راه برای رسیدن به همه هدف ها اینجاست
همه ی ما در زندگی اهدافی داریم که می خواهیم به آنها دست یابیم. چه ساختن یک تجارت موفق باشد٬ چه دستیابی به تناسب اندام٬ و چه تشکیل یک خانواده ی رویایی. بیشتر ما برای دستیابی به این خواسته ها٬ اهداف مشخص و قابل انجامی را برای خود تعیین می کنیم.
خوشبختانه آقای جیمز کلیر (James Clear) دوست کارآفرین ما٬ که زیاد در مورد هدفگذاری و استراتژی های آن فکر می کند و اطلاعات بسیاری راجع به عادات انسان و روشهای موفقیت دارد٬ روشی را پیشنهاد می کند که هر کسی می تواند آن را به کار ببرد. جیمز می گوید:
همه ی ما در زندگی اهدافی داریم که می خواهیم به آنها دست یابیم. چه ساختن یک تجارت موفق باشد٬ چه دستیابی به تناسب اندام٬ و چه تشکیل یک خانواده ی رویایی. بیشتر ما برای دستیابی به این خواسته ها٬ اهداف مشخص و قابل انجامی را برای خود تعیین می کنیم. تا همین اواخر من هم خودم همین کار را می کردم. مثلا برای رسیدن به مشتریانی که به دنبالشان بودم هدفی برای خودم تعیین می کردم. یا برای موفقیت در کلاس هایی که شرکت می کردم. همینطور برای وزنه هایی که در باشگاه بدن سازی بنا داشتم بزنم.
اما چیزی که دارم کم کم متوجه آن می شوم این است که برای انجام دادن کارهایی که علاقمند به انجامشان هستیم یا پیشرفت در زمینه هایی که برای ما مهم هستند٬ راه بسیار بسیار بهتری وجود دارد. اجازه بفرمایید برایتان توضیح بدهم.
تفاوت بین هدف و سیستم
دوست من آیا شما می دانید چه تفاوتی بین یک هدف و یک سیستم وجود دارد؟؟
- اگر شما یک کارآفرین هستید٬ هدف شما راه اندازی یک تجارت موفق است. ولی سیستم شما همان فرآیندهایی است که برای فروش و بازاریابی٬ ارسال کالا و عملیات تولید مورد استفاده قرار می دهید.
- اگر شما یک مربی هستید٬ هدف شما قهرمانی در لیگ است. ولی سیستم شما آن تمرینهایی است که هر روز به تیمتان می دهید.
- اگر شما یک نویسنده هستید٬ هدف شما نوشتن کتاب است. ولی سیستم شما همان ساعات مشخصی است که برای نوشتن در هفته تان می گنجانید.
- اگر شما یک دونده هستید٬ هدف شما شرکت در ماراتن است. ولی سیستم شما برنامه ی تمرینی ماهیانه تان است.
حالا نوبت به پرسش جالب تر می رسد:
«اگر هدفهایتان را کناری بگذارید و تنها روی سیستمهایتان تمرکز کنید٬ آیا کماکان نتایج مثبتی را مشاهده خواهید کرد یا نه؟»
برای مثال اگر شما مربی تیم بسکتبال مدرسه باشید و به جای توجه به هدف تان یعنی قهرمانی در مسابقات٬ تمرکز خودتان را روی کاری که تیم در تمرینات روزانه انجام می دهد بگذارید آیا نتایج حاصله مثبت یا منفی خواهند بود؟ من فکر می کنم پاسخ مثبت است. اما اجازه دهید سه دلیل بیاورم که چرا باید به جای اهداف روی سیستمها تمرکز کنید.
یک. هدفگذاری از میزان شادمانی شما می کاهد
وقتی در راستای هدفی تلاش می کنید در واقع همواره به خود می گویید «من هنوز در فلان موضوع به اندازه ی کافی خوب نیستم و مهارت ندارم … اما وقتی بتوانم به این هدفم برسم این مهارت را نیز به دست می آورم». خب حتمن می پرسید مشکل آن چیست؟ این که خیلی هم خوب است!! خب٬ مشکل این طرز فکر این است که شما به ذهن خودتان می آموزید که حس شادی و موفقیت را تا دستیابی به هدف بعدی به تاخیر بیاندازد. «وقتی به فلان هدف بعدی ام برسم می توانم بگویم شاد و موفق ام.»
راه حل: به جای متعهد کردن خود به اهدافتان٬ خود را به فرآیندها متعهد سازید.
انتخاب یک هدف بار سنگینی روی دوش شما قرار می دهد که فکر کردن به آن هم آدم را دچار استرس می کند. ما همیشه این بلا را به سر خودمان می آوریم. ما همواره خود را دچار استرس بی دلیلی می کنیم تا مگر کمی وزن کم کنیم٬ تجارت موفقی داشته باشیم٬ یا یک داستان پرفروش بنویسیم. اما من از شما خواهش دارم بجای آن٬ با مسایل تان ساده تر برخورد کنید و به جای نگرانی مداوم در مورد هدفها و آرزوهای بزرگ٬ با تمرکز روی فرآیندهای روزانه و زمان بندی فعالانه ی آنها٬ استرس خود را کاهش دهید. این طوری می توانید از زمان حال خود لذت برده و همزمان پیشرفت هم داشته باشید.
دو. هدفگذاری و پیشرفت درازمدت با هم تضاد عجیبی دارند
ممکن است تصور کنید هدفگذاری صحیح می تواند در درازمدت انگیزه ی شما را بالا نگه دارد در حالی که همیشه اینطور نیست.
در نظر بگیرید که در حال تمرین برای شرکت در یک مسابقه ی نیم ماراتن هستید. خیلی از آدمها ماهها تمرین های توانفرسا انجام می دهند تا در این مسابقه شرکت کنند اما به محض تمام شدن مسابقه تمرینات خود را به کناری می گذارند. هدف آنها تمام کردن یک نیم ماراتن بود که تمام شد و رفت. حال که به آن رسیده اند٬ آن هدف سوخته دیگر انگیزه ای برای آنها ایجاد نمی کند تا به تمرینات خود ادامه دهند و بدنی سالم با تناسب اندام داشته باشند.
می پرسید چه بدی دارد؟؟ این روش منجر به اثر یویو در فرد می گردد. یعنی که این افراد همواره یک خط در میان هدف مذکور را دنبال می کنند و کنار می گذارند. باز پس از مدتی به یاد آن می افتند و چون پسرفت داشته اند دوباره هدفی جدید انتخاب می کنند و آن را دنبال می کنند. و به همین ترتیب روزگار می گذرانند. این چرخه٬ دستیابی به پیشرفت واقعی در درازمدت را برای آنان مشکل می سازد.
راه حل: نیاز خود به دستیابی به نتایج فوری را تا حد ممکن کم کنید.
هفته ی قبل در باشگاه مشغول تمرین بودم. ست یکی مانده به آخر بود که ناگهان احساس کردم پای چپم تیر می کشد. خیلی درد نداشت و البته زخمی هم نشده بودم. تنها و تنها نشانه ای از خستگی پایان تمرین می توانست باشد. برای دقایقی به انجام دادن یا ندادن ست آخر فکر کردم. به خودم یادآوری کردم که من دید بلندمدتی به تمرین دارم و تمایل دارم که این تمرین ها را برای یک عمر انجام دهم و بنابراین همانجا تمرین را برای آن روز متوقف کردم.
در یک همچین شرایطی یک ذهن هدف گرا به شما خواهد گفت تمرین تان را تمام کنید تا به هدف آن روزتان رسیده باشید. چون نمی خواهید مانند شکست خورده ها از پس اهداف تان برنیایید. اما ذهن سیستم گرای من٬ هیچگاه دنبال رسیدن به یک عدد خاص که نیست٬ بلکه میخواهد فرآیند ورزش کردن را به طور منظم تکرار کند. من می دانم اگر تمرین هایم را نپیچانم در درازمدت می توانم حتی وزنه های سنگین تری بلند کنم.
همین یک دلیل برای برتری سیستم بر هدف کافی است. اهداف به نتایج کوتاه مدت شما کمک می کنند. سیستم ها فرآیندهای درازمدت را در شما ایجاد می نمایند. در پایان٬ این سیستم ها هستند که همیشه پیروزند.
سه. هدفگذاری به شما توهم کنترل مسایلی را می دهد که از کنترل شما خارج اند
هیچ کس نمی تواند آینده را پیش بینی کند. تعجب کردید نه؟؟ اما وقتی مشغول هدفگذاری هستیم انگار سعی می کنیم آینده را پیش بینی کنیم.
سعی می کنیم برنامه ریزی کنیم که به چه نقطه ای برسیم و تا چه زمانی!! سعی می کنیم سرعت پیشرفت خود را تخمین بزنیم با اینکه نمی دانیم در طول مسیر چه شرایطی منتظر ما هستند.
راه حل: چرخه های بازخورد هوشمند برای خود طراحی کنید.
آخر هر هفته من ۱۵ دقیقه وقت صرف می کنم و یک فرم کوچک که برای مهمترین شاخص های عملکرد تجارت و کسب و کارم طراحی کرده ام را پر می کنم. برای مثال هر هفته نسبت بین بازدیدکنندگان از وب سایتم و کسانی که در خبرنامه ی ایمیلی من عضو شده اند را در آن یادداشت می کنم. این معیار نشان از میزان موفقیت من در تبدیل یک بازدیدکننده ی تصادفی به یک مشتری پروپاقرص دارد. البته من در طول هفته زیاد به این عدد فکر نمی کنم اما چک کردن آن در انتهای هر هفته چرخه ی بازخوردی برای من به وجود می آورد که به من می گوید آیا کارم را درست انجام می دهم یا نه. اگر ببینم که این عدد در حال نزول است می دانم که باید تمرکز بیشتری روی ترافیک وب سایتم داشته باشم.
چرخه های بازخورد برای ساختن یک سیستم خوب ضروری هستند٬ چون به شما اجازه می دهند معیارهای پیشرفت متعددی را به صورت منظم پیگیری کنید بدون آنکه به خودتان فشاری برای پیش بینی کردن نتیجه ی همه ی آنها وارد کنید. در یک کلام٬ پیش بینی آینده را رها کنید و بجای آن سیستمی ایجاد کنید که وقتی تغییری احتیاج است خودش به شما سیگنال بدهد.
البته این صحبتهای من برای این نیست که بگویم هدفگذاری بی فایده است. اما من به مرور زمان دریافته ام که هدفگذاری برای برنامه ریزی پیشرفت خوب است و داشتن یک سیستم برای تحقق پیشرفت. اهداف شما به تلاشهای شما جهت می دهند و حتی در کوتاه مدت شما را به جلو می رانند اما یک سیستمی که خوب طراحی شده باشد همیشه پیروز است. اجازه ندهید هدفگذاری های شما لذت زمان حال را از شما بگیرند و تن بی پناه و بی دفاع شما را در گرداب استرس پیش بینی آینده اسیر کنند. خاطرتان باشد اگر بتوانید یک لحظه را درک کنید می توانید سر از اسرار جهان دربیاورید. موفقیت بدون تکمیل شناخت تنها یک عدد است در حساب و کتاب دیگران. خودتان باشید٬ عدد نباشید. شما خود کهکشانید.
نظر کاربران
بسیار عالی بود...با تشکر از شما
در یک کلام تمام اون چیزی که تمام برنامه ریزی هام با شکست روبرو میشد رو اینجا پیدا کردم
سپاس فراوان