طنز؛ خیلی ابژهای بیا سوژهات کنیم!
عرض شود که حقوق زنان خیلی مهم است. یعنی عمرا اگر تا الان این نکته به فکرتان خطور کرده بود.
عرض شود که حقوق زنان خیلی مهم است. یعنی عمرا اگر تا الان این نکته به فکرتان خطور کرده بود.
در ادامه جملات محیرالعقول امروزم توجه شما را به این جمله جلب میکنم: ما همگی باید حقوق زنان را رعایت کنیم. عقولتان متحیر شد نه؟ از این جمله ها باز هم بلدم ولی چون احساس میکنم شما از این که من خودم را اینجا اسکل میکنم لذت میبرید از ادامهاش صرف نظر میکنم و در راستای حفظ حقوق زنان و تکریم مقام شامخ زن و با تاکید بر لزوم داشتن خواهرمادر نزد جوان ایرانی استتوسی که دیشب توسط نوشین جون در فیس بوک نوشته شد به همراه کامنتهای زیرش را برایتان نقل میکنم:
ایش ... حالم بهم خورد. این مردها چرا اینجوریان؟ چرا نمیشه باهاشون یه مكالمه سالم داشت؟ بهش میگم استاد! میشه افتخار بدین و در شب شعر ما شرکت کنید؟ میگه چند نفرین؟ میگم پنج شش نفر. میگه کیها هستن؟ میگم من، سحر، مریم، فرنوش، علیرضا و فرشاد. بیشعور میگه اگه علیرضا و فرشاد نمیان من میام. کصافط!
عباس گولاخ پیکر (ادمین پیج دنیای عضله): ای زن! ای مظلوم تاریخ! ببین چگونه این نامردان با کلامشان بر پیکر نحیفت که تنها شصت سانت دور کمر دارد بزنم به تخته، تازیانه میزنند؟ تا به کی در این محبس تن گرفتار؟ نقاب خویش بهدرآر ... راحت باش.
ایشتوویگو پسر هوخشتره: بسیار تاسف آور است. یقین بدانید این جانور مردنما ایرانی نبوده و ریشهاش به کشورهای حوزه خلیج فارس بر میگردد. یک ایرانی واقعی هیچگاه با یک بانوی پارسی چنین نمیکند، بلکه با اعراب چنین میکند.
امیرنیچه مُرادکانتی: عجیب نیست آنجا که زن تبدیل به یک ابژه جنسی شده و سوژگی او در فردیت اشمیتی مرد مضمحل میشود، مرد هم رفتار خود را در بستر پدیدارشناسی روح هگل توجیه میکند، آنجا که به گفته فوئرباخ مرد سعی میکند از روح زن عکس بگیرد.
عباس گولاخ پیکر (ادمین پیج دنیای عضله): نوشین جان! تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت وقتی روشنی چشمهایت در پشت پردههای مه آلود پنهان بود؟ لطفا جواب بده.
ایشتوویگو پسر هوخشتره: بانو! گویا سرتان شلوغ است که پاسخگو نیستید. من بابت جسارت هم جنسهایم به شما عذرخواهی میکنم.
امیرنیچه مُرادکانتی: و امیرنیچه گریست آنگاه که فمنیسم به نمایشهای اکراینی تقلیل یافت. نوشین جان ... اگر از نگاههای مالکانه که تو را به یک اُبژه فروکاسته ملولی بیا تا از روحت عکس بگیرم و دوباره سوژه شوی. شماره را بطور خصوصی پیام میگذارم ...
عباس گولاخ پیکر: ببین نوشین! من از این چیزا سردر نمیارم ولی یه اصغر داریم هر هفته میاد اینجا با بچه ها سوژهاش میکنیم دور هم میخندیم.
آدرس باشگاه رو میذارم، تو هم بیا مثل اصغر سوژهات کنم تا به ابژگی فروکاهیده نشی. منتظرم نذار. راستی بهخاطر داشته باش که عشقهای سترگ به ریسکهای بزرگ محتاجند.
(دالایی لا ما)
ایشتوویگو: اعراب به ما آموختند بگوییم دالایی لاما درحالی که دالایی لاما خودشون و جدوآبادشون ... بانو نوشین! لطفا پیام خصوصی تان را چک کنید. (نوشین جون! من بهعنوان یه مرد واقعا از این برخوردی که باهات شده ناراحتم. من یه رستوران عربی توپ سراغ دارم، میریم اونجا جوجهرو میزنیم به بدن. منتظر جوابتم هانی. زودتر بمسیج :*)
ارسال نظر