نجواهایی از تاریخ؛ سخنرانی های تاریخی (۴)
یکی از اهداف این بخش, آشنایی بیشتر خواننده ها با افرادی بوده که در تاریخ نقشی سرنوشت ساز داشتند و آنچنان که باید شناخته شده نیستند.
آبراهام لینکلن
آبراهام لینکلن در ۱۲ فوریه ۱۸۰۹ (همروز با چارلز داروین) در کلبهای چوبی در مزرعهٔ سینکینگ اسپرینگ، به مساحت یک چهارم کیلومتر مربع، به دنیا آمد. پدرش توماس لینکولن و مادرش ننسی هانکز بود.
آبراهام لینکلن به عنوان نخستین رئیس جمهور از حزب جمهوری خواه آمریکا انجام وظیفه نمود. امروز او بدین جهت مشهور است که به تاریخ بردهداری در آمریکا خاتمه داد و ایالات متحده آمریکا را با نظارت بر مسائل مربوط به جنگ در دوران جنگ داخلی آمریکا پابرجا نگه داشت. او پایهگذار خردورزی، آزادی، برابری، دموکراسی و احیاگر اندیشههای والای انسانی بود. او همچنین ژنرالها را انتخاب کرد و استراتژی آنها را تایید نمود، افسران ارشد غیر نظامی را برگزید، بر دیپلماسی، عزل و نصب و فعالیتهای حزب نظارت کرد، و از طریق پیامها و سخنرانیها نظرات عموم را جلب نمود. توان بالای او در سخنوری قدرت تأثیر گذاری او را افزایش میداد. نطق گتیسبرگ وی تأثیر ماندگاری بر ارزشهای آمریکا داشت.
لینکلن میبایست برای حفظ آمریکا برده داری را نابود میکرد و این کار را با اعلامیه آزادی بردگان و متمم سیزدهم قانون اساسی ایالات متحده به انجام رساند. او شخصاً مسئولیت «بازسازی» را به عهده گرفت و در پی این بود که هرچه سریعتر کشور را دوباره یکپارچه سازد. «جمهوریخواهان تندرو» که طرفدار سیاستهای سختگیرانهتر بودند با او به مخالفت برخاستند.
کوپرهدز او را به خاطر نقض قانون اساسی، پا را فراتر از قدرت اجرایی خود گذاشتن، اجتناب از سازش و مصالحه در امر بردهداری، اعلام قانون ازدواج، معوق گذاشتن حکم احضار به دادگاه، دستور بازداشت ۱۸ هزار مخالف منجمله مقامات دولتی و ناشران روزنامهها و کشتار صدها هزار مردان جوانی که به عنوان سرباز در جنگ خدمت میکردند، مورد انتقاد قرار داد. «جمهوری خواهان تندرو» نیز او را به دلیل عملکرد کندش در خاتمه دادن به برده داری و عدم اعمال خشونت کافی نسبت به مناطق اشغال شده جنوبی به باد انتقاد گرفتند.
تاریخ نویسان بر این باورند که لینکلن بر نهادهای سیاسی و اجتماعی آمریکا تأثیری ماندگار بر جای نهاد به ویژه اینکه این روال را در پیش گرفت که تمرکز قدرت را در دولت فدرال افزایش دهد و از قدرت دولتهای ایالتی بکاهد. اعتبار او مدیون نقش در تعریف مسائل بزرگ و مهم، سازمان دهی جنگ داخلی و پیروزی در آن، از بین بردن برده داری، تجدید نظر در ارزشهای ملی، تشکیل حزب سیاسی نوین و حفظ آمریکا است. ترور او در نگاه میلیونها تن از مردم آمریکا شهادت محسوب شد.
از مشخصههای بارز لینکلن این بود که به رقیبان سیاسی اش در کابینه پستهای مهم میداد تا تمامی گروههای حزب را در یک جهت نگه دارد و به آنها امکان دهد تا با یکدیگر مبارزه کنند، اما علیه لینکلن متحد نشوند. تاریخ نویسان معتقدند که کابینه او به استثنای کامرون، گروهی بسیار کارآمد بود.
لینکلن توسط یک بازیگر تئاتر به نام جان ویلکس بوث مورد اصابت گلوله قرار گرفت و در صبح روز ۱۴ آوریل ۱۸۶۵ درگذشت.
هوارد هیوز
هوارد روبارد هیوز جونیور هوانورد، مهندس و کارگردان آمریکایی سینما بود.او در سن ۱۸ سالگی مدیریت مشاغل پدرش را به عهده گرفت. از وی در عصر خودش به عنوان ثروتمندترین فرد جهان نام برده میشد. وی علاوه بر اینکه در صنعت سینما در اواخر دههٔ ۲۰ و ابتدای دههٔ ۴۰ میلادی از پیشگامان صنعت سینما در ایالات متحدهٔ آمریکا محسوب میشد، به عنوان یک مهندس سازندهٔ هواپیما نیز شهرت داشت و با ساخت هواپیمای مشهور هرکولس، نام خود را در این صنعت جاودانه ساخت.
از آنجا که هوارد علاقه چندانی به درس و مدرسه و اصول تئوری نداشت همیشه در تلاش بود تا فرصتی بیابد و این قضیه را با خانواده در میان گذارد و بالاخره یک روز هنگامیکه در یک شرط بندی از پدر برنده شده بود جایزه خود را تعلیم علوم هوانوردی اعلام کرد و علیرغم میل خانواده به این امر مشغول شد. در سال ۱۹۲۲ پدر هوارد از دنیا رفت و در پائیز سال بعد مادرش نیز دار فانی را وداع گفت. حال جوان ۱۷ ساله ۷۵ درصد شرکت پدر را صاحب شده بود اما طبق وصیت پدر او زمانی میتوانست اداره امور را به دست گیرد که ۲۱ ساله شده باشد، ولی پسر جوان که هیچگاه تحمل شکست را نداشت و همیشه سعی داشت به هر طریقی به اهدافش دست یابد، علیه متن وصیت نامه به دادگاه شکایت کرد و توانست در سن ۱۸ سالگی مالکیت شرکت پدر را از آن خود نماید، حال او جوانی بود با درآمد سالانه ۲ میلیون دلار که میتوانست به آن کارهای مختلفی انجام دهد، هوارد به خوبی میدانست که اداره چنین شرکتی به تخصص بسیاری نیاز دارد و او از این امر بیبهره بود لذا درصدد برآمد تا فردی مطمئن را به عنوان مدیر شرکت معرفی نماید.
او که در این مورد فردی لایقتر از حسابدار پدرش نمیشناخت تصمیم گرفت تا مدتی را هر چند کوتاه با او سیر کند تا از تواناییهای او اطمینان حاصل نماید بنابراین مدت یک هفته را به همراه حسابدار پدر به گشتوگذار در سراسر آمریکا پرداخت بدون اینکه کوچکترین اشارهای به موضوع اداره شرکت نماید. سرانجام در روز آخر هنگامیکه به خانه برگشتند، هوارد رسماً اداره شرکت را به وی پیشنهاد کرد و او نیز پذیرفت. در سال ۱۹۲۵ هیوز به هالیوود روی آورد و اولین قرادادش را برای حمایت مالی از یک پروژه سینمایی امضا کرد. او چنان به این صنعت علاقهمند شده بود که هر روز از صبح تا شب به کنار استودیوهای سینمایی میرفت و از نزدیک کار آنها را مشاهده میکرد، حتی یک شب به دور از چشم بقیه به سراغ یکی از پروژکتورها رفت و آن را باز کرد و تمامی وسایل داخلش را بیرون آورد و سپس تا صبح توانست دوباره همه آنها را سرهم کند و به حالت اولیه بازگرداند.
او که حال یک جوان ۲۰ ساله بود قراردادهای بسیاری را با فیلمسازان مختلف منعقد کرد و در تهیه بسیاری از فیلمهای رنگی آن دوران از هیچ کمک مالی دریغ نکرد، حتی تعدادی از فیلمهایی که با حمایت مالی او ساخته شده بودند توانستند جوایزی نیز کسب کنند. پس از گذشت چند سال هوارد احساس کرد که دیگر صنعت سینما جذابیتهای پیشین را ندارد و تصمیم گرفت دوباره به صنعت هوانوردی بازگردد، از این رو در سال ۱۹۳۲ تحت عنوان چارلز هوارد در یک شرکت هواپیمایی با دستمزد هفتهای ۲۵۰ دلار به عنوان کمک خلبان مشغول به کار شد و چالرز هفته بعد یک هواپیمای آبی برای خود خریده پس از انجام تغییرات اساسی بر روی هواپیما به همراه دو تن از دوستانش که یکی کمک خلبان و دیگری تعمیرکار هواپیما بود، مسافرت ۱۸ ماهه خود را با آن آغاز کرد و تجارب گرانبهایی بدست آورد. سپس در تلاشی شبانه روزی و بدون وقفه به همراه دوستانش توانست در مدت نزدیک به دو سال اولین هواپیمایی خودش را تولید کند و نام آن را ۱H گذاشت.
او که همیشه به دنبال انجام کارهای شگفت انگیز بود تصمیم گرفت تا نام خود را در کتاب رکورد داران جهان ثبت کند بنابراین در یک پرواز بی نظیر توانست رکورد بیشترین سرعت هواپیماهای آن زمان را با ۱H بشکند و به شهرت جهانی دست یابد. اقدام دیگری که شهرت هیوز را صد چندان میکرد خرید غالب سهام شرکت هوانوردی کوچک و محدود TWA بود که با تزریق سرمایه او به این شرکت دچار تحول عظیمی شد. او که قصد داشت این شرکت را به یک آژانس بینالمللی تبدیل کند و تمامی مسیرهای هوایی دنیا را از طریق آن ممکن سازد، سرانجام توانست به این مهم دست یابد و آن را به بزرگترین آژانس هوایی آن دوران تبدیل نماید. اما در اواخر دهه ۱۹۵۰ شرکت مذکور مشکل تازهای به خود گرفت و مدیران آن تصمیم گرفتند تا به هر نحوی که امکان دارد خودشان کنترل شرکت را برعهده گیرند و این از جلسات متمادی هیوز ناچار شد تا سهام خود را به آنان بفروشد و بالاخره بزرگترین قرارداد میلیونی آمریکا و جهان درآن زمان شکل گرفت هوارد بابت سهامش مبلغ ۷۵۰ میلیون دلار از شرکت TWA گرفت و نام خود را به عنوان ثروتمندترین مرد جهان ثبت کرد.
اما دوره پایانی زندگی هوارد به پرنشاطی دورههای پیشین نیست، او که برای فرار از دست مأموران مالیاتی از حضور در جامعه پرهیز میکرد و همیشه در مکانهای خلوت و دور از انظار عمومی به سر میبرد عادات ناپسندی پیدا کرده بود. سوق یافتن او به مواد مخدر و اعتیاد به مشروبات الکلی مهمترین عامل در از دست دادن تمرکز فکری و خلاقیت او بودهاست. در طول دوران زندگی دوبار ازدواج کرد که هر دوبار به شکست انجامیده بود. آن قدر حساس شده بود که هرگز به سراغ تلفن نمیرفت و هر چیزی را حتی قاشق و چنگال با دستمال برمیداشت چرا که میترسید از روی آثار انگشتش او را بیابند. از جمله کارهای شگفت انگیزی که در این دوران انجام دادهاست میتوان به این مورد اشاره کرد : زمانی که دوستانش در لاس و گاس، پنت هوس یک هتل را برای او اجاره کرده بودند، او با مشاهده نارضایتی صاحب هتل از اقامتش در آنجا، تمام هتل را خریداری کرد. سرانجام این میلیاردر آمریکایی در ۵ آوریل ۱۹۷۶ بدون اینکه هیچ وصیت نامهای از خود برجای گذارد درگذشت.
چارلز، شاهزاده ولز
پرنس چارلز در ۱۴ نوامبر ۱۹۴۸ در کاخ باکینگهام لندن به دنیا آمد. پدرش شاهزاده فیلیپ، دوک ادینبرا و مادرش ملکه الیزابت دوم است. وی یک خواهر بنام شاهدخت ان و دو برادر بنامهای شاهزاده اندرو و شاهزاده ادوارد دارد که همگی از وی جوانتر هستند.
ملکه الیزابت دوم در سال ۱۹۵۲ به سلطنت انتخاب شد و از همان زمان چارلز که کودکی چهارساله بود دارای عنوان و جایگاه سلطنتی شد. از پنج تا هشت سالگی تحت نظر کاترین پیبلز آموزش دید. اما سه سال بعد با اعلام خبر رفتن چارلز به مدرسه، وی نخستین ولیعهدی بود که به جای معلم سرخانه به مدرسه میرفت. وی در سال ۱۹۶۶ به مدت دو نیم سال در مدرسهای در ایالت ویکتوریا در استرالیا درس خواند. سپس به بریتانیا بازگشت و تحصیلات عمومی خود را یک سال بعد به پایان رساند. او به عنوان پسر ارشد فرمانروا به طور خودکار دوک کورنوال است.
در خانواده سلطنتی بریتانیا رسم بر این بودهاست که فرزندان پس از تمام کردن تحصیلات عمومی به آموزش نظامی مشغول شوند. اما پرنس چارلز نخستین کسی است که این رسم را کنار نهاد و به کالج ترینیتی در دانشگاه کمبریج رفت. وی در سال ۱۹۷۰ پس از تحصیل در حوزههایی مانند تاریخ و مردمشناسی و باستانشناسی از این کالج فارغالتحصیل شد. پنج سال بعد مدرک کارشناسی ارشد را از همین دانشگاه دریافت کرد. پرنس چارلز اولین وارث تاج و تخت است که توانسته مدرک دانشگاهی بگیرد.
پرنس چارلز بعد از سی سالگی برای ازدواج تحت فشار قرار گرفته بود و دختران زیادی بصورت رسمی به وی معرفی میشدند اما وی به دنبال فردی با مذهب پروتستان بود. با وجود آشنایی پیشین با کامیلا پارکر در یک بازی چوگان، به دلیل ازدواج او، چارلز باید به دنبال فرد دیگری می بود. خانواده دایانا اسپنسر در همسایگی خانواده ملکه زندگی می کردند و این دو خانواده از قبل با هم آشنایی داشتند. به این ترتیب چارلز و دایانا با هم نامزد شدند. در دوران نامزدی، هنگامی که برای تماشای یک بازی چوگان رفته بودند کامیلا به میان آن دو آمد و شروع به صحبت با چارلز کرد که این موضوع باعث گریه و خروج دایانا از آنجا شد. هنگامی که از چارلز دلیل این اتفاق را پرسیدند او گفت:به هر حال چوگان بازی خشنی است و دایانا هم روح لطیفی دارد و آوردن او به این جا کار اشتباهی بود. با این حال چارلز و دایانا در ۲۹ ژوئیه ۱۹۸۱ در کلیسای جامع سنت پل با هم ازدواج کردند. صدها هزار نفر در اطراف محل عروسی گرد آمدند و نزدیک به یک میلیارد نفر در سراسر جهان این مراسم را بطور زنده از تلویزیون مشاهده کردند. چون شاهزاده چارلز، دارای لقب شاهزادهٔ ولز بود، پس از ازدواج، دایانا لقب شاهدخت ولز را دریافت کرد. دایانا و چارلز در سالهای ۱۹۸۲ و ۱۹۸۴ دارای دو فرزند پسر شدند که به ترتیب شاهزاده ویلیام و شاهزاده هری نام دارند.
زندگی مشترک دایانا و چارلز موشکافانه از سوی رسانهها دنبال میشد و همین مساله باعث آشکار شدن اختلافات درونی خانواده و تشدید آنها شد. روابط عاشقانه چارلز با زنان پیش از زندگی با دایانا از یک سو و نیز روابط نامتعارف دایانا با افراد مختلف موجب گردید تا این دو از سال ۱۹۹۲ جدای از هم زندگی کنند. در عین حال چارلز نیز رابطۀ جدیدی را با کامیلا آغاز کرد و دایانا هم در یک برنامه در بیبیسی چارلز و کامیلا را را عامل از بین رفتن زندگی اش دانست و چارلز هم به داشتن رابطه با کامیلا اعتراف کرد. دایانا و چارلز در ۲۸ اوت ۱۹۹۶ با پیشنهاد ملکه از هم طلاق گرفتند. یک سال بعد دایانا در یک تصادف شدید رانندگی در پاریس درگذشت. پرنس چارلز بر خلاف میل ملکه برای بازگرداندن جسد دایانا به فرانسه رفت. ملکه الیزابت اعلام کرد که پس از طلاق از چارلز، دایانا دیگر عضوی از خانواده سلطنتی نیست و نباید تشییع جنازه رسمی برای وی برگزار شود. این کار موجب اعتراض مردم شد و به اصرار پرنس چارلز مراسمی رسمی برای دایانا برپا شد.
فرانکلین دلانو روزولت
فرانکلین دلانو روزولت سی و دومین رئیسجمهور آمریکا از حزب دموکرات بود.
روزولت در اوت ۱۹۲۱ و زمانی که تعطیلات خود را در جزایر کامپبلو در نیوبرانزویک کانادا میگذراند به بیماری فلج اطفال مبتلا گشت. او برای مدتی کاملاً فلج شده بود اما در نهایت از کمر به پایین فلج گشت. او با تکیه بر همراهی همسرش، النور روزولت توانست در صحنه سیاست باقی بماند.
روزولت برای رسیدن به پست ریاست جمهوری آمریکا تلاشهای فراوانی کرد و برای این که بتواند حداکثر آرا را جمعآوری کند و همچنین محبوبیت خود را تاحد زیادی بالا ببرد کمکهای بسیار شایانی در رابطه با بیماری فلج اطفال کرد. وی در جورجیانای آمریکا مجتمعی به نام Warm Springs را راهاندازی کرد که شامل چند هتل و یک استخر آب گرم میشد و بیشتر برای افراد بی بضاعت بود و شیوه آب درمانی را نیز رونق بخشید زیرا خود با استفاده از این روش به درمان رسید. Warm Springs یکی از معتبرترین و بهترین مجتمعهای نگهداری از بیماران فلج اطفال در دنیا میباشد.
روزولت در سال ۱۹۳۲ میلادی توانست به نامزدی دموکراتها برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا دست یابد. وی توانست در انتخابات آن سال، با اختلافی فراوان هربرت هوور را شکست دهد. روزولت طی دومین دوره ریاست جمهوری خود در آمریکا به خطر فاشیسم واقف شد و از سال ۱۹۳۷ تلاشهایی را برای اطلاع افکار عمومی کشورش از این خطر و رویدادهایی که بر این مبنا در اروپا و آسیا در حال وقوع بود، آغاز کرد.
سلسله جلسات وی با وینستون چرچیل و جوزف استالین مبانی جهان پس از جنگ جهانی دوم را بنیان نهاد. وی در سال ۱۹۴۴ برای چهارمین بار رئیس جمهور آمریکا شد. به علت اینکه تا آن زمان قانون محدودیت انتخاب ریاست جمهوری ایالات متحده به دو بار هنوز تصویب نشده بود به وی این فرصت را داد که ۴ بار به ریاست جمهوری انتخاب شود امری که در تاریخ آمریکا یک استثناست. وی در سال ۱۹۴۵ در دومین سال خدمت از چهارمین دوره ریاست جمهوریش تنها سه هفته به پایان جنگ جهانی دوم در اروپا درگذشت.
ارسال نظر