طنز؛ مراسم خواستگاری «دارا» از «باربی»
شرکت سازنده عروسکهای باربی اعلام کرده نسل جدید باربیها میتواند با کودکان گفتوگو کند و مکالمات آنها را بهخاطر بسپارد.
شرکت سازنده عروسکهای باربی اعلام کرده نسل جدید باربیها میتواند با کودکان گفتوگو کند و مکالمات آنها را بهخاطر بسپارد.
به همین مناسبت میزگردی با حضور خواهران عزیزمان سارا و باربی و برادر ارزشمندمان دارا برگزار کردیم؛
آمبول: باربیخانوم آیا شما قبل از این با دارا و سارا آشنا شده بودید؟
باربی: بله. من مادرم بهم گفته اگر ورزش نکنم شبیه ایشون میشم. ولی الان که ایشونرو از نزدیک دیدم خیلی هم مهربان و ردیف هستند و روح آریاییشون منرو تحتتاثیر قرار داده و اینکه گذشته و فرهنگ خودشونرو فراموش نکردند و بر نکات مهم تاریخشون اصرار دارند برام خیلی ارزشمنده. مثل همین الان که بوی قورمهسبزی میدهند. این از سارا. اما با تصویر دارا هم در دبیرستانمان آشنا شدم که معلممان توضیح داد مردان غیوری در شرق زندگی میکنند که روی همهچیز حساسیت زیاد دارند و این حساسیت زیاد باعث میشود خیلی جوش بزنند، برای همین این عزیزان صورتهای پر از جوشی دارند که نمیدانند باهاش چیکار کنند و همین امر سبب میشود که خیلی زود جوش بیاورند و هی جوش بزنند.
دارا: این خانم باربی گول هیکلشرو خورده که با من اینطوری حرف میزنه؟
آمبول: ببخشید آقای دارا، اگر کسی قرار باشد گول هیکلش را بخورد شمایی نه باربیخانوم.
دارا: نه داداش. الان زمونه عوض شده. زنجماعت اگر گول هیکلشرو بخوره، مرد باجنمی مثل منرو هم بازی میده. ننهم همیشه میگه مراقب باش دارا، گول هیکلترو نخوری که آخرش گول زنیرو که گول هیکلشرو میخوره میخوری و کارت زار میشه.
آمبول: ببخشید سارا خانوم. شما نظری ندارید؟
سارا: نه. هرچی داداش دارام بگه.
آمبول: آقای دارا نظر شما درباره باربیخانوم چیست؟
دارا: نظرم مثبت است. یعنی من با باطن این باربیماربیها مشکل دارم، اما با ظاهرشان هم مشکل دارم. یعنی اگر یکطوری بود که ظاهر و باطن افراد یکی نبود خوب بود و آدم میتوانست راحت تشکیل خانواده بدهد. راستش داداش من سهبار تا حالا از روی ظاهر افراد قضاوت کردم و ازدواج کردم که متاسفانه باطن آن افراد به زیبایی ظاهرشان نبود. برای همین تصمیم گرفتم با ظاهر افراد مقابله کنم و با باطن افراد مقابلهبهمثل کنم تا تولیدمثل زیبایی در پیش داشته باشیم.
آمبول: من نفهمیدم چی گفتید. خلاصهاش یعنی چی؟
دارا: من میخوام همینجا از باربیخانوم خواستگاری کنم. البته تا پیش از این مشکل باربی فقط ظاهرش بود که متاسفانه جدیدا زبان باز کرده. اگر قول بدهد، [ببین آمبولجان دارم جلو شما ازش قول میگیرمها]، خلاصه اگر باربیخانوم قول بدهد حالا که علم پیشرفت کرده و ایشان زبان باز کرده، خیلی زباندرازی نکند و قول بدهد زبانش را در دهانش نگه دارد و جز برای بلهگفتن و چشمگفتن به اوامر بنده زبان به دندان بگیرد، بنده دنیا را میریزم به پاش.
آمبول: ئهوا. نظر شما چیست باربیخانوم؟
باربی: چهچیزی بهتر از ازدواج با مردی که داراست؟
آمبول: پس به سلامتی، این حیاط و آن حیاط میریزند نقل و نبات... ئهوا. ساراخانوم چرا داری گریه میکنی؟ چون مورد بیمهری برادر و خانواده محترم قرار گرفتهای؟ آیا از شرایط ناراضی هستی؟ برای همین گریه میکنی؟
سارا: نه عزیزم. این اشک خوشبختی است. داداشم داره خوشبخت میشه چی از این بهتر؟ یهعمر خدمت خودش و خانومشرو میکنم.
آمبول: پس من دیگر مزاحم نمیشم. راحت باشید.
نظر کاربران
بیمزه ها...همتون هم باربی هم اون خواهر برادر...
مادربزرگ من برام با چوب و پارچه عروسک درست میکرده اینقده قشنگ ک نگو...تا کی میخواین کپی سازی کنین؟!!!
خخخ
آخه دارا تورو چه به باربی
بچسب به سارات