الان شب خوابم نبره شما جواب میدین؟هااا؟؟
زحله ام ترکید *_*
ترسناک
خیلی جالب بود بسیار از شما متشکرم
لازم به ذکره این مخلوقات با این تنوع زاییده خیال و اوهام و جهالت بشره ذاتا انسان از هر چیز که بترسه و از ماهیتش اطلاع نداشته باشه یه هیولا میسازه ولی بنا به منابع معتبر خداوند یکتا به جز انسان و فرشتگان و حیوانات جن را هم خلق کرده که البته جای نگرانی زیادی نداره چون در صورت ترس و احتمال غلبه اجنه بر انسان بردن نام مقدس خداوند و نام مبارک سید پیامبران حضرت محمدمصطفی(ص)و خاندان معصومش(علیهما السلام)و یا قرآئت قرآن کریم این شر دفع میشه.
پاسخ ها
شما به جادو اعتقاد داری دگ؟
حتی رسول خدا هم گفته ک جادو وجود داره بنابر این از کجا میدونی شاید بوده این موجودات هنوزم نشانه هایی از موجوداتی عجیب یافت میشه ک بیشترش بصورت محرمانه باقی میمونه
چه ناز بودن
پاسخ ها
وای آره ! خیلی گوگولی بودن ^_^
اون سعلوه خیلی ناز بود ^_^
پاسخ ها
اون ک یه عکس خیالیه
افسانه ها زیبا هستند ولی چن تاش واقییت داشته البته اونهایی هم که واقعیت دارن همون چیز هایی حساب میشن که در زمان خود موجوداتی نادر بودند و یه دلیل دگ هم هس ک مردم در اون زمان نسبط با محیط اطراف بیگانه بودند مثلا دیوار نویسی بومی های صحرای افریقا که اون زمان جنگل بوده و در یکی از این دیوار نویسی های غار تصویر ادم شکلی مثل فضانورد های امروزه یافت شده و این هم بگم علم بشر هنوز خیلی چیز هارو نتونسته صابت کنه
قانون و حکایت رفتن دیوها و آمدن فرشته ها @mostafa111 "دیو چو بیرون رود فرشته درآید" ، این بیتی مشهور از شعر حافظ شیراز که بیانگر تقدم، و لزوم بیرون رفتن "دیو" برای ورود "فرشته" است؛ این در حالیست که در دنیای مادی ما تحقق "دیو" و یا "فرشته" مطلق غیرممکن، و در واقع رفتن و آمدنی برای این دو نمی تواند تصور کرد؛ زیرا که این دو حقیقتی لازم، موجود و در کنار هم ماندگارند. رفتن به دنبال آوردن این، و یا برداشتن آن، کاری از پیش نخواهد برد، و رویا سازی برای حضور فرشته و بیرون راندن دیو، تنها به گرفتاری در دست قهرمانانی منجر می شود، که مدعی آوردن چیزیند که صورت تحقق آن خیالی بیش نیست، بلکه باید به دنبال کسانی بود که سعی دارند تا با وضع قوانین و سازوکارهای مناسب، به کنترل و میزان کردن حضور فرشته صفتی و زدودن دیوصفتی باشند، تا دنیا را انسانی تر کرد، که دیو و فرشته ایی خالص در این جهان محدود و نسبی وجود ندارد. ادامه در https://shar.es/1NOW5W
عاشق تپ تپو ام (بختک)
سلام.خیلی خوب و عالی.من داستان نوشتن با استفاده از این موجودات افسانه ای رو واقعا دوست دارم.خوشحال می شم به وبلاگم سر بزنید و نظر بدید.
http://karoonshat.blogfa.com/
من اعتقاد زیادی دارم چون دو مورد از اینا برام پیش اومده.
همه چیزش خوب بود ولی احتمال داره بعضی هاش واقعی باشن
خیلی از این ها بیش از یک افسانه و یا وهم و خیال است. اینکه جوامع بشری در مناطق مختلف چنین روایتهایی دارند بی حکمت نیست.وجود جن در قران کریم اثبات شده هست.انها توانایی تغییر شکر ظاهر به اشکال دیگر دارند و فقط در مقابل یک نفر وآنهم در مکانی که فرد تنها باشد ظاهر میشوند. البته طایفه غولان و دیوان هم از همین جنس اجنه هستند. در حال حاضر با افزایش جمعیت بشری و وجود دست ساخته های بشر در همه جا آنا منزوی تر شده اند و در بیابانها و خرابه ها سکنا دارند..
وای از این مردم خرافه پرست یعنی فقط ميخوان بی خودی خودشون رو بترسونه
پاسخ ها
خب افسانس دیگه!خیلی هم جالب و باحالن.در ضمن کجاش ترسناک بود؟
و اینکه شاید خیلی از این افسانه ها جوابی برای سوال بچه ها یا مجبور کردن و تعیین کردن باید و نباید ها برا بچه هاشون بوده
سلام خسته نباشید بخاطر سایت خوبتون فقط در داستان الازنگی یک مشکلی وجود دارد اسم دختری که بقیه را نجات می دهد ماه تی تی است نه این اسمی که شما گفتید خواهشن این اسم را اصلاح کنید با سپاس