۱۲۵۵۰۴
۲۵ نظر
۵۹۶۴
۲۵ نظر
۵۹۶۴
پ

اعترافات شما عزیزان

اعتراف صمیمانه سوتی ها! (۲۳)

با توجه به استقبال شما خوانندگان از مطالب درج شده با عنوان "اعتراف صميمانه سوتي ها" و اعترافات شما خوانندگان در بخش نظرات کاربران، تصميم گرفتيم گزيده اي از مطالب ارسالي شما در بخش نظرات را با نام ارسال کننده در اين مطلب درج کنيم.

اعتراف صمیمانه سوتی ها! (23)
برترین ها: با توجه به استقبال شما خوانندگان از مطالب درج شده با عنوان "اعتراف صميمانه سوتي ها" و اعترافات شما خوانندگان در بخش نظرات کاربران، تصميم گرفتيم گزيده اي از مطالب ارسالي شما در بخش نظرات را با نام ارسال کننده در اين مطلب درج کنيم.

********

خردادی: رفته بوديم ديدن عمه هاي شوهرم كه از مكه برگشته بودن .مشغول سلام و احوال پرسي بوديم كه از من پرسيدن مامانت اينا خوبن ؟ منم اومدم بگم خيلي ممنون ، خوبن ، گفتم خيلي خوبن . يهو اونام برگشتن گفتن خدارو شكر كه خيلي خوبن. هيچي ديگه همه تركيدن.

********

حامد: دو هفته قبل از عروسي داداشم رفته بودم خونه عموم آش بيارم كه دختر عموم - كه مدتهاست من و داداشم رو نديده - منو با داداشم اشتباه گرفت و پرسيد حال خانمت چطوره ؟ منم در حاليكه جوگير شده بودم گفتم خوبه سلام ميرسونه :)) خلاصه تو فاميل آبرو نذاشتن روز عروسي برام

********

نسرین ِ محمد: اعتراف میکنم یه بار توی سطل جلو یکی از اتاقای خوابگاه پوست آناناس افتاده بود، منم برداشتم انداختم تو سطل خودمون هرکی دید فک کنه ما خوردیم...!

********

یاس سپید: یه روز اوایل ازدواجمون ، لباس پوشیده بودیم ۲ نفری بریم بیرون وقتی داشتم کفشم رو میپوشیدم یادم نیست دقیقا چی شد ولی یادمه که از دست همسرم دلخور شدم و زود از خونه رفتم بیرون و در کوچه هم چترق محکم بستم ، بعدش انتظار داشتم که محسن بیاد دنبالم و از دلم در بیاره ( مثل این فیلما و رمانای رمانتیک) بعدش هر چی رفتم میدیدم خبری نشد هی بر می گشتم پشت سرمو نگاه میکردم هی میدیدم نه بازم نیومد !!!!
انقد رفتم تا رسیدم به خیابون گوشیمو در آوردم ببینم شاید زنگ زده دیدم نه زنگ هم نزده !
متعجب بهش زنگ زدم گفت فک کردم دوس داری تنها بری برو دیگه منم میرم کارامو انجام میدم.
منو می بینی همه ی باورهای رمانتیکم یهو با هم فرو ریخت ، خیلی لحظه ی سختی بود!!!

********

کیارش: رفته بودم دکتر برای لاغری.اتاق دکتر بزرگ بود و پیش در ورودی یه در دیگه درست عین خودش که برا دسشویی بود پیشش بود.کارم تموم شده بود وداشتم درکمال خونسردی ویه اهن اوهنی داشتم میرفتم که برم بیرون دروباز کردم دیدم دشوییه.برگشتم دیدم دکتره سرخ شده واز زور خنده صداش درنمیاد.منو میگین.........

********

تهران: چند وقت پیش بله برون دختر عمه خانومم بود. رفتیم اونجا مجلس زنانه که بزن و بکوب بود.... اما مجلس مردونه چشت روز بد نبينه عين مجلس ختم بود 50 - 60 مرد نشسته بون فقط همدیگرو نگاه می کردن .....
منم که طاقت اینجور جاهارو ندارم داشتم با عموی خانومم در گوشی هی شوخی می کردم و می گفتم فاتحه الصلوات و خدا بیامرزدش و از اين حرفها انقدر توی اين دو ساعت اينطوری سر خودم رو گرم کردم تا وقت بگذره که چشمتون روز بد نبينه موقع خداحافظی همه اومده بودن دمه در ۲۰ - ۳۰ نفر اون جلو ....
من خداحافظی کردم و بجای اينکه بگم خوشبخت بشن ان شالله ........ گفتم خدا بیامرزتشون ...........
آقا اینو نگفتم کل اون آدما زدن زیر خنده منفجر شده بودن!!!
منم که خودم داشتم از خجالت آب می شدم............
ولی هر وقت یادش می افتم کلی می خندم.....

********

پرستار: توی طرح پزشکی در روستاهای استان زنجان یکبار به یک مریض آمپول زدم موقع بیرون کشیدن قسمت سوزن سرنگ از قسمت پلاستیکی جدا شد و شکست. دیدم سوزن روی پشت طرف گیر کرده و راحت بیرون نمیاد. فوری رفتم وسیله بیارم که سوزن بکشم بیرون. برگشتم دیدم مریض نیست. هر جا رو گشتم پیداش نکردم. با آمبولانس، مسیر خاکی روستا رو نگاه کردم ولی پیداش نکردم. بعد از سه ساعت دیدم همون مریض اومد درمانگاه. با لهجه شیرین آذری گفت : آقای دوهتور ببشخین من یادم رف بی پورسم کی بیام سوزنمو بکشین !!!

********

زهرا: اون روز نوبت من بود که تو دانشگاه کنفرانس بدم برای همین مانتو شلوار جدیدمو که تازه خریده بودم پوشیدم از وقتی از خونه راه اوفتادم تا دانشگاه همه هی بهم نگاه می کردن منم فکر می کردم اوف حتما از لباسام خیلی خوششون اومده تو دانشگاه یک دسته پسر از کنارم رد شدن یکی شون برگشت گفت ببخشید لباستون مارک داره گفتم بی ادب گفت اخه هنوز مارکش بهشه تازه فهمیدم چه گندی زدم مارک لباسم رو ازش جدا نکرده بودم انگار ابجوش ریختن رو سرم

********

Toomaj: اعتراف می‌کنم وقتی‌ ابتدایی بودم، خیلی‌ واسم اهمیت داشت مورچه‌ها به اندازه کافی‌ واسه زمستون غذا ذخیره کردن یا نه !! به خاطر همین ، میرفتم پارک ،کمین می‌کردم.! همین که یه زنبور رو یه گلی‌ چمنی چیزی فرود میومد با دمپایی کارشو میساختم ، می بردم می نداختم جلو مورچه‌ها !!

********

محمدرضا: تازه کامپوتر خریده بودم بماند که بلد نبودم درست حسابی باهاش کار کنم همون هفته اول زدم تمام برنامه هاشو به هم زدم.زنگ زدم به کسی که ازش کامپوترو خریده بودم.هی توضیح میداد چه کار کنم من سر در نمیاوردم.آخرش گفت راهتون که نزدیکه کامپیوترو بردار بیار اینجا!فک کنین من کل بساط کامپیوتر از اسپیکر و کیس و مانیتور و کیبورد و موس و هد فون و پرینتر و...همه رو بردم!!!قیافه طرف وقتی که من از ماشین با اون همه بساط پیاده شدم دیدنی بود!!

********

حامد تبار: اعتراف می کنم چند سال پیش تو اتوبوس نشسته بودم باد هم میومد پنجره را باز کردم تف کردم بیرون یکی از پنجره های قسمت خانوما باز بود تفه قشنگ نشست رو صورته دختره به سرعت جت فلنگو بستم

********

لیلی: بچه که بودم خیلی کنجکاو بودم بدونم وقتی مورچه از بلندی میفته پایین چیزیش میشه یا نه واسه همین چند بار رفتم بالا پشتبون و یه مورچه رو سقوط آزاد فرستادم پایین اما متاسفانه وقتی میومدم ببینم چش شده پیداش نمیکردم:دی

********

کاربر: چند سال پیش پدرم پاش شکسته بود و داشتیم از بیمارستان میاوردیمش خونه. پدرم سوار ویلچر بود و حسابی ازین وضعیت عصبانی و شاکی بود.برای اینکه حال و هوا عوض شه برادرم ویلچرو گرفت شروع کرد به دویدن که پدرمو بخندونه.. دم آسانسور که رسید انقد سرعت گرفته بود که مجبور شد یهو وایسه.تا وایساد بابام از ویلچر با مغز پرت شد پایین!!! ماها غش کرده بودیم از خنده.داداشم فرار کرد..بابامم از عصبانیت منفجر شده بود در عین حالم خندش گرفته بود...با بدبختی بلندش کردیم بردیمش خونه.. داداشمم تا ۱هفته جلو بابام آفتابی نمیشد.

********

Sohrab: بچگیام یه اصطلاح جدید یاد گرفته بودیم تا هر کی میگفت بله پشت بندش میگفتیم چار دست و پات نعله!!! معنیشم نمیدونستیم فقط همش استفادش میکردیم. تا یکی از همبازیا میگفت بله بقیه میگفتن چار دست و پات نعله!تا اینکه یه بار مهمون داشتیم و بیچاره یکی از مهمونا یکی دیگه رو صدا کرد اونم گفت بله و منم تندی داد زدم چار دست و پات نعله.همه زدن زیر خنده ولی بابام اومد در گوشم گفت امشب خودم چاردست و پاتو نعل میکنم که همون شعورت اندازه یه الاغه!!!!

********

سعید: خواهر یکی از دوستام فوت کرده بود زنگ زدم برای تسلیت خیر سرم میخواستم دلداری بدم گفتم انشالله هرچی عمره اونه خاک شما باشه

********

رعنا: اعتراف میکنم دوره دبستان امتحان جغرافی داشتیم یه سوالش این بود: تنها قمر کره زمین؟ من هم با اطمینان کامل نوشتم قمر بنی هاشم!!

********

Mehrdad: توی میدون نقش جهان اصفهان خواستیم کلاس بذاریم و باچندتا از این توریستهای ژاپنی عکس یادگاری بندازیم.با یه انگلیسی دست و پا شکسته حالیشون کردیم چی میخوایم.بعد از عکس طرف با لهجه ی غلیظ افغانی گفت:سیپاسگزارم!!!

********
شما عزیزان و همراهان همیشگی مجله اینترنتی برترین ها نیز می توانید اعترافات صمیمانه خود را در بخش نظرات وارد کنید تا در مطالب بعدی از آنها استفاده شود.

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • یه دوست

    داداشم پسر چهار ساله اش رو برده بود باغ پرندگان ، بچه چشمش به شتر مرغ که می افته میگه : عههههههه شاسی بلنده بابا

  • سارا

    پرستاره و کامپیوتره عالی بودن

    پاسخ ها

    • مهسا

      من اینو موقعی که توی دفتر محل کارآموزیم نشسته بودم خوندم. به پرستاره که رسیدم خدا میدونهه چجوری خودمو کنترل کردم!!!!!!!!
      تا بهش فکر میکنم از خنده میمیرم!!!

  • بدون نام

    اعتراف میکنم با ماشین رفته بودم تو ساحل اینقدر دست دست کردم که از این طرف برم یا اون طرف که ماشین تو ماسه ها فرو رفت دیگه چند نفر اومدن کمک و به زور ماشین رو کشیدیم بیرون ..... منم گازشو گرفتم و تا اخر اسفالت واینسادم

  • طناز

    من هیچوقت با درس جغرافی حال نمیکردم.یه روز دبیرمون گفت : کتبی سوال میکنم.یکی از سوالا این بود که ،رودهای ترکیه را نام ببرید. منم که چیزی یادم نمیومد نوشتم: بخاطر دمای بالای هوا رودهای ترکیه خشک شدن بنابراین اسمشون همراه با خودشون از بین رفتن. دبیرمونم نه گذاشت نه ورداشت پایین جوابم نوشت: خانم طناز، اگه مینوشتی که سیل اومد و رودها و اسمشونو با خودش برد بهت نمره کامل میدادم. D

    پاسخ ها

    • بدون نام

      +++++++++++++++

  • امیر

    سیپاسگزارم!!!

  • اهو

    من و خواهرم تاریخ تولدمون توی 31 شهریوره فقط سالشون باهم فرق میکنه ....یه سالی نزدیکهای روز تولدم بودو منم خیلی اشتیاق داشتم که بدونم کی واسم چی هدیه میده رفتم خونه ی خواهرم .خواهرم یه ساعت خوشکل و اورد و بهم نشونش داد منم از خوشحالی گفتم دستت درد نکنه چرا زحمت کشیدی خجالتم دادی ....از این حرفها و کلللللللییی ذوق زده شده بودم امتحانش هم کردم بعدش گفتم این وظیفه ی من بود که باید برای تو که کوچکتر بودی هدیتو اول میخریدم اخه چرا اینقد زحمت کشیدی خواهرم هم گذاشت من همه حرفامو بزنم بعدش گفت اینو شوهرم واسه روز تولدم خریده برام حالا هم قابلی نداره اگه خوشت اومده ورش دار...................من ...............خواهرم .................کاسه ی اب یخ........................

    پاسخ ها

    • آرش

      یعنی مردم از خنده

  • تورک

    ادمین محترم
    تو قسمت پرستار شما منظورتون زیر سوال بردن قومیت ها بود آیا!؟؟
    فکر.نکنم تو سایت شما قسمتی راجب. توهین به قومیت ها هم وجود داشته باشه،
    فکر.نکنم بخش پرستار اعتراف صمیمانه باشه،
    این بخش مختص توهین به قومیت ترک بوده،
    لطفا رسیدگی کن

    پاسخ ها

    • ممد

      بابا جمعش کن تو هم، یه خورده ظرفیت داشته باش، هر جا اسم ترک میاد، چه ازشون تعریف کنن چه مسخره، بهشون بر میخوره، اینقدر خودتونو نگیرید، شما هم یه نژادی عین بقیه هستین

    • آرش

      من هم موافقم به نظر من نباید اسم مکان و نوع لهجه رو بیان می کرد ممکنه بعضیا بهشون بربخوره البته بعید میدونم نویسنده غرضی داشته باشه حالا لطفا شما هم زیاد سخت نگیر بالفرض اگر با لهجه شیرازی میذاشت من ناراحت نمیشدم

  • کیارش

    باز دوباره جنگ قومیتها شروع شد.ینی از جنگ ستارگان پرشورتره.خو مجله جان جای زنجان واذزی نقطه چین میذاشتی که دوباره دعوا نشه

    پاسخ ها

    • آرش

      موافقم

  • نیلوفر

    اعتراف میکنم یه روز تلفن اتاق محل کارم زنگ زد ... اول صبح بود گوشی رو برداشتم ... رییس اداره بود ..منم هول کردم از جام بلند شدم گفتم سلام جناب رییس ،،صبتون بخیر ،، و ادامه صحبت .....

    که یه دفعه با اشاره ی همکارام به خودم اومدم ، گوشی رو که قطع کردم اتاق از همکار گرفته تا ارباب رجوع منفجر شد از خنده ..

    منم واسه اینکه خجالت نکشم باهاشون شروع کردم خندیدن ..

    یک همچین کارمند ماهی ام من ...

    :))

  • كيوان

    اعتراف ميكنم براي اولين بار در تهران سوار بي ار تي شده بودم ديدم نفر جلويي كيفشو گذاشت سر دستگاهي كه اونجا بود و دستگاه يه بوغي زو منم يه اسكناس 500 تومني رو گذاشتم روي دستگاه تا بوغ بزرنه -حالا ببين جلوي بقيه من چه حالي شدم وقتي اوني كه ژ=پول جمع ميكرد گفت پولو بده به من اون واسه كارته

    پاسخ ها

    • مهسا

      آخیییییی.... الهیییییی
      :-D:-D:-D

  • امین

    گوشیمو گم کرده بودم . سریع رفتم خونه کارتونشو برداشتم برم اعلام سرقت کنم . وقتی کارتونو دادم به افسر گفتم میخوام شکایت کنم دیدم یه نگاهی به همکارش کرد و با هم خندیدن . تازه اونموقع برام سوال شد : چرا لباساشون سفیده ؟ !
    راهنمایی رانندگی بود...

  • بهار

    بچه که بودم وقتی کارتون دختر مهربون و آدم کوچولوها رو میدیدم نماز میخوندم و از ته دل دعا میکردم خدا چند تا آدم کوچولو بهم بده!

  • علی

    کلاس دوم که بودیم تو درس روباه و زاغ اولین بار کلمه طعمه رو شنیدم و فهمیدم به معنی غذاست.
    سر امتحان اورده بودن با کلمه طعمه جمله بسازید. منم نوشتم:
    من از مغازه طعمه خریدم.

  • dara

    اعتراف میکنم که مسابقات کشوری والیبال روستایی وعشایر بود.منم داور بودم.تو یک بازی که یک شهر با شهر خودم که مربی من هم مربی تیم بود مسابقه داشتن و من منشی بودم.. وقتی اسامی بازیکنان رو خوندم که وارد زمین بشن،مثلا بازیهای قبلی همه رو درست میخوندما ، اسامی تیم مقابل و مربیشون رو خوندم نوبت به شهر خودمون شد تو معرفی مربی گفتم: مربا خانم .... یعنی اونموقع از خنده من و دوستم که کنارم بود پاره شدیم..شانس که نداریم برای مربی خودم باید این سوتی رو میدادم...

  • کریم کورانی

    تا دیر نشده اعتراف کنید
    وگرنه ...

  • اينوك ساده دل

    اغا اعتراف ميكنم
    اون روزا بود كه عكسو سيدي عروسيا هي فرط و فرط ميومد بيرون عروسي داداشم بود و داداشم سپرده بود كه خيلي مراقب باشن كه فيلمبرداري شخصي نشه اغا يه هو دييدم يه زني با باراني سياه و عينك افتابي مثل قاتلا از دم در وارد شد من رفتم دم در گوش مامانم گفتم مامان يه خانومي با يه سبد گل هي اين ورو اون ورو نگاه ميكنه و هي گلو اين ور اون ور ميكنه فك كنم تو سبد گل دوربين جاسازي كردن مامانم رفت پيشش بنده خدا هي گلو تعارف مامنم كرد مامنم هلش داد هي از اين اصرار از ما انكار فك كن منم پشت مامانم قايم شده بودم كه فيلمم نيوفته بعد عروسمون اومد گفت ايشون زن دوستمو ميشن ديگه ما مرديم از خجالتديگه هيچي ديگه رفت بيچاره نشست هي ما معذرتخاهي كرديم نشد الان ده ساله جواب سلاممونو نميده خوب حق داره بنده خدا حالا ديدين اينوكم^^
    ))))

  • تپل مپل

    اعتراف میکنم دو سال پیش عید با خانواده خالم شام رفته بودیم خونه اون یکی خالم(خالمم خیلی دلش میخواست من یا دخترخالم عروسش بشیم)...یدفعه بارون شدیدی گرفت من وهمون دخترخالمم دستشوییمون گرفته بود دستشوییم تو حیاط بود یه شیرآب وسینکم توبالکن بود که بشقابای نشسته میوه توش بود...خلاصه ما رفتیم دستشوییو برگشتیم بالا که زیادخیس نشیمو دستمونو توسینک بشوریم که یدفعه دخترخاله پشت شیشه داد میزد که نمیخواد حالا اون بشقابارو بشورین بیاین تو خیس میشین!! طفلکی فکرکرده بود مارفتیم ظرف شستن!!! هیچی دیگه ماهم تو رو دربایسی وایسادیم کلی بشقاب شستیم! دخترخالمم میگفت الان اینا پیش خودشون میگن این دوتا چقد خوب وکارین بذارهردوتاشونو برای پسرمون بگیریم!! مرده بودیم ازخنده آخرشم مثل موش آب کشیده رفتیم تو تازه با کلی سرزنش اطرافیانم مواجه شدیم!!!

  • بدون نام

    خخخخخ

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج