۱۸۲۴۵۴
۲ نظر
۵۰۰۸
۲ نظر
۵۰۰۸
پ

طنز؛ آواز رحیمی برای احمدی‌نژاد!

محمدرضا رحیمی در بند عمومی زندان اوین در حالی که کنج زندان کِز کرده و دارد از لای میله‌های در به بیرون نگاه می‌کند، زده زیر آواز و همبندی‌هاش دورش حلقه زدند و دارند آه می‌کشند.

پوریا عالمی در روزنامه شرق نوشت:

محمدرضا رحیمی در بند عمومی زندان اوین در حالی که کنج زندان کِز کرده و دارد از لای میله‌های در به بیرون نگاه می‌کند، زده زیر آواز و همبندی‌هاش دورش حلقه زدند و دارند آه می‌کشند. اشاره رحیمی به این است که چرا احمدی‌نژاد نشست خانه، کسی نرفت دنبالش ولی من نشستم خانه، آمدید دنبالم و آوردیدم اینجا؟ رحیمی به دلواپسان اشاره می‌کند و می‌گوید چی شد؟ ما که همه دلواپس هم بودیم. چی شد حالا که هوای من پس است شما دلتان واپس نمی‌شود؟ من مگر جگرگوشه شما نبودم؟ حالا که پس افتادم پس کجایید ‌ای دلواپسان؟

رحیمی اشاره می‌کند

کسی که به حبس برده این عاشقوُ، نمی‌دونه چشمای تو پشتمه/ با ایما اشاره رسوندن به تو که جُرمم گره‌کردن مُشتمه.

در اینجا رحیمی به چشم‌های مشایی اشاره می‌کند که رحیمی را چشم زده و با ایما اشاره به مشایی که باعث دوری رحیمی و احمدی‌نژاد شده دارد پیام خاصی می‌دهد. گویا با دست هم دارد پیام خاصی را به احمدی‌نژاد می‌رساند که چون ما تصویر را نمی‌بینیم نمی‌توانیم حدس بزنیم.

رحیمی دکتر می‌رود

روزایی که وقت ملاقاتیه شیشه ضخیم کرده این دوری‌وُ / تو از پُشت شیشه نگاهم کن وُ منم دست می‌ذارم رو‌ دستای تو، تو گوشی‌رو بردار وُ چیزی بگو؛ بگو کوچه‌مون رو به آزادیه، بگو؛ دلخوشم کن به راست و دروغ، خرابه بگو؛ رو به آبادیه.

اینجا وقت ملاقاتی است و همه خانواده‌ها با پای خسته سربالایی اوین را بالا رفته‌اند تا دقایقی عزیزانشان را ملاقات کنند. اما رحیمی همین‌طوری زل زده به در و کسی اسمش را صدا نمی‌زند. هی به نگهبان می‌گوید: «دکتر نیامد؟» نگهبان می‌گوید «بهداری تعطیله الان. دکتر رفته ناهار بخوره. برگشت می‌برمت پیشش.» رحیمی می‌گوید: «دکتر احمدی‌نژاد را می‌گویم.» نگهبان می‌گوید: «چیزی نیست نگران نباش. اینجا آدم خیالاتی می‌شود.»

رحیمی احمدی‌نژاد می‌شود

چه دیواری افتاده بین منوُ تو وُ آدمایی که پیش منن. همه لیلی‌ها مثل تو نیستن، خیلی‌ها قید مجنون‌رو - این تو - زدن.

در اینجا دیگر شب شده و همه را دارد به شکل احمدی‌نژاد می‌بیند که به او پشت کرده‌اند.

رحیمی می‌خوابد

شبیه یه تنهایی واقعیتو فصل بهارم گُل کاشیه. می‌خوام حس کنی درد این آدم‌وُ؛ که از متن رفته توی حاشیه.

اینجا رحیمی می‌گوید چی شد محمود؟ مگه نگفتی بهار میاد عشقو میاره؟ چی شد بهار؟ الان وسط بهار من کاشی حموم دارند می‌کارند. منتها چون کسی نیست جواب رحیمی را بدهد خودش به خودش جواب می‌دهد که‌ ای‌بابا هشت‌سال رسما حاشیه بودیم فکر کردم متنم. الان که تو حاشیه‌م چرا خیال می‌کنم متنم؟ حتما احمدی‌نژاد الان داره سند دانشگاه ایرانیان رو می‌بره که وثیقه بذاره و من رو آزاد کنه. مطمئنم. که در این لحظه باقی همبندی‌ها با درآوردن صدای شیش‌وهشتکی از او می‌خواهند بگیرد بخوابد تا آنها هم بخوابند. پایان.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • بدون نام

    خیلی جالب بود ...مجله ممنون ..حال کردم

  • بدون نام

    نویسنده طنز نویس هنوز خیلی باید زحمت بکشی تا به مقام طنز نوشتن برسی

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج