عکس: آرامگاه اولیه فردوسی پیش از تخریب
دوازدهم شهریور ۱۳۰۷ کلنگ ساخت بنای تازه بر آرامگاه ابوالقاسم فردوسی یکی از نامدارترین شاعران و مشاهیر ایران و جهان آغاز شد؛ ساختمان باشکوهی که پیش از ۴۰ سالگی خراب شد و دوباره بر اساس همان طرح ساخته شد و هر ساله میزبان بسیاری از علاقمندان فردوسی از سراسر ایران و جهان است.
پیش از آن در سال ۱۲۶۴ عبدالوهاب خان شیرازی معروف به آصفالدوله والی خراسان، بر اساس قرائن و علائمی که به تایید چند باستانشناس فرانسوی رسیده بود، اقدام به ساخت بنایی آجری بر مزار فردوسی کرد؛ بنایی که به نوشته ملکالشعرای بهار در هفتهنامه «نوبهار»، در سال ۱۲۹۹ «تنها سکویی بیسقف و دیوار» از آن بر جای مانده بود.
پس از تشکیل انجمن آثار ملی در سال ۱۳۰۱ به ریاست محمدعلی فروغی، این انجمن تلاش کرد با جمعآوری کمکهای مردم، آرامگاه شاعر بزرگ ایران را برای جشن هزاره فردوسی که قرار بود در سال ۱۳۱۳ برگزار شود، آماده کند.
طرحی که ساخته و خراب شد؛ اهرام مصر
در سال ۱۳۰۵ کیخسرو شاهرخ برای تعیین محل دقیق آرامگاه و تهیه طرح ساخت دوباره آن از تهران به توس رفت. این گروه محل بنای ساخته شده توسط آصفالدوله را به اندازه یک متر خاکبرداری کردند و با قبری مواجه شدند؛ علاوه بر این، دلایل متعدد دیگری هم بر دفن فردوسی در محلی که در آن زمان «باغ قائم مقام» خوانده میشد دلالت میکرد.
آندره گدار، معمار مشهور فرانسوی و پایهگذار دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران که مدیر اداره عتیقات (باستانشناسی و موزه) بود، در سال ۱۳۰۷ آغاز به ساخت بنایی شبیه اهرام مصر بر مزار فردوسی کرد. پس از گذشت چند ماه از آغاز عملیات ساخت آرامگاه، محمدعلی فروغی با این طرح مخالفت کرد و سرانجام آرامگاه حکیم توس بر اساس طرحی از پروفسور «ارنست امیل هرتسفلد» باستانشناس و ایرانشناس آلمانی، توسط «حسین لرزاده» ساخته شد. هرتسفلد اولین باستانشناسی بود که پاسارگاد و تختجمشید را مورد کاوش قرار داد. شاید از همین رو بود که آرامگاه فردوسی به سبک ایرانی هخامنشی ساخته شد.
آرامگاه حکیم توس نشست کرد
بنای جدید آرامگاه فردوسی، سرانجام برای جشن هزاره فردوسی در سال ۱۳۱۳ آماده شد و برای تامین کسری هزینه آن، ۱۶۰ هزار برگ بلیت بختآزمایی ده ریالی چاپ و از طریق شعبههای بانک ملی ایران توزیع شد. با این حال بنای آرامگاه فردوسی از همان اولین سالهای پس از بهرهبرداری نشست کرد و مراقبتهای ویژه هم فایدهای نداشت.
تا آنکه با همکاری هوشنگ سیحون عملیات بازسازی آرامگاه بر اساس همان طرح پیشین در سال ۱۳۴۷ به پایان رسید. سیحون که طراح بنای یادبود ابن سینا و طراح آرامگاههای خیام، نادرشاه افشار و کمالالملک است، تغییرات اندکی در بنای جدید داد و بخش فوقانی بنا که در مرحله اول توپر بود را این بار توخالی ساخت.
بخش زیرین آرامگاه فردوسی تا سال ۱۳۶۱ چایخانه سنتی و استراحتگاه بازدیدکنندگان بود اما پس از کشف آثار باستانی در شهر قدیم توس به موزه تبدیل شد.
در برنامه چهارم توسعه تعهدات وسیعی برای گسترش آرامگاه فردوسی بر عهده دولت گذاشته شد، اما تقریبا هیچکدام از آنها عملی نشد؛ طرح تفصیلی توسعه آرامگاه فردوسی، طرح جامع ایجاد شهر جدید توس، حل مشکل منظری توس با اجرای جلوخان آرامگاه فردوسی و آزادسازی ۳۶۰ هکتار از شهر تاریخی توس بخشی از این تعهدات بودند.
ابهامات بیشمار درباره فردوسی
علاوه بر پیچیدگیهایی که در تعیین محل دقیق آرامگاه فردوسی وجود داشته است، و همچنان برخی درباره آن ابهاماتی وارد میدانند، دفن حکیم ابوالقاسم فردوسی نیز یکی دیگر از ماجراهای پر پیچ و خم تاریخی است. چرا که بر اساس منابع موجود، اتهام شیعه بودن فردوسی موجب شد اجازه دفن پیکر فردوسی در قبرستان مسلمانان صادر نشود.
برخی دیگر از منابع تاریخی اما اتهام او را مسائل دیگری دانستهاند؛ چنانکه فصیحی خوافی نوشته است، ابوالقاسم گرگانی واعظ و حاکم شهر حاضر به اقامه نماز بر جنازه فردوسی نشد و گفت «او به مدح گبران و آتشپرستان و اسمار، به لایطال عمر گذرانید. بر چنین کس نماز نکنم.» خوافی همچنین داستان عجیبی از خواب واعظ شهر نقل کرده است که در عالم رویا فردوسی را در بهشت دیده است که تنها به خاطر یکی از ابیات خود، «بر سریری از یاقوت نشسته و تاجی بر سر و دواجی در بر» داشت؛ آن بیت چیزی نبود جز:
جهان را بلندی و پستی تویی
ندانم چهای هر چه هستی تویی
با این حال کاوش درباره مذهب فردوسی، یکی دیگر از پیچیدهترین مسائل در تاریخ ادبیات فارسی است. گرچه بیشتر پژوهشگران از جمله نظامی عروضی، نصیرالدین قزوینی، ملک الشعرای بهار، نولدکه، محیط طباطبایی و... فردوسی را شیعه میدانند، اما شعرانی از سنی مذهب بودن او دفاع میکند و بر مدح ابوبکر، عمر و عثمان در ابیات آغازین شاهنامه تکیه میکند. محققانی که فردوسی را شیعه میدانند، این ابیات را «الحاقی» خواندهاند.
هواداران و دشمنان فردوسی؛ از سعدی تا عطار
حکیم توس و کتاب جهانگیر او شاهنامه، از همان سالهای ابتدایی پس از مرگ، هواداران و دشمنان فراوان داشت. سیاستهای ایرانستیزانه دربار عباسیان و مدارس نظامیه و همچنین سیاستهای سلطان محمود غزنوی را نباید در دشمنیها با شاهنامه نادیده گرفت. چنانکه سلطان محمود در سال ۴۰۸ هجری شمسی پس از فتح ری، مجدالدوله دیلمی را به دلیل خواندن شاهنامه سرزنش کرد.
سعدی شیرازی از فردوسی به نیکی یاد کرده و حتی بیتی از او را در بوستان خود «تضمین» کرده است.
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد/ که رحمت بر آن تربت پاک باد
میازار موری که دانهکش است/ که جان دارد و جان شیرین خوش است
عبدالجلیل رازی قزوینی، شاهنامه را ستایش گبرکان دانسته، عطار نیشابوری خواندن آن را بدعت دانسته و فرخی سیستانی درباره شاهنامه چنین گفته است: گفتا که شاهنامه دروغ است سر به سر. معزی نیشابوری و انوری هم از این دست شاعران هستند. تا ۲۰۰ سال پس از مرگ فردوسی، اوضاع زمانه و اراده فرمانروایان چنان بوده است که نامی از فردوسی در هیچ کتاب تاریخی نیامده است. تاریخ بیهقی، تاریخ یمینی، و انساب سمعانی هیچ نشانی از فردوسی ندارند.
ذم در وطن، مدح در خارج
با این حال در سرزمینهای دور از حکومت بنیعباس، نویسندگان و شاعران فراوانی از او یاد کرده و فردوسی را ستودهاند؛ از شبه قاره هند گرفته تا آذربایجان و سیستان و آسیای صغیر. مسعود سعد سلمان گزیدهای شاهنامه گردآوری کرد، نظامی عروضی زندگینامه فردوسی را نوشت و بنداری اصفهانی در شام بخشی از شاهنامه را به عربی برگرداند.
یورش مغولان و فرو ریختن حکومت عباسیان گرچه خرابیهای بسیار به دنبال داشت، اما پای شاهنامه و فردوسی را حتی به دربار ایران نیز باز کرد و حمدالله مستوفی دست به تصحیح شاهنامه بر اساس چندین نسخه موجود زد. در زمان تیموریان در سال ۸۰۵ هجری شمسی، بایسنغر میرزا در هرات، ویرایشی زیبا از شاهنامه را به دستور شاهزاده تیموری آماده ساخت. با ظهور صفویان، دوران غربت فردوسی پایان گرفت و شاهنامه ارج و قرب یافت.
این ارج و قرب البته در صد سال اخیر به اوج خود رسید؛ گرچه در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، برخی سودای ویران کردن آرامگاه فردوسی داشتند. آیتالله خامنهای، پنجم اسفند ۱۳۷۰ در دیدار با اعضای گروه ادب و هنر رادیو در همین زمینه فرمودند: «اول انقلاب عدهاى از مردم بااخلاص بىا به اطلاع رفته بودند قبر فردوسى را در توس خراب کنند! وقتى من مطلع شدم، چیزى نوشتم و فورا به مشهد فرستادم؛ که آن را بردند و بالاى قبر فردوسى نصب کردند. نمىدانم الان هم هست یا نه؟ بچههاى حزب اللهی که به آنجا مىرفتند، چشمشان که به شهادت بنده مىافتاد، لطف مىکردند و مىپذیرفتند و دیگر کارى به کار فردوسى نداشتند! حقیقت قضیه این است که فردوسى یک حکیم است؛ تعارف که نکردیم به فردوسى، حکیم گفتیم. الان چند صد سال است که دارند به فردوسى، حکیم مىگویند. حکمت فردوسى چیست؟ حکمت الهى اسلامى.»
نظر کاربران
جای تاسف است که درروزهای تعطیل رسمی درب ارامگاه بسته میشود. .
طرح دوم ارامکاه رو کریم طاهرزاده بهزاد داد نه پرفسور هرتسفلد.سنفرو هم اولین فرعون از سلسله چهارم فراعنه از دوره پادشاهی کهن است.بالاغیرتا شما در جهت اعتلای سواد این مردم قدم برندارید همه مطالبتون غلطه.یا لاقل مطالب کمتر ولی با تحقیق بیشتر انتشار دهید.از طرف یک ناقص العقل یعنی یک خانم جهان سومی.با تشکر.