اعتراف صمیمانه سوتی ها!!!
اعتراف می کنم که... همه ما سوتی می دهیم. ردخور ندارد سوتی های بدی هم می دهیم اما صدایش را درنمی آوریم. با اینحال بعضی وقت ها توی جمع های خودمانی تعدادی از همین سوتی ها را تعریف می کنیم.
* اعتراف می کنم به این سن که رسیدم هنوز وقتی می خوام از در خونه برم بیرون اگه جورابم سوراخ باشه عوضش می کنم با این فکر که اگر تصادف کردم و آمبولانس اومد و منو گذاشتن رو برانکارد و مردم دورم جمع شدن سوراخ جورابم ضایع نباشه...
* اعتراف می کنم امشب بعد از ۱ سال به این معما پی بردم که آقاجونم مسواکش رو کجا قایم می کنه که من نمی بینم. بارها دیدم که داره مسواک می زنه اما به محض اینکه بعدش می رم مسواک بزنم مسواکش غیب می شه. خب زیاد پیچیده نیست از مسواک من استفاده می کرده!
* اعتراف می کنم که هفته قبل یکی از فامیل هامون اومده بود ایران و اصلا فارسی بلد نبود. من رو برد که از سوپرمارکت سر کوچه سیگار بگیریم. منم گفتم آقا یه بسته سیگار کنت با یک دونه اسپری مو بدید. بنده خدا پرسید این چیه؟ منم خیلی خونسرد گفتم این جایزه سیگاره!
* اعتراف می کنم اولین باری که ویندوزم پرید من کل سیستم از مانیتور گرفته تا موس رو بردم شرکت تا برام ویندوز عوض کنند. بی معرفت ها بهم نگفتند که فقط باید کیس رو بیارم. این کار یه دو سه بار دیگه هم تکرار شد!
* اعتراف می کنم تو اسباب کشی همسایه مون من نشسته بودم پشت وانت یه طرفم گلدونشون بود یه طرف هم تلویزیون ماشین که رفت تو چاله من گلدونه رو محکم گرفتم و تلویزیونه پخش شد کف آسفالت!
* اعتراف می کنم تا سن ۱۳-۱۲ سالگی با روسری می نشستم جلو تلویزیون مخصوصا از ایرج طهماسب خیلی خجالت می کشیدم. زیاد می خندید، فکر می کردم بهم نظر داره.
* اعتراف می کنم بچه که بودم خیلی وراج بودم. برای همین تا از مدرسه می اومدم همه خودشون رو به خواب می زدن.
* اعتراف می کنم رفته بودم واسه امتحان رانندگی، خیلی هم استرس داشتم. نوبت من که شد افسر بهم گفت دنده عقب برو. من هم که کلی هول شده بودم به جایاینکه دستم رو بذارم پشت صندلی و برگردم عقب رو نگاه کنم دستم رو انداختن پشت گردن افسر و محکم داشتم می کشیدمش طرف خودم!
* اعتراف می کنم اولین باری که رفتم کارواش من هم همراه کارگرها داشتم ماشین رو می شستم که مسئول کارواش اومد خجالت زده جمعم کرد! خوب چی کار کنم فکر کردم زشته اونا ماشین من رو بشورن و من وایستم نگاه کنم.
* اعتراف می کنم بزرگترین لذت دوران بچگی من این بود که روزهای بارونی تو راه مدرسه با او چکمه طوسی پلاستیکی که تا زیر زانوم بود مثل خل ها از جاهایی رد می شدم که آب جمع شده. وقتی قابلیت چکمه هام رو می دیدم که تا عمق زیاد هم پام خیس نمی شه کلی کیف می کردم. حس ماشین شاسی بلند بهم دست می داد.
* اعتراف می کنم ۲ ماه به همه گفتم خطم سوخته. خواهرم نگاه کرد دید سیم کارت رو برعکس انداختم تو گوشی.
* اعتراف می کنم مامان بزرگ خدا بیامرزم توی ۹۵ سالگی فوت کرد. صبح روزی که مامان بزرگم فوت کرده بود همه دور جنازش نشسته بودیم و همه داشتن گریه می کردن. جمعیت هم زیاد بود. من و داداشم تو بغل هم داشتیم گریه می کردیم. اشک فراون بود و خلاصه جو گریه بود. یکهو دختر خالم که تازه رسیده بود اومد تو حیاط و با جدیت داد کشید: مامان بزرگ زود رفتی! این رو که گفت کل خونه رفت رو هوا... حالا خندمون قطع نمی شد.
نظر کاربران
خوب نبود...
khob booooooooooooooooooooooooooooood
*اعتراف می کنم تا سن 13-12 سالگی با روسری می نشستم جلو تلویزیون مخصوصا از ایرج طهماسب خیلی خجالت می کشیدم. زیاد می خندید، فکر می کردم بهم نظر داره.
خیلی باحال بوده حرکتش!خترای دیگه یاد بگیرن!
حالا من یک اعتراف بکنم؟
بچه که بودم وقتی فیلم خارجی میدیدم با خودم می گفتم حتما این مرد ها که تو فیلم هستن یک نسبتی با خانوما دارن که اونا جلوشون سر لختن.
بعد باز می گفتم خب پس کارگردان اینا چی؟
یا ما که داریم میبینیم شون چی؟
( قول بدین بهم نخندین)
پاسخ ها
خیلی باحالی
kheili bahal bod
هه هه هه هه
اوووووووووووف حالا لازم نبود انقد به خودت سخت بگیری این همه فکر کنی!!!!!!!!!!!!!!!
عالی بود.کلی خندیدم.
باحال بود خداییش...
و یه موضوع جدید واسه فیس بوکم میتونه باشه
پاسخ ها
too face book hast :P
دستون درد نکنه کلی خندیدم...ممنون
خيلي بامزه بود
khaili khob bod mamnonam
اعتراف میکنم از اون چکمه لاستیکی طوسیه خیلی خوشم اومد از همه ساده تر و جالبتر بود برام
پاسخ ها
حقیقاتا من هم که دبستان می رفتم همین کر رو با چکمه ام میکردم.
خیییییییییلی باحال بووووود دستتون دد نکنه ....:)))))))))lol
خیلی خوب بود بازم از این سوتی ها بذارید
اعتراف میکنم اومدیم با دوستم اون یکی دوستموونو بپیچونیم وبا بد بختی از یه جاهایی پر خارو خاک وگل وخلاصه خودمونو کشتیمو...گذشتیم غافل از اینکه از همون اول ما رو دیده بود تا اخر...اخرشم مجبور شدیم با خودمون ببریمش..
اعتراف می کنم که با هم کلاسی هام داشتیم امضا می زدیم که معلم زیست مون عوض شه بعد هر کسی چند تا امضا میزد تا نوبت من شد منم تا چند تا امضا زدم گفتم این امضای مامان قبلیمه به جای این که بگم امضای قبلی مامانمه
سوتی های قشنگی بودن دست شما درد نکنه .. منتظر سوتی های بعدی شما هستیم....
اعتراف میکنم:
پدر بزرگم تازه فوت شده بود.مامانم شب جمعه حلوا پخته بود داد به من که ببرم واسه همسایمون.خانم همسایه که خیلیم باهاش رودربایسی داشتم بیش از حد تعارف تیکه پاره میکرد نزدیک 20 تا جمله پشت سر هم گفت از قبیل:قبول باشه دستتون درد نکنه سلام برسون غم اخرتون باشه بقای عمر شما....منم که دیگه قاطی کرده بودم در جواب اخرین جملش که گفت خدا پدربزرگت رو بیامرزه گفتم:چشم حتما...و کلی خجالت کشیدم
خوشم اومد خيلي باحال بود.
پاسخ ها
eyval kheili bahal bod
Kheili cherto pert bud
از اون كه ويندوزش پريده بود خيلي باحال بود. ايول جالب بود مرسي
eteraf mikonam vaghti sevvome dabestan boodam mehmoon ke mioomad khoonamoon be bahoone bazi kardan miraftam biroon kafshaye mehmoonamoono mipooshidam pishe doostam poz midadam hala oon mogheham hame bacheha aasheghe kafshe pashnedar boodan badesham beshoon migoftam male mamaname.kheyliam relax barmigashtam khoone dobare ba ye kafsh dige .kholase in daastan salha edame dasht
پاسخ ها
با حال بود............
من به کفش پاشنه دار میگفتم کفش تق تقی، خیلیم دوست داشتم، از اینکارایی که شما میکردین زیاد انجام میدادم اما جرأت نداشتم باکفشاشون بیرون برم.
الانم بعضی وقتا اگه کفشا اندازم باشه امتحان میکنم اما نه یواشکی.
منم بچه که بودم فکر میکردم توی ساعد دستمون پر از خونه و اگر با سوزن بزنیم بهش مثل بادکنک خالی میشه و پوستمون مچاله میشه .....
اعتراف می کنم بچه بودم همش فکر می کردم این آدما چطور تو تلویزین جا شدن و برای ما برنامه اجرا می کردم
همشفکر می کردم این مجری اینا اۀان تو تلویزیون خونمونن
پاسخ ها
منم دقیقآ همین فکر رو میکردم!!!!!!!!!!!!!!!!
are man hamishe fek mikardam p0oshte telvesione moonan
با ماشين داشتيم با رفيق مون ميرفتيم كه يه ماشين بوق زد منكه پشت فرمون بودم پرسيدم كي بود بوق زد رفيق ما كه استرس داشت جاده را اشتباهي نريم خيلي جدي گفت برو ولش كن با يه خر ديگه بود با ما نبود
اعتراف میکنم که این علامت پرچم ایران که کنار نظرها میاد نمیدونم چه جوری باید عوضش کنم. چه جوریه که مال بعضی ها یه کشور دیگه ست؟؟
پاسخ ها
ba vpn
يا از كشور ديگه هستند يا با vpn يا با فيلتر شكن مياند.... اعتراف مي كنم كه به پرچم كشورم به خاكم به دينم به ايراني بودم به .... افتخار مي كنم...
من هم همین اعتراف رو میکنم.
واقعا برام سوال بود.
و اعتراف میکنم با وجود اینکه این دوتا دوستمون جواب هم دادن باز من منظورشون رو نفهمیدم.:d
من نه از كشور ديگه ام نه از فيلتر شكن و vpn استفاده ميكنم اما بازم ايران نمياد يا آمريكا يا ژاپن يا يه كشور ديگه مياد البته هنوز توي اين سايت امتحان نكردم
اگه نمیدونی جهت اطلاعت این پرچمی که جلو اسمت و اسم منو اسم شیماو... هست مال ایرانه نه آمریکا و ژاپن
اعتراف میکنم بچه که بودم فکر میکردم اگه تلوزیونمون بزرگتر بود کل زمین فوتبال دیده میشد!
از اون امتحان رانندگیه خیلی خوشم اومد کلی خندیدم مرسی
اعتراف میکنم سال سوم راهنمایی بودم زنگ عربی معلم بهم گفت بااسم جمله بساز میخواستم بگم علی الی المدرسة هول شدم گفتم الله الی المدرسة همه بهم خندیدن
az booghe mashin kheili bishtar khandidam . mersi az ide jalebeton
یه دفعه مثل همیشه مستخدم مدرسمون که نمیدونم واسه چی الکی ازم خوشش میومد داشت قربون صدقم میرفت کلی پشت هم جمله ردیف کرده بود منم حسابی کم آورده بودم بعد یه دفه گفت الهی دردو بلات بخوره توسرم منم خیلی جدی گفتم بله مرسی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سوتي هاي باحالي بودن
رفته بودیم عروسی عروس اومد خوش امد بگه منم هواسم نبود بهش هی به جای سلام و احوال پرسی می گفتم خوش امدید ممنون
پاسخ ها
حواس نه هواس
eteraf mikonam.
to khabgah bacheha goftan sham ton mahi bokhorim gozashtan to ab ro gaz beman goftan miri biari namak nadare namak bezan man omadam ro konserva namak pashidam hame ta 1 salm behem mikhandidan
سوتی اونایی که نظر داده بودن با حال تره میشی
دوستان عزیزم ممنون که به نظرم توجه کردین و نظر دادین.
موفق باشین. دوستون داااااااااااااااارم
زیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد
پری و حنا جون دوست دارم بیشتر باهاتون آشنا بشم.
خوشحال میشم بهم میل بزنید
maryamsalehi21@gmail.com
خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خیلی خندیدم...............................
ATERAF MIKONAM KE KHEYLY ASHEGHE MOHAMADREZA GOLZAR HASTAM
پاسخ ها
اعتراف می کنم کپس لاکت رو خاموش کنی
نه اعتراف نمی کنم التماس می کنم
خدا واستون نگهش داره
maryam jan oghde email zadan todelet monde ke inja neveshti emaileto
پاسخ ها
فک کنم جمیله نه ایمیل!! لطفا اول ب خودتون فک کنین نه به دیگران.
با تشکر
AHAY NASHENAS BETOCHE GHORBONE MARMARAM RAFTI
بچه که بودم خیال میکردم کل ایران شهرخودمونه بعد از خودم می پرسیدم پس کو تهرانش
وقتی بچه بودم موقع برگشتن از مدرسه بادوستم درها یا اف اف رو میزدیم وفرار میکردیم یه روز یه دریرو زدیم داشتیم فرار میکردیم که نگو یارو پشت دره دوید دنبالمون تا می خورد زدمون
من کلا تو سوتی دادن بین دوستان معروفم.
و معروفترین سوتیمم اینه که: یه روز خونه دوستم ناهار دعوت بودم و بعد از ناهار داشتم از مادرش تشکر میکردم و چون باهاش زیاد تعارف دارم گفتم :
((غذاتون خیلی خوشمزه بود، نوش جون!!!!))
من امشب خیلی خندیدم خیلی...
يه بار دو تا مرد اومده بودن واسه نصب كاغذ ديواري خونمون مامانم براشون شربت اورد يكي هم براي من اورد منم چون قاشق نداشتم انگشتمو كردم تو شربت و با انگشت هم زدم مرده داشت ميمرد از خنده برو خودش نياورد
هه باحال بودن مر30
*اعتراف می کنم رفته بودم واسه امتحان رانندگی، خیلی هم استرس داشتم. نوبت من که شد افسر بهم گفت دنده عقب برو. من هم که کلی هول شده بودم به جایاینکه دستم رو بذارم پشت صندلی و برگردم عقب رو نگاه کنم دستم رو انداختن پشت گردن افسر و محکم داشتم می کشیدمش طرف خودم!
خیلی خوب بودن خیلی خندیدم
خیلی باحال بودن مرسیییییییییییییییییییییییییییی
اعتراف میکنم یه بار با دوستم داشتم میرفتم کلاس کامپیوتر که تو کوچه زن همسایمونو دیدم کلی تعارف تیکه پاره کرد بعد گفت:بفرمایید تو.منم که هول کرده بودم گفتم:الحمداله همه خوبن.از خجالت اب شدم.زود خداحافظی کردم. تعجب کردم که دوستم به روم نیاورد منم زود بحثو عوض کردم.
اعتراف میکنم عاشق احسان علیخانیمواجراش دمش گرم
سال84پیش دانشگاهی میخوندم سرصف بودیم بعدا اینکه سرودخوندیم دیگه راهی شدیم بریم کلاس بایدازپله هابالامیرفتیم منم کفشموتازه خریده بودم پامومیزدواسه همین تازده بودم روپله ی یکی مونده به آخرکفشم جاموندکلی جلویی هاخندیدن واسم
خواهران و برادران عزیز امشب واقعا از ته دلم خندیدم
یه بار توی یه سینی بزرگ برامون نذری آورده بودند که توش چند تا کاسه آش بود منم حول کرده بودم بجای یه کاسه سینی را داشتم می بردم تو که دیدم دختره سینی رو ول نمی کنه حالا من زور میزدم اون دختره هم زور میزد که یهو به خودم.اومد دیدم اوضاع خرابه یه کاسه برداشتم و فوری رفتم تو خونه تا چند روز همین جوری می خندیدم حتی یه روز سر درس ریاضی یادم افتاد کلی خندیدم اول بغل دستی دید که من دارم می خندم خندش گرفت بعدش همین جوری تا ته کلاس داشتن به چیزی که نمی دونستن می خندیدن
kheili ba mazast kheili kheili khosham omad va koli khandidam
واقعا خنده دارن مخصوصا برای ما کارمندا ککه برای چند لحظه ای میتونیم از این فضای خسته کننده کار بیرون بیایم
خیلی باحال بودن دمت گرم... با این که خیلی ناراحت بودم اما کلی خندیدم.. جوک داری واسه منم بفرست...میسی
سلام خيلي باحال بود...كلي خنديدم
اعتراف میکنم که 10-12 سالم که بود فکر میکردم تلویزیون های بزرگ یا پرده ی سینما محیط وسیع تری از تصویر نسبت به تی وی های 20اینچ نشون ما میدن
از این نظر آشنا هیچوقت خوشن نمیاددددددددددددددددددد
دایی شوهرم داشت به خواهر شوهرم عیدی میداد منم از همه جا بی خبر گفتم دست شما درد نکنه زحمت نکشید اون بیچاره هم مجبور شد به منم عیدی بده!!!
پاسخ ها
خوب باید بهت عیدی بده مگه دایی شوهر به عروس عیدی نمیده ؟؟؟
ما رسم داریم عیدی میدن
منم اعتراف میکنم از 4 .5 سالگی عاشق پسر داییم بودم تا الان حتی با اینکه جفتمون ازدواج کردیم خخخخخخیییلی دوسش دارم ولی تاحالا به هیچکس نگفته بودم تا الان که اعتراف کردم
پاسخ ها
شما بهتره اول به جملتون فکر کنین بعد هم توبه
یه همسایه داریم طبقه بالاهمیشه احوالمونومیپرسه یه روز زنگید
خونمون من که حول شده بودم جلوحرفاش کم آوردم گفتم عموخوبه اونم گفت خوبه سلام میرسونه منم فوری گفتم بزرگی برسونین داشتم ضعف میکردم بنده خداگفت مرسی!
من یه برادر بیشتر ندارم. بچه که بودیم خیلی گریه میکرد. یه بار که خستم کرده بود دستش رو گرفتم بردم در خونه همسایه ولش کردم. تا شب خبری ازش نشد. مامان بابای منو بگی مثل دیوونه ها شده بودن! همسایه شب آورد تحویلش داد. اونا هم کلی باهاش دعوا کردن که چرا بدون اجازه رفته بیرون! اون طفلکم که زبون نداشت حرف بزنه!!!!!
ولی خودمونیم فکر کنم از اون روز بود که گریه هاش کنترل شده تر بود!!!!!
مادربزرگ مامانم خدابیامرز همیشه جلو تلویزیون روسری سرش میکرد!میگفت مارو میبینه
اعتراف میکنم مامانم گف میخوام بخوابم صدات در نیاد منم اینا رو خوندم تا جاداشت بلند بلند خندیدم(دست خودم نیس خنده هام)
اعتراف ميكنم داييم فوت كرد نرفتم دانشگاه...دوستام تماس مي گرفتن تسليت مي گفتن...تا اينكه استادم كه ازمن خواستگاري كرده بود زنگيد منم خيل دستپاچه شدم..همين كه گفت خدا داييتو رحمت كنه من گفتم مرسي خدا فك و فاميلاي شماروهم بيامرزه...كه خواهرم مثل بمب منفجر شد منم كه ديگه كنترل خنده هامو از دست دادم.. بنده خدا به روش نياورد گفت گريه نكن الان نميتوني صحبت كني بعدا" تماس ميگيرم..ديگه تا چند وقت خجالت مي كشيدم برم سر كلاسش ..