چگونه دست از تفکر سیاه و سفید برداریم؟
خیلی از افراد از الگوی فکر سیاه و سفید رنج میبرند که اغلب ریشه در دوران کودکی و تجربیات گذشتهشان دارد. طرز تفکر یا همه یا هیچ چیز میتواند به عزت نفس و تندرستی و روابطه و احساساتتان لطمات جدی بزند.
برترین ها - ترجمه از هدی بانکی: آیا همه چیز زندگی را سیاه و سفید میبینید؟ آیا خلق و خو و حس و حالتان مدام بین بسیار خوب و بسیار بد در نوسان است و ر. عرض یک دقیقه میتوانید از این رو به آن رو شوید؟
خیلی از افراد از الگوی فکر سیاه و سفید رنج میبرند که اغلب ریشه در دوران کودکی و تجربیات گذشتهشان دارد. طرز تفکر یا همه یا هیچ چیز میتواند به عزت نفس و تندرستی و روابطه و احساساتتان لطمات جدی بزند.
کسی که طرز تفکر سیاه و سفید دارد عادت میکند که دنیا را جای ترسناکی ببیند که مجبور است همیشه برای بدترینها آماده باشد. در دنیای چنین فردی، بعضی از آدمها خوبند و دیگران بد. برخی قوی و مابقی ضعیف. این طرز فکر در واقع یک نوع مکانیسم دفاعی است که افراد برای غلبه بر چالشهای زندگی در پیش میگیرند که متاسفانه باعث میشود زندگی و شرایط و آدمها را همانگونه که هستند ببینند.
اما واقعیت این است که چیزهایی که آنها میبینند نه آنقدر خوب است و نه آنقدر بد. یعنی روابط نمیتوانند کاملا سالم یا کاملا ناسالم باشند، آدمها نمیتوانند کاملا باهوش یا کاملا احمق، کاملا ضعیف یا کاملا قوی و یا کاملا خوب یا کاملا بد باشند. ما انسانها ترکیب منحصربفردی از هوش و نقاط قوت و ضعف و ویژگیهای مثبت و منفی هستیم.
هیچ چیزی نه سیاه است و نه سفید
اگر بتوانید این حقیقت ساده را درک کنید، خودتان را از زندان ذهنتان رها کردهاید؛ و یاد میگیرید جنبههای خاکستری زندگی را هم ببینید و آنها را بپذیرید، نه اینکه هر چیزی را برچسب سیاه یا سفید، خوب یا بد بزنید.
چرا رها کردن طرز تفکر سیاه و سفید برای رشد فردی و شاد بودن مهم است؟
وقتی درک کنید که نمیتوانید آدمها و شرایط زندگی و حوادث و ... را در طبقهی سفید یا سیاه قرار دهید، به طور کلی شادتر و راضیتر خواهید بود، چرا؟
زیرا دیگر بندهی «بایدها» و «حتماها» نیستید و میپذیرید که «شایدها» و «احتمالاها» نیز بخشی از زندگیاند و تمام این «خوبها» و «بدها» فقط در ذهن شما بودهاند. با اصلاح طرز فکرتان دیگر با افکار و قضاوتهای سفت و سختتان دیگران را ارزیابی و محکوم نمیکنید.
اینکه چیزی در لحظهای خاص مورد پسند شما نیست دلیل نمیشود کاملا بد باشد یا هرگز درست نشود. اینکه همسر شما طرز فکرتان را درک نمیکند یا به شیوهای که شما دوست دارید شما را غرق محبت خود نمیکند به این معنی نیست که دوستتان ندارد و از شما متنفر است. حتی اگر در آزمونی موفق نشدهاید به این معنی نیست که بیاستعداد و به درد نخور هستید.
به محض اینکه بفهمید طرز تفکر سیاه و سفید به تمام جوانب زندگیتان آسیب میزند، خواهید توانست تغییری آگاهانه ایجاد کنید. این تغییری است که تدریجا روی میدهد و انتظار معجزه نداشته باشید. شما نمیتوانید یک شبه طرز فکر بستهی خود را متحول کنید و روشنفکر شوید و باید مرحله به مرحله با تلاش و تمرین پیش بروید و هر قدم کوچکی را قدر بدانید.
تصمیم بگیرید که برخلاف عادتی که تاکنون داشتهاید جنبههای مثبت را ببینید، دست از قضاوت دیگران بردارید و موقعیتها را بر اساس تجربیات گذشتهتان نسنجید. به خود بقبولانید که همیشه هر احتمالی وجود دارد و صفر یا صد نیست. به جای تلاش برای کنترل نتیجه، روی واکنشهای مثبت و قدرتمند نسبت به اتفاقهایی که برایتان روی میدهد تمرکز کنید. نسبت به جزئیات وسواس به خرج ندهید و دست از تجزیه و تحلیلهای آنچنانی بردارید و دنبال مقصر نگردید.
وقتی موفق شوید دیدتان را تغییر دهید با دنیای جدیدی روبرو خواهید شد که احساستان را نسبت به زندگی تغییر میدهد، قابل اعتمادتر و آرامتر میشوید و شرایط آدمها را درک میکنید و میفهمید چیزهایی که از کننرل شما خارجند نباید وقت و انرژی شما را بگیرند. همین تکنیک ساده در تمام تعاملات و موقعیتها کاربرد دارد و شما را از تنش و استرس و ناامیدی دور میکند. خواهید دید که چگونه روابط دوستانه، رومانتیک و خانوادگی و شغلیتان بهتر خواهد شد و چه مسیرهای جدیدی پیش رویتان قرار خواهد گرفت. متوقف کردن افکار منفی و عادات بد به شجاعت نیاز دارد و پذیرفتن اینکه شما قادر به کنترل بیشتر چیزها در زندگی نیستید شهامت میخواهد.
نظر کاربران
اصل زندگی توی جمله آخر خلاصه میشه!
منم خیلی خسته شده ام این تفکرات مرا جان به لب برده...خیلی خسته ام اصلاً راحت نیستم همش فکرهای بد میاد حتّی شبها فکرهای وحشتناکی می کنم...از فرط همین تفکرات دیگه دارم به خودکشی فکر می کنم همه جا را برای خودکشی حتّی بررسی کرده ام..از پشت بام خودم را بندازم اینکه دربست میمیرم یا فلج میشم اونجوری بد میشه؟یا رگم را بزنم اونجوری می میرم...تو اینترنت هم گشته ام چه جوری خودکشی کنم که بمیرم به خدا اصلاً حالم خوب نیست به مرز جنون رسیده ام...هیچ چاره ای هم ندارم فقط دوست دارم بمیرم راحت شوم حتّی قرص هم دارم ولی تو اینترنت باز خوندم آخرش با شستشوی معده زنده می مونم...سعی می کنم به بهانه های واهی از خانه دور باشم دنبال جا میگردم ولی هیچ جا پیدا نمیکنم...خواهش می کنم بگین چکار کنم هیچ چیز هیچ علاقه ای یا آدمی که مانع بشه اصلاً جلو دارم نیست.. ای کاش پدر و مادرم مرا به دنیا نمی آوردند
بزار چیپس هر جا که می خواد پرت بشه (تایلر دردن)
دیگه هیچ چیز از مرگ بدتر نیست، پس خداروشکر که زنده ای
عزیزم منم مثل شما افسرده بودم و به خودکشی فکر میکردم ولی از موقعی که دارو استفاده میکنم الحمدالله خوب خوب شدم