ماندگارترین دیالوگ های تاریخ سینما (۲۸)
ماندگارترین دیالوگ های تاریخ سینما
گلوری: زندگی خیلی کوتاهه , به من اعتماد کن
جوزی : نه اونقدر کوتاه که نتونی کار مفیدی انجام بدی
North Country |۲۰۰۵| Niki Caro
سخت ترين چيز براي تغيير خودت
اينه که شناخت مردم رو
نسبت به خودت عوض کني
Pain & Gain |۲۰۱۳| Michael Bay
فواد : سمیره تو ما رو دوست داشتی !
سمیره : ما یه معلمو دوست داشتم. فواد که فکر میکردم آدمه .
فواد : اون آدم منم. اینجاست.
سمیره : لباساتو نگاه کن .
فواد : تو مال من باش من این لباسارو آتش میزنم .
سمیره: تو اگه میتونی خودتو آتیش بزن .
فواد : سمیره من به خاطر تو آدم کشتم !
سمیره : اِ او آدم بود و همه اونایی که هر روز هزارتا هزارتا دارن رو زمین می ریزن و
مثل گل پرپر میشن آدم نیستن ، ها ؟؟؟!
روز سوم | محمد حسین لطیفی
الکس: «خنده داره که رنگهای دنیای واقعی، تنها زمانی واقعا واقعی بنظر
میرسند، که اونها رو روی صفحهی نمایش میبینید!»
A Clockwork Orange |۱۹۷۱| Stanley Kubrick Films
امپراطوری ها نابود می شوند ؛ جمهوری ها آغاز میشوند .
اما احمق ها همچنان هستند!...
Band of Outsiders |1964| Jean-Luc Godard
اینجا مثلا سرزمین آزادیه؟تو ایران هرجا اراده کنی می تونی سیگار بکشی!
رضا عطاران-ردکارپت
"خاطره" چیز خوبیه، اگه مجبور نباشی با گذشته بجنگی !
Before Sunset| پیش از غروب ۲۰۰۴| ریچارد لینکلیتر
گریه و زاری کافیه ،
پس مثل تموم جنگجوهای خوبی که میشناسی
در این روز ،
یا زندگی کن ؛
یا بمیر ...!
The Grey |۲۰۱۱| Joe Carnahan
مایکل (خطاب به کارلو): زود باش، نترس. حرف بزن، کارلو فکر میکنی که من خواهرم رو بیوه میکنم؟ من پدرخوانده پسرت هستم، کارلو. مجازاتت اینه که تو از امور خانواده دور باشی. تو رو با یه پرواز به لاس وگاس میفرستم. میخواهم که اونجا بمونی؛ می فهمی؟ فقط به من نگو که بیگناهی . چون به شعورم توهین میکنی و این خیلی عصبانیم میکنه.
The Godfather| پدرخوانده ۱۹۷۲| فرانسیس فورد کوپولا
گناهانی هستن که آدم مرتکب میشه و نمیتونه برای اونا توبه کنه .....
مهم نیست که چقدر تلاش بکنه . آدم نمیتونه ، میدونی ؟
انگار که شیطان منتظره که جسمت کم بیاره
The Drop |۲۰۱۴| Michael R. Roskam
محدثه: جریان چیه؟
رامتین: من قبلا ازدواج کردم ولی الان تو کش و قوس طلاقیم...
محدثه: بچه م دارین ؟
رامتین: نه... اصن زیر یه سقف زندگی نکردیم...
محدثه: پس چرا جدا شدین؟
رامتین: به درد هم نمیخوردیم
ساناز: از کجا معلوم من به دردت بخورم ؟!
رامتین: تو دیدیش... به من میومد؟!
ساناز: آره... چش بود ؟
محدثه: مگه چطوری بودن ؟
رامتین: از این زنایی که از صب تا شب تو آشپزخونن... من زن میخوام پا باشه باهام !
ساناز: من باهات پام... ولی مشکل اینه که اخلاق زن تو آشپزخونه رو ندارم... چیزی که تو میخوای شتر، گاو، پلنگه !
رامتین: شتر، گاو، پلنگ !
ساناز: آره دیگه عزیز من... شما زن امروزی میخوای با روحیات زن دیروزی
رامتین: "احترام" جزء روحیات زن دیروزه ؟
ساناز: احترام ینی چی؟!.. ینی هرچی تو گفتی من بگم چشم ؟!...
زندگی مشترک آقای محمودی و بانو- روح الله حجازی
- خیلی فوق العاده ست ؟
+ نه...
- خیلی زیباست ؟
+ نه...
- خیلی باهوشه ؟
+ نه...
- پس چرا اون ؟!
+ بعضی وقتها فقط عاشق میشی... همین !
la fille sur le pont (The Girl on the Bridge) | 1999| Patrice Leconte
هری ( جک لمون ): ازدواج چیزِ جالبیه؛ مث ارتش می مونه؛ با وجودی که همه ناراضی ان ولی بازم داوطلب داره!
The Fortune Cookie| شیرینی شانس ۱۹۶۶| بیلی وایلدر
بعضی آدم ها ، فقط در گورستان ها گریه می کنند و برخی هم همیشه هميشه گوشه ی اتاق تنهاییشون ....!!
Malena - ۲۰۰۰
سرگرد فتاح حيدرى (جمشید هاشم پور): این کارو نکن پسر. تو به زنت قول دادی.
پیمان فدایی (بهرام رادان): با زنم که کاری ندارن.
فتاح: این خودکشیه پیمان. این کارو نکن. این خودکشیه پیمان. خودکشیه.
پیمان: مگه برا شما فرقی هم می کنه که من زنده باشم یا مرده؟
فتاح: فرق می کنه. به خدا فرق می کنه. از اولشم فرق می کرده. شما هیچ وقت نخواستید اینو بفهمید. ما فکر می کردیم راهمون درسته، این شد. حالا شما راهتون چیه؟
پیمان: حالا می پرسی؟ می دونی بدون عشق زندگی کردن یعنی چی؟ شما عشقتون چیه؟ کیه؟ اگه ازتون بگیرنش چی کار می کنین؟ شما به این عشق حسودیتون می شد، مگه نه؟ برای اینکه هیچ وقت نتونستین حتی خدا رو این جوری دوست داشته باشین.
...
فتاح: چرا این کارو می کنی پیمان؟
پیمان: واسه افکار عمومی.
فتاح: افکار عمومی حافظه ضعیفی دارن. خودتو بی خودی فدا نکن. پس پرستو چی می شه؟
پیمان: پرستو؟ همه اینکارا بخاطر پرستوئه. یه مُرده عزاش چهل روزه. اما یه زندونی، اونم تو ترکیه؟
فتاح: تو که گروگان داری بکش تو خاک خودمون.
پیمان: خاک خودمون؟ خاک من کجاست فتاح؟ خاکی که توش عشق جرمه؟ خاکی که جوونشو به جایی می کشونه که حالا این همه آدم منتظرن تا مغزشو متلاشی کنن؟ فکر می کنی آینده م از این خط که برم اونور چقدر بهتره، هان؟ فتاح من راحت می تونم اینا رو بکشم. راحت می تونم تو رو بکشم. من دیگه حالا راحت می تونم خودمو بکشم.
آواز قو |١٣٨٠| کارگردان: سعید اسدی
نويسنده: پيمان معادى
پ
ارسال نظر