رفتارهای عجیب سلبریتیهایی که کافر بشنود و مسلمان باور نکند (۲)
بعضی آدمهای معروف مثل ادیسون، دیکنز، بتهوون و ... عادتها و رفتارهای عجیبوغریبی داشتند که باورشان سخت است.
روزنامه خراسان - الهام حبشی: ممکن است همه آدمها در اولین نگاه شبیه یکدیگر به نظر برسند، اما همین که وارد زندگیشان شوید یا کمی بیشتر روی جزئیات رفتارهایشان دقت کنید، متوجه اتفاقاتی عجیبوغریب خواهید شد. اتفاقاتی که شاید در نگاه عموم غیرعادی به نظر بیاید، اما بخشی ناگسستنی و معمول از زندگی بعضی از افراد شده است.
شاید پیش خودتان بگویید رفتارهای نامعقول و نامعمول خاصِ هالو هپروتیهاست که اینجا باید متذکر شوم «خودتان را گول نزنید.» بسیاری از آدم حسابیهایی که میشناسیم و موفق بودنشان برای همه اثبات شده است، رفتارهای عجیب داشتهاند. آدمهایی که شاید به شغل و شهرت و شمایل شان چنین وصلههایی نچسبیدنی به نظر بیاید، اما تاریخ، حقیقت آنها را در دل خود حفظ کرده است تا یک روز دستشان را برای آیندگان رو کند.
چشیدن طعم همه موجودات زنده
داروین که در زمینه علوم و تنوع زیستی تحقیقات انجام میداد، در طول عمر خود به سرزمینهای متعددی سفر کرد. این نظریه پرداز مشهور پس از آشنایی با هر موجود جدیدی که روی آن تحقیق میکرد، آن جانور را میخورد. داروین عادتهای غذایی عجیب و غریبی داشت و از خوردن هیچ موجود زندهای صرف نظر نمیکرد. البته این را هم بگویم که بخش بزرگی از این تحقیقات به حشرات مختلف اختصاص پیدا میکرد.
داروین در کلوب عجیبی به نام «گلوتن» عضو شده بود که اعضای آن باشگاه، دست کمی از خودش نداشتند. آنها هر هفته گرد هم میآمدند و تجربه چشیدن جانوران مختلف را با یکدیگر به اشتراک میگذاشتند. در خاطرات داروین آمده است که مزه نوعی حیوان جونده که «آرمادیلو» نام دارد بسیار خوب است و گوشت «پومای» که عنوان یکی از شیرهای کوهی است، طعم ناخوشایندی دارد.
رفتارهای عجیب «دیکنز» و «بتهوون» برای افزایش خلاقیت
برای تقویت خلاقیت راههای فراوانی وجود دارد و مشاهیر فراوانی با روشهای محیرالعقول قوه تخیل و خلاقیت خود را بالا میبردند؛ در این میان بتهوون را داریم که پوشیدن لباسهای مندرس و کثیف، صورت اصلاح نشده و موهای بلند و آشفته را عامل خلاقتر شدن خود میدانسته است. بزرگترین آهنگساز جهان، هنگام کار روی تصنیفهای جدید، دور اتاقش راه میرفته و گاهی تشتی پر از آب را روی سر خودش خالی میکرده.
«فریدریش شیلر» در کشوی میز کار خود سیبهای گندیده نگهداری میکرد و از بوی متعفن سیبها الهام میگرفت! «شارل بودلر»، نویسنده و شاعر فرانسوی پیش از نوشتن عادت داشت چند عطر با بوی بسیار تند را استنشاق کند. «چارلز دیکنز» هم پیش از خواب یک عقربه قطب نمای ناوبری را به سمت شمال تنظیم میکرد و نزدیک خود قرار میداد. دیکنز احساس میکرد با این کار در روز بعد با احساس و انگیزه بهتری به نوشتن خواهد پرداخت.
شیوههای عجیب برای اقزایش تمرکز
برای همه ما بسیار پیش میآید که در زمان به ثمر رساندن کار و مسئولیتی مدام حواس مان پرت بشود یا در حالی که هنوز کارمان را به سرانجام نرساندهایم، سراغ سرگرمی و دل مشغولی دیگری برویم. بزرگان هم از این قاعده مستثنا نیستند و بسیارند کسانی که نمیتوانستهاند بدون وضع شرایطی سنگین، با ارادهای فولادین پای کارشان بمانند. «ویکتور هوگو» برای وادار کردن خودش به نوشتن از خدمتکارانش میخواست لباسهای او را از دسترس اش خارج کنند تا فکر بیرون رفتن از خانه را از سرش بیرون کند.
او زمانی که «گوژپشت نتردام» را مینوشت نیمی از ریش و موهای سرش را تراشید و تمام قیچیهایی که در خانه داشت را دور انداخت. «لئو تولستوی»، غول ادبیات روسیه با اینکه به بالاترین طبقات اجتماعی تعلق داشت، گیاه خوار شده بود و بدون در نظر گرفتن ثروتش لباس و کفشهای فقیرانهای میپوشید که حاصل خیاطی ناشیانه خودش بودند.
«میکلانژ» مردی که طراحیهای پاک و آسمانی کلیسای سیستین واتیکان را نقش کرده است، شخصیتی داشت که به رعایت اصول بهداشت توجهی نشان نمیداد و معتقد بود حمام کردن برای سلامتی ضرر دارد. برعکس میکلانژ، «گلن گولد» پیانیست مشهور کانادایی فوبیای کثیف شدن داشت و به هیچ عنوان دستکشهایش را در نمیآورد و برای اجرا از صندلی مخصوص خودش استفاده میکرد.
شیوههای خاص برای استخدام همکار
توماس ادیسون، مخترع نامدار آمریکایی روش غیرمعمولی را برای همکاری با دانشمندان و محققهای جدید در پروژههایش به کار میگرفته است. او این دانشمندان را برای شام دعوت و ظرفی سوپ به آنها تعارف میکرده است. سپس هرکدام از مهمانها که قبل از چشیدن سوپ به آن نمک اضافه میکردند، از فهرست استخدام خارج میشدند.
ادیسون استدلال میکرد فردی که بدون چشیدن غذا به آن نمک اضافه میکند، قبل از آزمایش کردن به نتیجهگیری میپردازد و او نمیخواهد با چنین افرادی کار کند. اینشتین هم اگر فردی در محل کارش بوده که بیش از حد غر میزده و از شرایط گلایه میکرده، او را به عنوان همکار انتخاب نمیکرده است. کار محقر او در یک اداره دولتی ثبت اختراعات در شهر برن، همه چیزی بوده که او میخواسته است.
حتی با اینکه حقوق او پایین بوده و شغلش به نظر خسته کننده میرسیده، اما در حقیقت این ملالت همان چیزی بوده که اینشتین عاشقش بوده است. هنگامی که ما کار یکنواختی را انجام میدهیم که به مهارت و تسلط خاص و زیادی نیاز ندارد، مغز ما به سرعت آن را میپذیرد و با آن منطبق میشود. خیلی زود ما یاد میگیریم که کار مد نظر را بدون حتی فکر کردن هم انجام دهیم. این موضوع به تفکرات ما اجازه میدهد تا آزادانه از یک موضوع به موضوعی دیگر حرکت کنند و این دقیقا همان چیزی است که اینشتین به آن نیاز داشته است.
ارسال نظر