داستانک: زنم دست از سرم بر نمیداره!
آقای دکتر پاک بهم ریختم..خیلی میترسم..زنم دست از سرم بر نمیداره..
آقای دکتر پاک بهم ریختم..خیلی میترسم..زنم دست از سرم بر نمیداره..خدا بیامرز همش بخوابم میاد..میگه پس کی میخای به حرفت عمل کنی..یکسال گذشت!!..
خب..مگه چی بهش گفته بودی؟!!..چرا عمل نمیکنی؟!!.
هیچی آقای دکتر..بهش گفته بودم..یه لحظه هم بدون تو زنده نمیمونم!!
منبع: وب استوری
پ
نظر کاربران
khili bi mazzeh bood